پورتال خبری ماهین و روزنامه جهان عدالت

روزنامه امید ماهین و پایگاه خبری ماهین

پورتال خبری ماهین و روزنامه جهان عدالت

روزنامه امید ماهین و پایگاه خبری ماهین

پورتال خبری ماهین و روزنامه جهان عدالت

صاحب امتیاز روزنامه امید ماهین ،و پایگاه خبری ماهین:محمد اردی خانی ،سید احمد حسینی
مدیر مسءول:سید احمد حسینی ماهینی
مدیر اجرایی روزنامه اجهان عدالت پایگاه خبری ماهین:محمد اردی خانی
شماره تماس : - 09121851927 - 09128851927 - 09152429177_09114294105 _09363458272 _09190883546
ایمیل : ordukhani.actorct@gmail.com
شماره فکس:02189783992
دفتر مرکزی سعادت اباد خ علامه
شعبه جیحون امام خمینی (ره)
شعبه خ انقلاب میدان فردوسی
شعبه جدید : خ شریعتی سه راه ملک افتتاح
شعبه شهرستان در حال تاسیس خراسان رضوی(مشهدالرضا)
شعبه شهرستان در حال تاسیس خراسان شهرستان چناران_تربت حیدریه

آخرین نظرات

۲۹۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

ت

ترجمان اقتصادی حضور کارگزارانی‌ها در دولت یازدهم/آینده اقتصاد ایران با تفکرات کارگزارانی

حزب کارگزاران از چه سالی تشکیل شد؟ تفکرات آن‌ها چگونه بود؟ نگرش این گروه به اقتصاد و توسعه در ایران چگونه بود؟ حامیان این حزب چه کسانی بودند؟ در دولت‌های هاشمی و خاتمی چه نقشی داشتند؟ در دولت روحانی چطور؟

یکی از نکاتی که در طول مذاکرات هسته‌ای میان ایران و کشورهای 1+5 قابل تأمل است، به تعبیر امام خامنه‌ای، پایبندی ایران به «اخلاق سیاسی- اسلامی» بوده است. گزارش‌های رسمی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز مؤید آن است که ایران تا به حال نقص عهد نکرده و به همه‌ی تعهدات خود عمل کرده است. در مقابل اما طرف آمریکایی همواره دچار تلون، تقلب و خدعه‌گری بوده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۵۹
میر حسن سادات

وقتی افراطیون مجلس ششم اعتدال‌گرا می‌شوند

جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۵۱ ق.ظ

عضو فراکسیون افراطیون در مجلس ششم می‌گوید:"باید در یک ائتلاف جامع و کامل از تمام شخصیت‌های اصلاح‌طلب در سطح کشور استفاده کرده و با کارشناسی قوی و با وحدت کامل به لیست واحدی از اصلاح‌طلبانی که پرونده قابل قبولی دارند برسند و آنها را به جامعه معرفی کنند. قطعا باید دایره انتخاب اصلاح‌طلبان برای داوطلبان وسعت پیدا کند. بنابراین، از اصولگرایان میانه‌رو و اعتدالگرایانی هم که بتوانند در چارچوب‌ موازین اصلاحات عمل کنند باید استفاده شود.."

  حسین انصاری‌راد که عضو فراکسیون مشارکت و رئیس کمیسیون اصل 90 در مجلس ششم بود، به روزنامه آرمان گفت: باید در یک ائتلاف جامع و کامل از تمام شخصیت‌های اصلاح‌طلب در سطح کشور استفاده کرده و با کارشناسی قوی و با وحدت کامل به لیست واحدی از اصلاح‌طلبانی که پرونده قابل قبولی دارند برسند و آنها را به جامعه معرفی کنند. قطعا باید دایره انتخاب اصلاح‌طلبان برای داوطلبان وسعت پیدا کند. بنابراین، از اصولگرایان میانه‌رو و اعتدالگرایانی هم که بتوانند در چارچوب‌ موازین اصلاحات عمل کنند باید استفاده شود.
وی ادامه می‌دهد: بسیاری از معتدلین در چارچوب اصلاح‌طلبی نیستند اما خردمندانی محسوب می‌شوند که مصالح ملی، قانون‌اساسی و قوانین موضوعه را سرلوحه کار خودشان می‌دانند.
اما یدالله اسلامی یکی دیگر از افراطیون در مصاحبه با کلمه و درباره احتمال ائتلاف با «اصولگرایان میانه‌رو از جمله مطهری و ناطق» گفت: به نظر من این بحث ناپخته‌ای است و ممکن است برخی با دامن زدن به این بحث‌ها بخواهند تبلیغ کنند. البته رفتار و برخی صحبتهای آقای مطهری اصلاح‌طلبانه است، اصلاح‌طلبی که اصولش را کامل پاسداری می‌کند وقابل احترام است. اما طرح ائتلاف از پختگی لازم برخوردار نیست برای اینکه اصلاح‌طلبان دارای توان و رهبری مناسب هستند که بتوانند با سازماندهی مناسب وارد فضای انتخاباتی شوند. کلا بحث ائتلاف هم نیست بلکه نوعی کدخدامنشی با میدان دادن به ریش‌سفیدها است که آن را نباید ائتلاف نامید. ائتلاف زمانی شکل می‌گیرد که برنامه‌ها و راهبردهای مشترک داشته باشند و بر روی حداقل‌ها بتوانند با هم تصمیم بگیرند که در برنامه‌های بعدی این ائتلاف خود را نشان می‌دهد. متاسفانه برخی شتاب‌آلود به سراغ این بحث‌ها می‌روند.
یادآور می‌شود مجلس ششم و فراکسیون مشارکتی آن کانون افراطی‌گری و رفتارهای ساختارشکنانه‌ای نظیر استعفا و خروج از حاکمیت و حمایت از گروهک‌های ضدانقلاب و تدوین نامه‌های سرگشاده علیه حاکمیت بود و سرانجام نیز برخی اعضای آن از کشور گریخته و در آمریکا و اروپا پناهندگی گرفتند.
حکایت نسبت دادن عنوان اعتدال به خود از سوی افراطیون مدعی اصلاح‌طلبی، حکایت همان شتری است که با زانوی پینه‌بسته و خاک‌آلود می‌گفت از حمام می‌آید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۵۱
میر حسن سادات

آقای هاشمی! من برای شما می‌‌ترسم که در تاریخ نوشته شود در این دوران، دزدها امیرکبیر خوانده شدند و امیرکبیرها به ربذه فرستاده شدند! من برای شما از این حیث می‌‌ترسم که بر اثر عملکرد و سبک‌سری برخی دوست‌‌نمایان، مردم بگویند یک شاه از این مملکت بیرون کردیم، هزاران آقازاده همان راه شاهان را می‌‌روند و مناصب دولتی میان فرزندان دختر و پسر آنها با سخاوت تقسیم می‌‌شود...»

 چندماه بیشتر به آغاز انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی (۲۹بهمن۱۳۷۸) باقی نمانده بود. روزنامه‌های زنجیره‌ای که اغلب توسط حزب مشارکت و هم‌فکران آنها هدایت می‌شد، چندی بود که پروژه‌ی تخریب هاشمی را کلید زده بودند. حتی اکبر گنجی، هاشمی رفسنجانی را متهم قتل های زنجیره ای دانست. در چنین شرایطی هاشمی تلاش داشت با سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایی که ترتیب ‌می‌داد، مانع از شیوع این اتهامات شود و از برنامه‌ها و عملکرد دولت سازندگی تمام‌قد دفاع کند، اما در کمال ناباوری، در این انتخابات شکست سختی خورد و بعد از بازنگری صندوق‌های رای‌گیری، از رتبه سی‌ام به بیستم ارتقا یافت اما پس از مانور روزنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اصلاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلب در القای شایعه تقلب به نفع هاشمی، وی از حضور در مجلس استعفا داد. در این میان، مسعود ده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمکی، چهره سرشناس جریان حزب‌الله و مدیر مسئول هفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه جبهه که منتقد سیاست‌های دولت سازندگی بود، یک ماه پیش از انتخابات، در دی ماه ۱۳۷۸ طی نامه‌ای سرگشاده در شماره ۴۴ هفته‌نامه جبهه، به نقد سخنان هاشمی پرداخت. او حرف‌های ناگفته بسیاری در این نامه زد که در تاریخ ماندگار شد. ده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمکی پس از نقد آماری و ارقامی سیاست‌های اقتصادی دولت هاشمی، اینگونه نوشت: «آقای هاشمی! من چگونه نگران شما نباشم و از آینده شما نترسم در حالی که فرزندان و خانواده شما به‌گونه‌‌ای عمل کردند که نام سمبل‌‌هایی چون سوپرا، کیش، دوو، دوچرخه‌‌سواری دختران و کت ‌‌و دامن و فروشگاه‌‌های رفاه و شهروند و ارگ بم را به صورت نام خانوادگی خود درآورده‌‌اند. وقتی در همان نماز جمعه‌‌ای که دوشادوش مردم بارهاوبارها شعار داده بودیم: «صلی علی‌محمد، یار خمینی آمد»، «مخالف هاشمی، چنین و چنان است» لب به اعتراض گشودم، شبانگاه چشم‌‌بسته و با لباس زندان خود را در سلول انفرادی نظام دوست‌‌داشتنی خودمان دیدم و آن‌‌جا با طنز با خود می‌گفتم: «آمریکا در چه فکریه، زندان پر از بسیجیه!» آقای هاشمی! من برای شما می‌‌ترسم که در تاریخ نوشته شود در این دوران، دزدها امیرکبیر خوانده شدند و امیرکبیرها به ربذه فرستاده شدند! من برای شما از این حیث می‌‌ترسم که بر اثر عملکرد و سبک‌سری برخی دوست‌‌نمایان، مردم بگویند یک شاه از این مملکت بیرون کردیم، هزاران آقازاده همان راه شاهان را می‌‌روند و مناصب دولتی میان فرزندان دختر و پسر آنها با سخاوت تقسیم می‌‌شود...»

****** 

حضرت حجت‌الإسلام‌والمسلمین هاشمی رفسنجانی! 

سلام علیکم 

برای بنده بسیار سنگین و سخت است که به نقادی شخصیتی بنشینم که زمانی اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای در ذهن من بود و شاید علی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رغم ترک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که برداشته، هنوز هم بتواند باشد. اما مصاحبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اخیر جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی و تاکید بر این‌که: «این ادعا که عدالت اجتماعی در دوران ریاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمهوری من تضعیف شد نیز از آن تهمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ناجوانمردانه است. من بر سر این موضوع جدی ایستاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام که اگر کسی حاضر باشد با عدد و رقم بحث کند، ادعا کنم که عدالت اجتماعی تنها در این دوران تکان خورد و حرکت کرد.» این حساس را در این‌جانب القا کرد که احتمالا حضرت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی در جریان روند واقعی امور کشور نیستید. البته شما همیشه از گزارش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که امثال آقای نوربخش، عادلی، نجفی و طبیبیان از فرآیندهای اقتصادی برای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان تهیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند، ضربه خوردید. در همان دوران مسئولیت ریاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمهوری، کرارا به تکرار اداعاها و گزارش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی می‌پرداختید که بهره زیادی از واقعیت نداشت. 

جناب آقای هاشمی!

 حقیر به عنوان جوانی که در مقاطع مختلف هم شدیدا از شما حمایت و هم جداً با شما مخالفت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم، به‌واقع درگیر این احساس واقعی هستم که به جِدّ باید نگران آینده شما و حفظ اصالت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های انقلابی و مبارزاتی شما باشم.

استراتژی «تعدیل اقتصادی» که مشاوران و مدیران اجرایی نااهل، جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی را ترغیب و قانع به ستایش و حمایت از آن کردند، یک استراتژی وارداتی و به‌مثابه‌ی بخشی از برنامه «صندوق بین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌المللی پول» و «بانک جهانی» در چارچوب طرح «جهانی‌کردن اقتصاد سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داری»، «سیاست مهار انقلاب اسلامی» و «حاکمیت مبانی و فروض بنیادین لیبرالیسم اقتصادی»، مورد حمایت غرب بود. علم اقتصاد دارای داده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های لغزنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای است و آمار در آن چیزی شبیه ابزار دیالوگ و گفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وگو است و اغلب آمارها و دعاوی مطروحه در بیانات حضرت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی، فاقد کارآمدی علمی است. من اقصاددان نیستم، اما دسترسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام به واقعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اقتصادی کشور آن اندازه واقعی است که دعاوی مورد ادعای مدافعان سیاست شما را جداً نقادی کنم.

جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی در مصاحبه اخیر با روزنامه همشهری به تکرار مسائلی پرداختید که قابل تامل است. از جمله فرمودید: «... هیاهو راه افتاده است که ما کشور را با ۳۰ میلیارددلار بدهی خارجی تحویل دادیم. اشکال کار این است که افرادی که این حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنند، اطلاعی ندارند و حتی به خودشان زحمت نمی‌دهند که به آمارهای رسمی کشور مراجعه کنند. ما در برنامه اول اجازه داشتیم که ۱۳۵ میلیارددلار هزینه کنیم که حدود ۹۰ میلیارددلار هزینه کردیم. از این رقم ۶۰ میلیارددلار از منابع داخلی بود و بقیه از خارج تامین شد. از این هزینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نیز بهترین استفاده را کردیم. بعد هم که دولت را تحویل دادیم، تقریبا مثل همان شرایطی بود که دولت را تحویل گرفته بودیم. اگر نگاه کنید، وقتی دولت من آمد، ما ۵/۱۲ میلیارددلار تعهد ارزی داشتیم، نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم بدهی. البته تعهدات آن دوره عمدتا بدهی بود، زیرا خریدها معمولا کوتاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مدت بود و برای طرح نبود. مثلا سلاح خریده بودیم، غذا خریده بودیم و یک میلیارددلار هم گفته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد که ذخیره داریم. البته ذخیره، همان پول‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی بود که به ما نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند و نقد نبود. وقتی من دولت را تحویل دادم حدود ۱۷ میلیارددلار بدهی داشتیم و به ما گزارش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند که ۱۲ میلیارددلار ذخیره داریم. من بارها گفتم اما کسی توجه نکرد، تا این که رئیس بانک مرکزی، هفته قبل رسما گفت که الان ۱۲ میلیارددلار بدهی داریم. اگر ۳۰ میلیارددلار بدهی ارزی داشتیم، دولت در دو سال گذشته چگونه ۱۸ میلیارددلار بازپرداخت کرده است، دولت که در دو سال گذشته کسری ارز داشت... اما مصرف ارز هم خیلی خوب بود؛ به این دلیل که سالانه حدود ۱۰ میلیارددلار کالا جایگزین واردات شده است. در سال ۱۳۶۸ حدود ۵ میلیون تن فولاد وارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردیم، مواد پتروشیمی وارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردیم، سیمان وارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردیم، مواد پروتئینی مثل گوشت و مرغ و تخم مرغ وارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و همه اینها در سایه همین ارزی که گرفتیم صورت گرفت و مصرفی هم نبود بلکه تولید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. در حال حاضر خط‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تولید صنعتی در رشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مختلف راه افتاده است و ایران در اکثر نیازها خودکفا شده است. من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم این پول به بهترین وجه گرفته شد و به بهترین وجه مصرف شد. هنگامی که در سال گذشته، قیمت نفت به زیر ۱۰ دلار رسید، دولت با داشتن چنین زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خودکفایی برای تهیه کالاها با مشکل مواجه نشد و انصافا از ارزی که گرفته شد، خیلی خوب استفاده کردیم و در زمان مدیریت خودم نیز پرداخت شد... اما انتقاد از خصوصی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی؛ اتفاقا اگر جلوی برنامه خصوصی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی گرفته نمی‌شد، خیلی راحت شده بودیم. ما براساس مصوبه مجلس، آئین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه نوشتیم. دکتر حبیبی آئین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه نوشت و با دقت کار انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. البته در آن موقع برخی توقع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها وجود داشت که کارخانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به کسانی داده شود که از عهده پرداخت برنمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدند، اما سیاست و قانون این بود که از درآمد حاصل از واگذاری، حلقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مفقوده صنعت را تکمیل کنیم. خوب هم در حال اجرا بود و ۳۰ درصد سهام هم به کارگران داده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و اکثریت نزدیک به تمام، سالم و باضابطه بود. شاید جایی کارخانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای را گرفته بودند و سودی برده بودند که این مسئله تبدیل به یک هیاهوی رسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای شد و پیامدهای منفی داشت. به نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد امروز هم اگر قرار باشد خصوصی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی شود، همان آئین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و همان روش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، کارساز است. در آئین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی شده بود ۳۰ درصد از سهام کارخانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به کارگران واگذار شود که این مسئله، روحیه آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را شاد کرده بود.»

 اجازه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم که همین دعاوی مطروحه را ارزیابی کنیم. 

سقف ارزی برنامه ۵ ساله اول، ۱۳۵ میلیارد دلار بوده که تنها ۷۰ درصد برنامه تحقق یافته است. هر فرد عالم به معیارهای اقتصادی واقف است که تحقق ۷۰ درصد از یک برنامه ۵ ساله هم متضمن مفهوم شکست آن است و هم بدان معنا است که اجرا و شروع و پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های برنامه، مشتمل بر نگرش کارشناسانه نبوده است.

برنامه ۵ ساله اول اجازه داده بود که مبلغ ۱۳ درصد از سقف ارزی آن یعنی حدود ۵/۱۷ میلیارددلار از ۱۳۵ میلیلارد دلار از منابع خارجی تأمین شود. حال آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که در دوران ریاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمهوری شما از مبلغ ۹۰ میلیارد دلار هزینه در برنامه اول، ۳۵ میلیارد دلار از منابع خارجی جذب شد. اولا شما به موجب قانون مصوب مجلس تنها اجازه ۵/۱۷ میلیارددلار جذب سرمایه فرامرزی را داشتید و جذب ۳۵ میلیارد دلار یک عمل غیرقانونی بود. ثانیا این تغییر، خود فی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نفسه متضمن و به‌منزله شکست و عدم تحقق برنامه است.

 بانک جهانی و I.M.F و مهار انقلابی اسلامی

 بانک جهانی و صندوق بین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌المللی پول به منظور استحاله تدریجی انقلاب اسلامی، پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان این بود که باید حداقل ۱۰۰ میلیارد دلار با شرایط خاص به اقتصاد ایران تزریق شود و برای این کار، استراتژی «سیاست تعدیل اقتصادی» که مشتمل بر خصوصی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی، اقتصادی‌کردن پروژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، کاهش خدمات و سوبسیدهای حمایتی دولت از بخش خصوصی و اقشار کم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درآمد، و تضعیف کنترل دولت بر اقتصاد و کاهش هزینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بود، برگزیده شد.

 ناگفته پیداست که این استراتژی مستلزم تغییر و تحولات سیاسی و ایدئولوژیکی بود که به مقتضای آن لازم بود تا انقلاب اسلامی در سیاست خارجی و داخلی، تنش با غرب، حمایت از مبارزات مسلمانان و مخالفت با روند خیانت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بار سازش موسوم به صلح خاورمیانه و در مقیاس داخلی نیز، فضای سیاسی و فرهنگی مبتنی بر رادیکالیسم دینی را کنار بگذارد و با عنوان دموکراتیزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن و رعایت حقوق بشر، از اجرای آن بخش از قوانین و احکام دینی که مغایر لیبرالیزاسیون فرهنگی مورد نظر غرب است، چشم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پوشی کند. خصوصی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی صنایع در تمام کشورهای متقاضی وام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بانک جهانی، یکی از شروط محوری موافقت با پرداخت وام است!

 آیا سیاست دقیقا همان چیزی نیست که دولت شما با عنوان «سیاست تعدیل» مجری آن شد؟ آیا دولت شما ۳۵ میلیارد دلار از سرمایه خارجی در طول برنامه اول را به اقتصاد کشور تزریق نکرد؟ آیا جمهوری اسلامی ایران سالانه چیزی حدود ۷۰۰ میلیون دلار سود وام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دریافتی در دولت شما را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پردازد و آیا این پول نزدیک به دو برابر بودجه آموزش و پروش کشور نیست؟

جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی از سیاست سدسازی، تولید پاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای محصولات نظیر آهن، فولاد، سیمان و پتروشیمی یاد کرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه‌اید.

 فعلا ترجیح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهم که از این واقعیت طنزگونه صرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نظر کنم که سیاست سدسازی دولت شما، هم در مقیاس کارشناسی و هم در عرصه افکار عمومی به اسباب لطیفه و مزاح تبدیل شده است.

استراتژی سدسازی گسترده در کشوری با میزان بارندگی ایران، مبتنی بر کدام فرضیه علمی و اقتصادی است؟ آیا اگر اجرای سیاستی ایجاب نماید چند سد در کشور ساخته شود، آن فضیه مجوز افراط‌کاری در حد ساخت ده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها سد است؟ بخشی از سدهای ساخته شده در دولت جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی در کشور تبدیل به یک لجن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زار متروکه شده است و بهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از این سدها عاید کشاورزی و اقتصاد کشور نشده است. من قصد ندارم اطلاعات استراتژیک کشور را به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای در مرعای عامه بیان کنم که مورد استفاده دشمن قرار گیرد؛ لیکن هم حضرت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی و هم سایر آگاهان اقتصادی کشور به خوبی واقف هستید که سدهای ساخته شده، یک خسارت ملی بوده و متاسفانه در سال گذشته بیش از ۳۰ درصد تولیدات معمول سالانه کشاورزی، کاهش یافته و سدهای ساخته شده، آبی ذخیره نداشتند که کمکی به مزارع کشور کنند. بنده آماری دارم تا در نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای محرمانه به جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی، گزارش تأسف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آور و تکان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از وضعیت سدهای ساخته شده ارائه بدهم.

 در مورد پتروشیمی، فولاد، سیمان و آهن مسائلی مطرح ساخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید که قابل دفاع نیست.

 در چارچوب تقسیم نوین کار در مقیاس جهانی، غرب، تکنولوژی صنایع کم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بازده مکانیکی و دارای آثار تخریبی زیست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌محیطی را به کشورهای عقب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نگه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده منتقل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازد. امروز عربستان سعودی محصولات پتروشیمی به ژاپن صادر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند!

 حضرت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی آیا خبر دارید که امروز هزینه تولید یک تن آهن برای ما، گران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر از واردات آهن است؟ ما آهن را در تناژ هر تنی کمتر از ۱۹۰ دلار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فروشیم؛ اما هزینه تولید آن بیش از ۲۰۰ دلار است و این مسأله در مورد سیمان و فولاد نیز صادق است. یک تن سیمان را از ما کمتر از ۳۰ دلار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خرند اما تولید آن برای ما حدود ۳۵ دلار -با احتساب سود سالانه وام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها- تمام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. این صنایع چون تکنولوژی آن انحصاری نیست و همه کشورهای دنیا -اعم از عقب‌نگه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده و پیشرفته- قادر به تولید و فروش آن هستند، جزو صنایع استراتژیک نیست.

 بخشی از صادرات ما در این زمینه معلول فاجعه دیگری است و آن هم کاهش شدید ساخت‌وساز مسکن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باشد. اجازه فرمایید در این زمینه حقایقی را معروض دارم. در سال ۱۳۷۶ جمعا تعداد ۱۳۰ هزار پروانه ساختمانی توسط شهرداری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کشور صادر شده که ۵/۶ درصد نسبت به سال قبل کاهش داشته و این آمار در سطح شهرهای بزرگ حدود ۳۸ تا ۴۲ درصد از نظر تعداد و سطح زیربنا کاهش داشته است. طبیعی است هنگامی که هم تعداد ساخت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وساز و هم سطح زیربنا ۴۰ درصد کاهش یابد، تولید آهن و سیمان حتی اگر افزایش نیابد، باید متوجه صدور شود.

 در زمینه محصولات کشاورزی و دامی، ما سالانه حدود ۷ میلیارد دلار گندم، برنج، شکر، روغن، علوفه، گوشت، کود شیمیایی و سایر اقلام کالاهای اساسی را وارد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم و امروز ضریب وابستگی ما، در محصولات و غلات استراتژیک نسبت به زمان دولت مقام معظم رهبری نزدیک به ۲ برابر شده است. پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی شده بود که تا پایان برنامه دوم تعداد ۳۲۰هزار شماره تلفن همراه توزیع شود در حالی که هنوز برنامه به پایان نرسیده است، هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اکنون تعداد ۶۵۰هزار شماره تلفن همراه توزیع شده است. برنامه اول و دوم در محورهایی که به استقلال کشور و عدالت اجتماعی مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد، از تحقق هدف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و ارقام پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده برنامه، ناکام ماند اما هرجا همانند مسأله تلفن همراه، سدسازی، جلب سرمایه خارجی، نفی مبانی استقلال کشور را در آستین داشت، دقیقا ۲۰۰ درصد یعنی دو برابر هدف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده را محقق ساخته است و اما در مورد خصوصی‌سازی نکات گفتنی زیاد است. نه جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی و نه هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کس دیگر قادر به تردید و تشکیک در این نکته نیست که برنامه خصوصی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی جزو استراتژی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های انصراف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ناپذیر صندوق بین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌المللی پول و بانک جهانی است و مضافا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید منکر انطباق و پیوند آن با منافع غرب باشید.

 پس از این «مقدمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مانند» تاکید بر این واقعیت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم که بخش خصوصی در ایران و کشورهای مشابه، برای آن که بتواند در تملک صنایع و بخش دولتی اقتصاد شرکت کند، به سرمایه هنگفتی احتیاج دارد که چنین سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار عمدتا در دست بخش نوکیسه و طبقه جدیدی است که به یمن تمتع از رانت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های حکومتی، به ثروت بادآورده دست‌یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و این بخش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای وارد فعالیت خرید صنایع دولتی و سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاری شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که دامنه ریسک آن به حداقل برسد. لازمه این کار، استفاده و یا سوء استفاده حداکثر از نفوذ خود در خرید ارزان است و همین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور هم شد.

 جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی مُبلّغ سیاستی شدید که با عنوان «خودگردانی» و «خودکفایی مالی» همه دستگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اقتصادی، خدماتی، رفاهی، بهداشتی و آموزشی و حتی وزارت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی و امنیتی و مذهبی را نیز وارد مسابقه «درآمدزایی» کرد. به گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که عرضه و شایستگی یک مدیر، با شاقول تولید پول اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد و این علاوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بر افزایش حیرت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیز بهای خدمات دولتی، موجد فساد مالی و سیاسی شد که شأن همه سازمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دولتی را در حد یک مغازه آبرومند کاهش داد و مضافا به بهانه خصوصی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی، شرکت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های صوری توزیع و خدمات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسانی تشکیل شدند که تنها به ثرتمندتر شدن ثروتمندان و فقیرتر شدن فقرا انجامید.

  مدارس غیرانتفاعی که آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌همه جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی از تشکیل آن دفاع کردید، تنها ۲ درصد از بار مالی آموزش و پرورش را کاهش داد که حتی اگر هزینه نظارتی آموزش و پرورش و تاثیر جانبی مدارس غیرانتفاعی در فرآیند هزینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آموزش و پرورش محاسبه شود، روایتی حاکی است که باعث افزایش ۸ درصد هزینه وزارت آموزش و پرورش کشور شده است و هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کس نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند تاثیرات منفی مدارس غیرانتفاعی را در مجموعه سامانه سیاسی و فرهنگی و فکری کشور و طبقاتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن امر مقدس آموزش عمومی شود. ما ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و آرمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را در ازای «هیچ» فدا کردیم.

 آقای هاشمی!

 شما خیلی از دانشگاه آزاد دفاع کردید. آیا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید ما اگر دانشگاه آزاد را نداشتیم و یا اگر آن مکانیزم را به نوعی تحت کنترل وزارت فرهنگ و آموزش عالی به اجرا درمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوردیم، با همان هزینه رسمی دولتی، قادر به جذب کلیه دانش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آموختگان دانشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آزاد بودیم. کارکرد دانشگاه آزاد نیز فقط گذشت از آرمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، برای «هیچ» بود. این بحث دارای مبانی و دفاعیات کامل علمی است و بر سر آن حاضر به مناظره هستم. بنده تعجب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم که حضرت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی با چه انگیزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و حوصله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از خصوصی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی دفاع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید؛ در حالی که این مقوله، تجسم واقعی شکست سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های شما است. فارغ از آن که فرآیند خصوصی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی نه به استناد واقعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های علمی و نه به لحاظ ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های انقلابی قابل دفاع نیست.

 مسأله عدالت اجتماعی

 جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عاب فرموده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید که: «این ادعا که عدالت اجتماعی در دوران ریاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمهوری من تضعیف شد نیز از آن تهمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ناجوانمردانه است. من بر سر این موضوع جدی ایستاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام که اگر کسی حاضر باشد با عدد و رقم بحث کند، ادعا کنم که عدالت اجتماعی تنها در این دوران تکان خورد و حرکت کرد. در دروان سازندگی چه اقدام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی در این باره انجام شده است! ما در کارها به روستاها توجه کردیم. روستاها یک عقب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماندگی تاریخی دارند؛ اما در این دوران آب، برق، راه، مدرسه، تلفن و خانه بهداشت به روستاها داده شد و روستاها قابلیت زندگی پیدا کرد. مهاجرت از روستا به شهر معکوس شد. از طرف دیگر دفتر مناطق محروم تاسیس شد و بودجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سالانه به آن داده شد و طرح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عمرانی زیادی نیز در مناطق محروم اجرا شد.

 از نظر وضع زندگی مردم نیازمند، ما کمیته امداد امام خمینی را تقویت کردیم و پایه بودجه این نهاد و سازمان بهزیستی را ۳ برابر کردیم و رشد آن را -که سالیانه ۲۰ تا ۲۵ درصد بود- برای اولین بار در آن سال ۳۰۰ درصد افزایش دادیم. البته بعدا این روند ادامه یافت و الان بهترین بودجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را دارند که خیلی از مردم را پوشش دادند. مسأله تامین اجتماعی را جدی گرفتیم، بازنشسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها که مدت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بود فراموش شده بودند، مورد توجه قرار گرفتند.

 مسأله توزیع درآمد، عادلانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر شد و ضریب جینی بهبود یافت. در این سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دو دهک پایین جدول که از فقیرترین افرادند، درآمدشان افزایش یافت و از درآمد دو دهک پردرآمدترین افراد کاسته شد. از طرف دیگر سهم کالاهای بادوام در سبد مصرفی خانوارها زیاد شده است. مردم امروز یخچال، تلویزیون، فرش، موتورسیکلت، فریزر و... خریداری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. در حالی که پیش از این سهم این کالاها در سبد مصرفی خانوارها کم و منحصر به نان، آب، کتاب و مدرسه بود. مشخصه سوم درباره عدالت اجتماعی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان خط فقر دانست. قبل از انقلاب ۴۷ درصد مردم زیر خط فقر بودند. در سال ۱۳۶۸ تعداد افراد زیرخط فقر، ۳۰ درصد کل جمعیت بود که در دوران ریاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمهوری من به ۱۷ درصد رسید. من به اینها قانع نبودم و طرح فقرزدایی را تدوین کردیم و آن را به صورت لایحه به دولت بردیم. به نظر من عملی و قابل اجراست. هدف دیگر، جدی گرفتن بیمه بیکاری با در نظر گرفتن حداقل زندگی یک کارمند است که برای خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در نظر گرفته و تامین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نماییم و این طرح از نظر من خیلی روشن و عملی است. بنابراین این صحبت که عدالت اجتماعی تضعیف شد، واقعا پایه ندارد. این مسأله را نخستین بار گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های چپ مطرح کردند و بعدها گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های راست آن را از چنگ چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها درآوردند و شعار انتخاباتی کردند. این گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در نظر و عمل درست نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند.»

 اجازه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم با عدد و رقم مدعیات جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی را ارزیابی کنم. اولا، این نوع دفاع رسمی از عدالت اجتماعی، درخور شأن و شایسته گزارش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهی به یک ملت قهرمان نیست. در ضد مردمی‌ترین حکومت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی، ارگان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و موسسات خیریه ارائه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهنده خدمات حمایتی هم وجود دارند که مورد حمایت دولت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم هستند و این زشت است که چهره‌ی آرمان عدالت اجتماعی که مسأله اصلی انقلاب اسلامی است، با این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه مدافعات که به درد گزارش به یک هیئت درجه چند بین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌المللی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد، مشوه گردد. این افتخار نیست که قشر عظیم از ملت ما، متکی به صدقات و اعانات کمیته امداد باشند!

 جناب آقای هاشمی!

 بنده استدعا دارم که از همان کارشناسان اقتصادی که در دسترس جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی هستند، پرسش فرمایید که آمار توزیع درآمد در میان دهک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گانه تا چه اندازه دارای وجه علمی است. درآمد در شرایطی که رو به تمرکز است، ممکن است در دهک فوقانی این واقعیت به نمایش درنیاید. مثلا در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، جمعیت ایران ۳۵ میلیون نفر و امروز نزدیک به ۶۵ میلیون نفر است. هر دهک برای ۳۵ میلیون نفر، ۵/۳ میلیون نفر و دهک ۶۵ میلیون نفر، ۵/۶ میلیون نفر است. اگر درآمد کشور میان ۲ یا ۳ میلیون نفر از پردرآمدترین افراد کشور رو به افزایش شدید بگذارد، هنگامی که دامنه این تمرکز در میان ۵/۶ میلیون نفر ارزیابی شود، طبعا تمرکز را به طور واقعی نشان نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. هرچه جمعیت افزایش یابد، به طور طبیعی میزان درآمد دهک فوقانی جمعیت کشور کاهش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یابد؛ لیکن این بدان معنا نیست که توزیع ثروت عدلانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر بوده، ثروتمندان ثروتمندتر و فقرا فقیرتر نشده باشند. مدیر عامل سازمان تامین اجتماعی در اردیبهشت ماه سال گذشته رسما اعلام کرد که:« «خط فقر» در ۵۰۰ شهر کشور برابر با ۸۵۰ هزار ریال و «خط بقا» ۴۵۰ هزار ریال دریافتی درآمد ماهانه است.» این در حالی است که میانگین درآمد اظهارشده سالانه خالص یک خانوار شهری در سال ۷۵، بالغ بر ۳۵۸/۸۷۹/۹ ریال بوده است که در ماه بالغ بر حدود ۸۳۰ هزار ریال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و درآمد سالانه خانوار روستایی در همان سال معادل ۰۲۷/۸۶۵/۵ ریال بوده است. دریافتی مستمری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بگیران سازمان تامین اجتماعی که در حدود ۶۵۰ هزار نفر هستند در سال ۱۳۷۶ برابر با ۳۲۰ هزار ریال در ماه بوده است و درآمد گروه کثیری از بازنشستگان کشوری که فرموده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید: «پس از فراموش شدن مورد توجه قرار گرفتند»(!) پس از سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مدید انجام خدمت حتی با تحصیلات عالی در حد بخورونمیر(!) معادل «خط بقا» یعنی حتی پایین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر از «خط فقر» می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باشد. چناچه با احتساب نرخ تورم سالانه بخواهیم سقف خط قرمز و خط بقا را در سال جاری ترسیم نماییم، به ترتیب به ۰۰۰/۱۵۰/۱ ریال و ۰۰۰/۶۰۰ ریال افزایش یافته که با این وضعیت نزدیک به ۶۰ درصد خانوارها و ۶۵درصد جمعیت کشور زیر خط فقر هستند. چون بعد خانوار در خانوارهای فقیر بیشتر است.

 اگر ما هر دهک ده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گانه توزیع درآمدی را به چند قسمت و یا ده دهک جداگانه تقسیم کنیم، گزارش توزیع درآمد کشور، کاملا تغییر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و مفاهیم مغایری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یابد. تقسیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندی جمعیت به ده دهک توزیع درآمدی یک نوع بازی و سرگرمی آماری است اما بهره علمی قابل دفاعی ندارد. امروز بیش از ۲۰۰۰۰ میلیارد تومان نقدینگی یعنی معادل ۲۳ میلیارد دلار در دست بخش خصوصی است. اگر تنها ۳۰ درصد این مبلغ در دست ۲۰ یا ۳۰ هزار خانوار باشد، برای آنها موجد قدرت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. اما ۷۰ درصد بقیه، آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چنان پخش است که هیچ‌گونه استفاده سیاسی و فرهنگی متمرکزی در آن میسر نیست.

 جناب آقای هاشمی!

 کشور ما هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اکنون ۲۲ میلیارد دلار بدهی خارجی دارد و ما سالانه ۷۰۰ میلیارد دلار سود وام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خارجی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پردازیم. امروز در همه دنیا از میخائیل گورباچف تا ماهاتیرمحمد و از کره جنوبی تا مصر از «شرایط سیاسی» وام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خارجی و اهداف سیاسی و ایدئولوژیک بانک جهانی و صندوق بین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌المللی پول سخن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رانند. شما دقیقا به اجرای برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی راضی شده بودید که بدون تردید متضمن تحقق اهداف سیاسی غرب بود. بانک جهانی و صندوق بین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌المللی پول دو ابزار مهم مالی و پولی مرحله نوین امپریالیسم جهانی هستند. البته شأن و سوابق شما اجل از آن است که شائبه همراهی با روند وابستگی بر آن نشیند. اما کسانی چون نوربخش، عادلی، طبیبیان، نجفی، غرضی، کرباسچی، مهاجرانی، کلانتری، زنگنه، فروزش، محلوجی، نعمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زاده که شاکله اصلی سیاست و مدیریت اقتصادی دولت شما و دولت کنونی را تشکیل دادند، عناصر خودباخته و مصادیق بارز مرعوبین در مقابل غرب هستند. نگاهی دیگر به این اسامی نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که اینان کوچک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین سابقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای در مبارزه انقلابی در انقلاب اسلامی -به جز تاحدودی غرضی و کرباسچی- نداشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و مسافرینی هستند که هرکدام مدت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بر قطار انقلاب سوار شدند و از نقطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نظر توانایی علمی، سیاسی و مدیریتی حتی در مرحله دانشجویی در عداد افرادی گیج و معمولی بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گاه فرهیختگی و برجستگی خاص در فهم منازعه جهانی میان غرب و امپریالیسم از یک سو و مبارزات انقلابی ملت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جهان از سوی دیگر از خود بروز نداده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی نحوه پیوست و استخدام زنگنه را در وزارت جهاد و ورود کلانتری و نجفی را به دستگاه اجرایی کشور، بررسی فرمایید. یقینا به نکات مضحکی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسید؛ ازجمله بعضا توسط یک افغانی گزینش شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. ماجرای اخیر سعید امامی نشان داد که حتی دستگاه اطلاعاتی ما نیز از این‌گونه گزینش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تاسف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بار مصون نبوده است. سایر دستگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها جای خود دارد. یادآوری نام سعید امامی برای بنده، یادآور پرسشی است که مدت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاست بر ذهنم سنگینی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و آن این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که ضربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که سعید امامی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بر حیثیت و وجهه نظام و انقلاب زدند، سنگین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر است یا خیانتی که مدیران اجرایی و اقتصادی یک دهه اخیر در حق مبانی و انقلاب و نظام مرتکب شدند؟ فشارهایی که با هدف اصولگرایی و یا نزاع جناحی، مانع جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی در تداوم برنامه تعدیل و باعث گزینش سیاست «تثبیت اقتصادی» شد، غرب و ابزار اجرای سیاست مالی و پولی آمریکا یعنی بانک جهانی و صندوق بین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌المللی پول را، در احتمال تحقق اهداف سیاسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان با تردید مواجه کرد.

 فقدان استراتژی توسعه اقتصادی

 جناب آقای هاشمی!

 دولت جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی فاقد استراتژی توسعه اقتصادی پول بود. آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه اجرا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد میان دو استراتژی معروف «جایگزینی واردات» و «ایجاد سکوهای صادراتی» در نوسان بود. شما تحلیلی انقلابی از مسائلی بین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌المللی نداشتید و تقریبا جدا از ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های شخصی و وجودی حضرت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی، آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه اجرا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد در چارچوب «سیاست مهار انقلاب اسلامی» بود. شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستید فضای عطرآگین شهدا، جنگ و ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را به یک مسابقه مضحک برای دستیابی به رفاه و ثروت تبدیل کنید. دولت شما ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های انقلابی رایج در میان مدیران دولتی را به کناری نهاد و تسابق در جمع ثروت و تجمل و اشرافیت را برقرار کرد تا جایی که ساده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زیستی که یکی از متعالی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین دستورات زندگی در اسلام است و به همین جهت مدیران به آن تظاهر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند، تعطیل شد و حتی در میان بخش قابل توجهی از روحانیون، زندگی پرتجمل و طاغوتی متداول و موجه شد. مدیرانی مثل کرباسچی، غرضی، بنیاد مستضعفان، معادن و فلزات، صنایع و غیره که سمبل اشرافیت و رفاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زدگی عمل کردند و در این نکته تردیدی نیست که دولت ۸ ساله جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی از اجرای هر سیاستی که در جهت اجرای استراتژی مهار انقلاب بود، خودداری نکرد.

 دولت شما مجری اجرای استراتژی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای شد که یک سیاست شکست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورده بود. این استراتژی حتی در آسیای جنوب شرقی، کره جنوبی، مالزی، سنگاپور و فیلیپین به شکست انجامید و سیاستمدارانی همچون ماهاتبر محمد اعتراف کردند که امثال سوروس و سایر سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داران صهیونیست، کِشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ۲۵ ساله آنان را در یک ماه درو کردند. بندهای مافیایی بسیاری از صنایع کشور را با استفاده از رانت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های حاصل از اجرای سیاست شما، تحت عنوان خصوصی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی به ثمن بخس غارت کردند. تجار واردکننده هر کالا و دلال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، از توسعه و تولید کالاهای موضوع تجارت خود، جلوگیری کردند. امروز در حالی که کشور از نظر خودرو، پارچه، لاستیک و خیلی از اقلام کشاورزی و دامی و دارو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند خودکفا باشد، دلال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تولید داخلی را به ورشکستگی کشانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند تا واردات ادامه یابد و برای همه اینها، نزد من عدد و ارقام موجود است.

 این برنامه را در فضایی متفاوت از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه از بنده و امثال من انتظار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نگارم؛ چرا که ما همواره بعضا از سوی جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی و بیشتر از طرف اطرافیانتان متهم به قشری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گری و عدم اطلاع از مسائل علمی و آماری هستیم. اگر در این برنامه علی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رغم شیوه و میل خود، به تکرار عدد و رقم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پردازم، عمدتا با دو هدف است؛ یکی از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی ارزیابی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دیگری را که معمولا در آن، واقعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بدون ذکر عدد و رقم بیان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، کرارا به عنوان بحث شعاری و قشری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نگری، تخطئه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید و درخواست کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید تا کارنامه شما با عدد و رقم نقد شود. ثانیا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم متعرض این واقعیت شوم که بیان عدد و رقم، هنری دست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نیافتنی نیست و نقد آماری سرافرازتر و موثق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر از نقدهای دردمندانه پیشین نیست.

 جناب آقای هاشمی!

 پیشاپیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم به شما اطمینان دهم که بنده از حامیان حضور جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی در عرصه انتخابات هستم و آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چنان دندان طمع تضعیف شما را کشیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام که از همین امروز انتخاب شما را به نمایندگی و ریاست مجلس تبریک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم و امید است بار دیگر هاشمی به اقتداری دست یابد که ۴ نفر بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اعتبار و کوتوله سیاسی، میدان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار نقد و تضعیف او نشوند. اما سوالی که اینک برای من مطرح است این است که کدام هاشمی؟ هاشمی که خطبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عدالت اجتماعی را در نماز جمعه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند یا هاشمی که کرباسچی در جریان افتتاح طرح نواب سخنانی در وصف او نگاشت، شبیه آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه مدیحه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سرایان درباری برای شاهان قدیم، خاقان چین و فراعنه مصر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند و او را نه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تنها بد نیامد و برنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آشفت بلکه حتی تبسم تشکر تحویل داد. آیا او پیرو راستین امام و مقام معظم رهبری بود که هر مدح حتی [مدح] بجایی را صراحتا در همان جمع منع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمودند؟

 من آن هاشمی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم که زمانی سمبل اسلام آزادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواه و عدالت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلب بود. هاشمی ضد لیبرال، هاشمی ضد منافقین، هاشمی که خود را شاگرد و مخلص حضرت امام(ره) می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند.

 آقای هاشمی!

 زمانی در یک سخنرانی گفته بودید: «جریان دیگری که در کشور وجود دارد، لیبرالیسم فکری است که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید مردم را به حال خودشان بگذارید؛ هر که هرچه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بکند. چه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کار داریم این رقاص‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و کاباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و لب دریاها و... چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند؟ چه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کار داریم که در مدرسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها چه کسی درس می‌دهد؟ تفتیش عقاید نکنید... [هر] عقیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دارد، یک فرد ایرانی است، بیاوریدش سر کلاس درس بدهد. بگذارید یک خانم[...] فاقد عفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های لازم برای دخترهای شما توی مدرسه درس بگوید... بگذارید لب دریاها، کثافت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور ادامه پیدا کنند. بگذارید هر روزنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای هرچه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد بر ضد اسلام بنویسد. بگذارید بخشی از رادیو و تلویزیون را بدهیم به عده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای تا آنها هم حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان را بزنند و بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را گمراه کنند. یک حرکت آزادمنشانه و بدون قید و شرط و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندوبار و بدون توجه به هدف که نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان در سوئد و سوئیس پیدا کرد. چنین فکری و جریانی هم که ظاهری فریبنده دارد، در جامعه ما وجود دارد. این جریان هم با خط ولایت فقیه و حرکت مکتبی انقلاب مخالف است.» و حالا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهید با آقایانی که در دادگاه ویژه روحانیت، مظاهر تفکر لیبرالیستی با ظاهر اسلامی را محاکمه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، خصوصی دعوا(!) کنید.

 آقای هاشمی!

 دوست دارم که در عرصه انتخابات با قدرت حضور داشته باشی، اما این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بار مانیفست شما، نامه علی(ع) به مالک اشتر و شیوه حکومتی آن حضرت باشد، نه برنامه پیشنهادی بانک جهانی و صندوق بین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌المللی پول.

 آقای هاشمی!

 آیا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانی همچون حضرت علی(ع) از حضور عثمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بن‌حنیف در جلسه مهمانی ثروتمندان خشمگین شوی؟ آیا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانی همچون آن امام عزیز درخواست عقیل را برای تمتع از رانت قدرت برادر رد کنی؟ آیا منطق شما، منطق علی(ع) است که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمود من باید زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام را در حد اضعف مردم حفظ کنم یا منطقی است که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید «ما قبل از انقلاب هم ثروتمند بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایم و تجارت فلان و فلان داشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایم.»

 بارها با خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویم که شاید آقای هاشمی که یکی از مهم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین تألیفات او، زندگی امیرکبیر است، شخصیت ایده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آلش هم همان امیرکبیر است، با وجهه ساختن و سازندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش. هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چنان که برای شریعتی شخصیت آرمانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش ابوذر بود، ولی همیشه آرزو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم ای کاش این شخصیت آرمانی برای کارگزاران ما، حضرت امیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بود که جامع صفات است و این سه وظیفه اساسی حکومت اسلامی، یعنی اصلاح نفوس (توسعه امور فرهنگی)، حفظ ثغور (آزادی و امنیت) و عمران بلاد (سازندگی) را «وظیفه» حکام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند، نه «اسباب تفاخر» ایشان، و هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یک از این امور را بر دیگری مقدم و یا متأخر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسد.

 آقای هاشمی!

 یک کلام به ما بگو هاشمی حزب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله هستید یا هاشمی کارگزاران؟ من دوست دارم شما همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه که با فریاد و مشت و دندان و اسلحه و دفاع من و امثال من رکن انقلاب شدید، هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چنان رکن انقلاب بمانید. اما کدام انقلاب؟ انقلابی که رهبرش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت: «ما آمریکا را زیر پا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاریم» یا انقلابی که جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی ۸ سال در تکاپوی بازسازی رابطه آن با آمریکا به بدترین وجه بودید.

 آقای هاشمی!

 اگر من قبول کنم که استراتژی اقتصادی «تعدیل» که در زمان جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی اجرا شد، درست بوده است، باید در صحت اصل انقلاب اسلامی شک کنم. آیا سیاست تعدیل چیزی بیشتر از احیا و بازسازی نهاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اقتصادی بر جای مانده از رژیم شاه بود؟ پرسش من این است: اجرای کدام بخش از سیاست تعدیل را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد در صورت تداوم رژیم شاه به انجام رساند؟ در این صورت آیا بهتر نبود همان شعار جبهه ملی و نهضت آزادی را در مبارزه با شاه به کار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتیم که «اصلاحات آری، دیکتاتوری نه» و دنباله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روی امام(ره) نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدیم و آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌همه خون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پاک و مقدس توسط جلادان شاه بر زمین نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریخت تا آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌همه آفات پس از انقلاب را نداشته باشیم؟ من چاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای ندارم جز آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که سیاست تعدیل را رد کنم یا انقلاب اسلامی را. شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمایید چرا در نقد سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان با عدد و رقم کار نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند ولی خود جناب‌عالی هم عدد و رقمی را به کار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرید که قابل دفاع علمی نیست. شما اخیرا اعلام کردید که نگران سرنوشت توسعه هستید؟ کدام توسعه؟ سیاست شما را زمانی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم توسعه بنامیم که خیلی از فروض بنیادین علم اقتصاد و سیاست را نفی کنیم. علاوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌براین جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی که نگران توسعه هستید، نگران عدالت هم هستید؟ نگران آن راننده تاکسی که خود را به خاطر زوج‌وفرد کردن تردد خودروها به آتش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشد، هستید؟

 آقای هاشمی! من چگونه نگران شما نباشم و از آینده شما نترسم در حالی که فرزندان و خانواده شما به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای عمل کردند که نام سمبل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی چون سوپرا، کیش، دوو، دوچرخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سواری دختران و کت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و دامن و فروشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های رفاه و شهروند و ارگ بم را به صورت نام خانوادگی خود درآورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

 آقای هاشمی!

 مطمئنم که ما بارها فرمان حکومتی حضرت امیرالمومنین را به مالک اشتر خوانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید، شاید آن را تدریس هم کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ باشید و امیدوارم از سر غفلت باشد که مسأله مهم است استئثار را که در فراز مهمی از این فرمان بر آن تاکید شده است، فراموش کرده باشید نه از روی عدم باور. به شما یادآور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوم که امام متقین در این فراز، والی و یا کارگزار حکومتی را از نزدیکان و خاصان و وابستگانی که مطالبه سهمی افزون بر عامه مردم از حکومت دارندف بیم داده است و به فرموده آن مظهر مجسم عدالت، وظیفه مسئول حکومتی این است که ریشه خصلت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خودپسندی، دست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درازی بر اموال عمومی و خصوصی مردم و قلدری و کم‌انصافی و انحصار در عقد قراردادها را در نزدیکان خود بخشکاند و هشدار داده است که مبادا روش تو آنها را به طمع بیندازد که از دیگران سوء استفاده کنند.

 آقای هاشمی!

 من برای شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسم. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسم در تاریخ نامی از شما برده شود که در ابتدا از مبارزه با استعمار و استبداد شروع کرد اما در نهایت عامل تحکیم هم استبداد و هم تملق و هم سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داری و تجمل و اشرافی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گری شد. من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسم مسئولین ما از این رو که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانند به فرامین امام مومنان در اجرای عدالت عمل کنند، دست به استحمار مردم بزنند و آمال مردم را از آرمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان به امیال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان تنزل دهند و البته معلوم است که «امیال» را آن کسانی معین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند که زبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درازتر و امکانات بیشتری برای عرضه مطالبات غیرمشروع خود دارند و آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گاه چون کارگزارن نظام نتوانسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند به جامعه، عدالت را عرضه کنند، با رواج بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندوباری و آزادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کاذب، مردم را سر کار بگذارند! البته ما اعتقاد نداریم که فقط شما و نزدیکانتان دچار آفت اشرافی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گری و تجمل شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید، بلکه بر این باوریم که نگاه مثبت شما به این پدیده، یک اثر اجتماعی ژرف باقی گذاشت به طوری که نوعا فرماندارانی که روزی با دوچرخه در سر کار حاضر می‌شدند، به کمتر از اتومبیل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های گران‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌قیمت خارجی راضی نشدند. ما بارها تیغ انتقادمان را متوجه آقای ناطق کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایم و اگرچه جناب آقای خاتمی به دلیل استفاده از اتوبوس در سفرهای انتخاباتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش مورد استقبال مردم قرار گرفت ولی اطرافیان آقای خاتمی را نیز از این شمول مستثنی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم. متاسفانه سرمایه‌باوری جای خداباوری و حداکثر تمتع جای ایثار و قناعت را گرفته است.

 آقای هاشمی!

 توصیه حضرت امام(ره) به مسئولین برای حشرونشر با مستضعفین و ارزیدن یک تار موی کوخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشینان به کاخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشینان، در طول ۸ سال ریاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جمهوری جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی چقدر به اجرا درآمد؟ چه میزان وقت خود را در اختیار محرومان و مستضعفان و خانواده شهدا و نیروهای حزب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اللهی قرار دادید؟

 آقای هاشمی! من معتقدم اگر در دوره مدیریت شما در کشور، برای انتقادات ظاهرا تند و حتی گاهی ناحق گروهی به نام دفتر تحکیم، گوش شنوایی بود که پدرانه آنها را فقط گوش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد، امروزه شاهد شکل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری تحکیم آمریکایی و پیوند جنبش دانشجویی آنها با مریم شانسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نبودیم(!) شما به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای عمل کردید که من بگویم ای کاش من هم یکی مثل کریستین امانپور بودم تا به سهولت به دیدار شما بیایم، رو در روی شما بنشینم و خطرات فراروی انقلاب را و غفلتی را که دامن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیر خواص شده است، گوشزد کنم. اما وقتی در همان نماز جمعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که دوشادوش مردم بارهاوبارها شعار داده بودیم: «صلی علی‌محمد، یار خمینی آمد»، «مخالف هاشمی، چنین و چنان است» لب به اعتراض گشودم، شبانگاه چشم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بسته و با لباس زندان خود را در سلول انفرادی نظام دوست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داشتنی خودمان دیدم و آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا با طنز با خود می‌گفتم: «آمریکا در چه فکریه، زندان پر از بسیجیه!»

 آقای هاشمی!

 به یاد دعواهای خانوادگی پسر با پدر، برادر با برادر، دعواهای مردمی در کوچه و بازار و اتوبوس برای دفاع از دولت خدمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گزار افتادم. آزاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسم که در اسارت زیر شلاق منافقین، حاضر به تکرار شعار «مرگ بر سه ملا، هاشمی و...» نشد و شکنجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فراوانی را به جان خرید، ولی امروز همان آزاده به راحتی به تعریف شما از عدالت اجتماعی، همراهی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان با کارگزاران و سکوت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان در برابر منش اقربای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شورد. چه کسی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانست سکوت سنگین شما را در قبال تحرکات ضد فرهنگ اسلامی صبیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان توجیه کند؟ به خاطر دارید آن روزها را که ایشان با تمام قدرت برای انتخابات ریاست‌جمهوری و به نفع آقای خاتمی وارد صحنه شد و عرصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های متعدد فعالیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جدیدی را برای زنان جامعه مطرح نمود که هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یک جز حریم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شکنی و اخلال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ در جو مطلوب جامعه اسلامی، نتیجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای نداشت؟ تندروی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های این خانم که منجر به موضع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری دلسوزانه و سرسختانه امت حزب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله شد، هیچ‌گاه در شما انگیزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای ایجاد نکرد که تذکری دهید و موضوع را کنترل نمایید تا آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا روزنامه تحت مدیریت و مسئولیت ایشان، به دلیل عمل ضد انقلابی محکوم به تعطیلی شد. چرا هنگامی که مظلومیت او چون مظلومیت حضرت صدیقه طاهره(س) دانسته شد و شخص شما را چون پیامبر عظیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الشان اسلام شمردند، باز هم ضرورتی برای شکستن قفل سکوت ندیدید و گویندگان این کلام را به دوری از غلو تذکر ندادید؟

 آقای هاشمی!

 من برای شما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسم که در تاریخ نوشته شود در این دوران، دزدها امیرکبیر خوانده شدند و امیرکبیرها به ربذه فرستاده شدند! من برای شما از این حیث می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترسم که بر اثر عملکرد و سبک‌سری برخی دوست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمایان، مردم بگویند یک شاه از این مملکت بیرون کردیم، هزاران آقازاده همان راه شاهان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روند و مناصب دولتی میان فرزندان دختر و پسر آنها با سخاوت تقسیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، در حالی که اعتراف وزیر کشاورزی فقط ۳۰۰۰۰ نفر مهندس کشاورزی بیکار در این کشور زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند! و شما سخن از بیمه بیکاری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویید!

 آقای هاشمی! 

شما از ارکان نظام هستید. چشم هرکس که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند ببیند، کور باد! اما چه کسی شما را رکن نظام کرد؟ آیا غیر از حمایت امام که فرمود: «نهضت زنده است چون هاشمی زنده است» و جز حمایت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دریغ رهبر عظیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الشان انقلاب؟ و همین حمایت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تنهاوتنها دلیل بقای دولت و کابینه کاری! شما در طول دوران سازندگی و علت سکوت محجوبانه و عدم طغیان مردم مستضعف، انقلابی و خداجوی ما بود و آیا رکن نظام بودن شما در دوران جنگ، جز به رشادت سردارانی شهید چون شهید باکری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، همت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، خرازی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و بسیجیان مظلومی بود که در دوران طلایی خصوصی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازی، تنها قطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چکانی بیابان‌زدایی و درخت‌کاری نصیب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان شد و مدیریت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کلان به کسانی سپرده شد که طعم جنگ، فقر، مبارزه و اسلام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهی را نچشیده بودند و یا بعضا آن آرمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را فراموش کرده بودند. 

آقای هاشمی! 

شما در دهه اول انقلاب نیز در مقابله با منافقین، لیبرال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و گروهک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها رکن نظام بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید و با افتخار در مجلس بر کرسی ریاست تکیه زدید و مردانه در برابر معاندان و حتی در مقابل بنی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صدر خائن ایستادید، اما صف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شکنی در مقابله با آن دشمنان با کسانی بود که همان زمان هم متهم به کج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمی، شعارزدگی و چماق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داری بودند. در حالی که افتخار آن غالبا نصیب کسانی شد که کارهای ستادی انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند و پیشنهاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم که تاریخ را منصفانه بازشناسی نموده و آن افراد را که نقش اصلی را در تثبیت پایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های نظام -با عنوان حزب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله- برعهده داشتند، شناسایی کنید و از آرمان آنان دفاع کنید و ببینید اکنون آنان در کدام صف قرار دارند. اگر این بازشناسی، این حقیقت را بر شما برملا ساخت که حزب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله صف‌شکن دوران مبارزه با لیبرال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و منافقین که متهم به چماق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد، همان حزب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله منتقد شماست، در دوران سازندگی نیز با اتهام کج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فهمی و عوام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زدگی مواجه شد. باید از شما پرسید که موضع امروز و فردای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تان در خصوص حزب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله و عاشقان ولایت چیست؟ من یقین دارم این نظام برای رکن‌شدن امثال شما، بهای سنگینی پرداخته است و حال این انتظار به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جایی است که جناب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عالی نیز، دین خود را در این مقطع برای دفاع از انقلاب بپردازید و همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه که مقام معظم ولایت فرمود: «هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کس برای من، هاشمی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود» شما هم هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کس را بر ولایت و منویات و آرمان او مقدم ندارید. با این انتظار برای من ابهامات زیادی در خصوص اعلام موضع دیرهنگام شما در غائله ۱۳ رجب و اهانت شیخ ساده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لوح به ساحت ولایت و یا گستاخی برخی از مدیران در برابر اوامر و اراده صریح ولایت وجود دارد. یا سکوت سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مدارانه! و نه انقلابی شما در مواردی که دفاع صریح از حریم ولایت لازم است، برای من قابل توجیه نیست.

 آقای هاشمی!

 بگذارم و بگذریم که گفتنی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بسیار است. جفایی که دوستان متلمق در حق هاشمی کردند، دشمنان انقلاب و نظام نکردند. دشمن نظام، تیغ بر جسم هاشمی زد که ناکام ماند، اما دوست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمایان کاسب‌کار، تاجرپیشه و عافیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلب و دین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گریز و ناسازگار با انقلاب، تیغ بر آرمان و حیثیت هاشمی کشیدند که متاسفانه کار را به جایی رسانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که هر مدیر دزدی، به هنگامی که شمشیر عدالت را بر گردن خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند، هاشمی را سنگر خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد و تجدیدنظرطلبان پشیمان از گذشته که به اسم مبارزه با سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داری سنتی آن را محصور در حجره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بازار کرده بودند و از خوان نعمت دوران سازندگی شما پروار گشتند امروز نمک‌نشناسانه به بهانه توسعه سیاسی و مخالفت با انحصارطلبی، انحصارطلبی پیشه‌کرده و به هاشمی حمله و هتاکی می‌کنند و انتخابات برای مردم را ارث پدری خود می‌دانند و باز می‌بینید که هاشمی می‌ماند و حزب الله و همین مردم شهید داده‌ای که قوت لایموت سفره‌هایشان به پیامد اجرای سیاست تعدیل اقتصادی برچیده شد.

 آنها که به واسطه سیاست تعدیل و خصوصی‌سازی، صاحب ثروت‌های بادآورده، ویلاها، سهام کارخانه‌ها و اموال مردم شدند، اینک حامی شما نخواهند بود. آنها که به خاطر جلب رضایتشان حزب الله را رنجاندید تا نسوان آنها سوار دوچرخه بشوند و کت‌ودامن بپوشند، و بسیج و مساجد و فرهنگ‌سازی‌شان را در فقر و نداری واگذاشتید تا کانون فرهنگ از مساجد به فرهنگ‌سراها کشیده شود و جوانان گیتار بزنند و شاد باشند هرچه می‌خواهند بخورند، بنوشند، یا بپوشند، بلکه رایشان با ما باشد، همانها هاشمی را نمی‌خواهند. حزب‌الله چون انحصارطلب نیست همان‌قدر که از حضور همه نیروهای خودی نظام از چپ تا راست حمایت می‌کند، از حضور شما نیز استقبال می‌کند.

 آقای هاشمی!

 من باشناختی که از شما دارم، یقین دارم که شما چه در مجلس باشید یا نباشید، کماکان سایه اقتدارتان در مجلس حضور خواهد داشت! ولی حال که وارد عرصه انتخابات شده‌اید، از شما درخواست می‌کنم که نسبت به دغدغه‌ها و نگرانی‌های یاران واقعی انقلاب حساسیت بیشتری از خود نشان دهید و اجازه دهید هاشمی کماکان رکن نظام باقی بماند. البته آنچه دراین مقال آمد نقد اندکی از وجهه اقتصادی عملکرد شما بود و درددل ما از عملکرد فرهنگی دولت شما و مسئولین امور فرهنگی کشور در آن روزها، خود مجال مفصل دیگری را می‌طلبد.

 در جریان تعطیلی شلمچه خبرهایی به ما رسید که جنابعالی نسبت به تعطیلی ابراز تمایل فرموید. الان هم به قیمت تعطیلی جبهه مسائلی را عرض می‌کردم. من قصد نداشتم در این شرایط که همه عناصر بی‌ریشه تجدیدنظرطلب و در پاره‌ای موارد اجامر و اوباش علیه شما صف‌بندی کرده‌اند، چیزی بگویم که تضعیف شما تلقی شود، لیکن مصاحبه‌های اخیر و دفاع از آن سیاست‌های فاجعه‌بار، بنده را ناچار از گفتن حقایقی کرد.

این نگرانی را دارم که آیا هاشمی پس از دو سه سال کناره‌گیری از امور اجرایی و فرصت‌یافتن برای ارزیابی گذشته و برملاشدن دست دوست‌نمایان فریبکار و اثبات وفاداری و صداقت منتقدان دلسوز به جمع‌بندی جدیدی رسیده است؟

 آقای هاشمی!

 من می‌ترسم! برای همه‌مان می‌ترسم. مثل دوست شهیدم که می‌ترسید، می‌ترسم. می‌ترسم که خواص عوام زده شوند. می‌ترسم دارندگی جای سازندگی را بگیرد. من می‌ترسم مبادا کمیت بر کیفیت پیشی بگیرد. من می‌ترسم زمانه «زنانه» شود. من می‌ترسم عدل علی سبب قتل علی شود. من می‌ترسم ابن‌عباس‌ها سکوت کنند. من می‌ترسم تسامح جای غیرت را بگیرد. من می‌ترسم اعتقادات به نیمکت ذخیره‌ها بنشیند! من می‌ترسم پوسته هسته گردد و هسته بپوسد. من می‌ترسم اقامه جای اذان را بگیرد. من می‌ترسم طبیعت به فطرت چیره گردد. من می‌ترسم هدف وسیله را توجیه کند. من می‌ترسم وسیله خود هدف شود تا حکومت که به کفر نماند به ظلم بماند! می‌ترسم مبادا مصلحت حقیقت گردد. من می‌ترسم الگوی ما دنباله‌روی ما شود. من می‌ترسم فریادها هوای نفس ما باشد. من می‌ترسم مبادا میهمان جای میزان را بگیرد. من می‌ترسم طاقوتی یاقوتی جلوه‌گر شود. من می‌ترسم سازندگی جنگ را استیضاح کند! من می‌ترسم تجمل‌گرایی ساده زیستی را «وتو» کند! من می‌ترسم در جنگ فقر و غنا ما طرف غنا باشیم. من می‌ترسم سقوط صعود جلوه‌گر شود. من می‌ترسم چکمه‌پوش کفش پابرهنه به پا کند. من می‌ترسم مبادا پابرهنه چکمه به پا کند. من می‌ترسم مخاطبین امام هر یک خود امام شوند. من می‌ترسم غنی ادای فقیر را درآورد. من می‌ترسم شورا با یک عضو رسمیت یابد! من می‌ترسم برای خود، برای شما، برای همه!
     به گزارش محمد اردی خانی/خبرنگار و مدیر اجرایی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۴۷
میر حسن سادات

در خردادماه ۱۳۶۴ نیز دو لبنانی، هواپیمای شرکت TWA را با ۱۴۵ مسافر و ۸ خدمه در مسیر آتن-رم ربوده و خلبان را مجبور کردند تا در فرودگاه بیروت بر زمین بنشیند. در این جریان پس از شکست سوریه در حل بحران، ایران وارد عمل شده و هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی به سوریه و لبنان رفته و برای حل این مشکل گام­های اساسی برداشت. همین امر سبب شد تا آمریکایی‌ها به این نتیجه برسند که برای رهایی گروگان‌هایشان می‌توانند روی ایران حساب ویژه باز کنند.

 در شرایطی که ایران درگیر جنگ با عراق بود و در بحرانی تسلیحاتی به سر می‌برد، هفت مأمور امنیتی و سیاسی غربی از جمله چند آمریکایی طی هفت حادثه بین مارس ۱۹۸۴(۱۳۶۲) تا ژوئن ۱۹۸۵(۱۳۶۴) در بیروت به گروگان گرفته شدند. یکی از ربوده‌شدگان «ویلیام باکلی» رئیس سازمان در بیروت بود. تلاش‌های سیا برای یافتن باکلی که اطلاعات بسیار ارزشمند و محرمانه‌ای از فعالیت‌های سازمان CAI داشت، بی‌نتیجه ماند. با این شکست، سازمان CIA دست‌به‌دامن موساد، سازمان جاسوسی اسرائیل شد؛ اما موساد هم نتوانست در این راستا کاری از پیش ببرد.
در خردادماه ۱۳۶۴ نیز دو لبنانی، هواپیمای شرکت TWA را با ۱۴۵ مسافر و ۸ خدمه در مسیر آتن-رم ربوده و خلبان را مجبور کردند تا در فرودگاه بیروت بر زمین بنشیند. در این جریان پس از شکست سوریه در حل بحران، ایران وارد عمل شده و هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی به سوریه و لبنان رفته و برای حل این مشکل گام­های اساسی برداشت. همین امر سبب شد تا آمریکایی‌ها به این نتیجه برسند که برای رهایی گروگان‌هایشان می‌توانند روی ایران حساب ویژه باز کنند. اما این فکر با پیش‌آمدن مسئله مک فارلین و رسوایی آمریکایی­ها به مرحله اجرا درنیامد و ناکام ماند. هاشمی نیز نتوانست از این طریق سلاح‌های مورد نیاز جنگ را تامین کند.

 


چند سال از این ماجرا گذشت. جنگ تمام شد. ایران به ایستگاه سازندگی رسید. این بار هاشمی رفسنجانی در راستای شعارهای خود مبنی بر سازندگی و آبادانی نیازمند پول­های هنگفتی بود که بخشی از آن را می‌توانست از محل غرامت جنگ عراق علیه ایران کسب کند. در این راه آمریکا مانع جدی بود. از سوی دیگر، با انتشار فیلم به دارآویختن یکی از گروگان‌ها، بوشِ پدر مجبور شد بار دیگر برای آرام‌کردن اوضاع سیاسی کشورش و نیز کسب وجهه، دست‌به‌دامن ایران شود. او برای اینکار «خاویر پرز دکوئیار» دبیرکل سازمان ملل متحد را واسطه کرد. وی نیز مشاور خود «جیانی پیکو» را به ایران فرستاد تا به صورت محرمانه و پنهانی با رفسنجانی دیدار کند. پیکو ابتدا با «محمدجواد ظریف» دیدار کرد و سپس به‌همراه ظریف نزد هاشمی رفسنجانی رفت. پیکو در این جلسه از سوی آمریکایی­ها به هاشمی وعده داد در صورت همکاری ایران، این همکاری بی‌اجر و مزد نخواهد ماند. هاشمی نیز با پذیرش این درخواست، گفت آمریکا باید در مسئله جنگ ایران و عراق در تعیین متجاوز و خسارت‌ها، بی‌طرفانه عمل کند.
بدین‌ترتیب ایران علی‌رغم مخالفت حزب­الله لبنان، بالأخره توانست طی کمتر از سه‌ماه گروگان­ها را یک‌به‌یک از اسارت برهاند. این‌بار نوبت تحقّق وعده‌های آمریکا بود، اما با گذشت زمان هیچ نشانه‌ای مبنی بر آن دیده نشد؛ تا جایی که هاشمی از طریق دبیر کل سازمان ملل این گلایه با طرف‌های آمریکایی مطرح کرد. این در حالی بود که هاشمی از دریافت مزد صرف نظر کرده و تنها به یک پیام تشکر نیز اکتفا کرده بود؛ اما آمریکایی­ها حتی حاضر به این کار هم نشدند. آمریکا با بهانه عدم رعایت حقوق بشر در ایران و همچنین فتوای امام مبنی بر ارتداد سلمان رشدی، بهبود روابط را بسیار سخت ‌دانسته و مدعی شد که تهران عملاً به وعده‌هایی که برای حسن‌ نیت داده بود، عمل نکرده است. این خیانت آمریکایی­ها آن همه بود که «برنت اسکوکرافت» مشاور امنیت ملی وقت آمریکا در کتابی با عنوان «دنیای دگرگون شده» که با همکاری «جورج اچ دبلیو بوش» نوشته شده است، می‌نویسد: «زمانی که رفسنجانی در پایان سال ۱۹۹۱ شخصا آزادی گروگان‌ها را تسهیل کرد، دولت بوش هیچ کاری نکرد!»
هاشمی رفسنجانی چندسال پس از این تجربه تلخ، در اواخر سال ۱۳۷۸ طی گفت‌وگویی که در کتابی تحت عنوان «حقیقت و مصلحت­ها» منتشر شد، از این موضوع چنین یاد می‌کند:
«در مورد گروگان‌های آمریکایی در لبنان «تورگوت اوزال» از ترکیه، دبیرکل سازمان ملل متحد آقای خاویر پرز دکوئیار و نخست‌وزیر ژاپن با ما صحبت کردند که شما از نفوذ خودتان در لبنان استفاده کنید و مشکل گروگان‌های آمریکا را حل کنید، وعده هم دادند که اگر این کار انجام شود آمریکا اقدامات بزرگی به نفع ایران خواهد کرد. ما خیلی زحمت کشیدیم تا توانستیم گروگان‌گیرها را قانع و این مسئله را حل کنیم. این کار آسانی نبود پیداکردن گروگان‌گیرها و یافتن راهی برای مذاکره با آنان طولانی و سخت بود، حزب‌الله لبنان در این راه به ما کمک کرد. ولی به محض اینکه قضیه تمام شد، آمریکا به جای اینکه به آن وعده‌هایی که داده بود عمل کند، طلبکار هم شد.» (حقیقت‌ها و مصلحت‌ها؛ گفت‌وگو با هاشمی رفسنجانی، نشر نی، ۱۳۷۸، ص61
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۴۰
میر حسن سادات

رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح در ایام جنگ با رد تمامی شایعه‌ها در خصوص حکم اعدام برخی فرماندهان عالی‌رتبه در آن دوران اظهار داشت: موضوع خیانت فرماندهان به هیچ عنوان مطرح نبود و امام هیچ‌وقت نگفتند فرماندهان خائن هستند.

بشهریور ۹۳ خبری بر خروجی پایگاه اطلاع رسانی هاشمی رفسنجانی با تیتر «هاشمی کدام فرمانده سپاه را از اعدام نجات داد؟» قرار گرفت.خبر نقل قول یکی از نزدیکان دفتر آیت‌الله در خصوص دیدار دو هفته قبل آزادگان با هاشمی رفسنجانی بود.هر چند خبر به دلیل برخی ملاحظات به سرعت از روی خروجی برداشته شد، اما انتشار فیلم این دیدار و همین خبر کوتاه دستمایه اصلی یکی از گزارش نویسان سایت BBC قرار گرفت.
بی بی سی با تمسک اولیه به خبر سایت آیت‌الله و کنار هم قرار دادن برخی سخنرانی‌ها و اظهار نظرهای فرماندهان جنگ گزارشی را با عنوان «چرا آیت‌الله خمینی خواستار اعدام فرماندهان مقصر شکست در جنگ شد؟» نوشت که به سرعت به خط اصلی رسانه‌های معاند و ضد انقلاب تبدیل شد و این رسانه‌ها تلاش گسترده جدیدی را جهت مخدوش کردن حماسه بزرگ ملت ایران در طول ۸ سال دفاع مقدس آغاز کردند.
سفسطه‌گری نویسنده در این گزارش و نتیجه‌گیری غلط از برخی داده‌ها و دیتاها سبب به وجود آمدن شبهاتی در خصوص تاریخچه پایان جنگ شد.

حجت‌الاسلام علی رازینی نخستین رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح و مسئول مستقیم رسیدگی به پرونده تخلفات نیروهای مسلح در سال‌های پایانی جنگ (۶۴ تا ۶۷) و رئیس دادگاه ویژه تخلفات جنگ در کلیه مناطق جنگی، در گفت‌وگویی تفصیلی با فارس، پاسخ‌های روشنگرانه‌ای به برخی از این شبهه‌افکنی‌ها داده است:
حضرتعالی به عنوان نخستین رئیس سازمان نیروهای مسلح، در خصوص فعالیت‌های این سازمان و فلسفه تاسیس آن کمی توضیح بفرمایید
در سیستم‌های دادرسی دو نظریه وجود دارد، برخی اعتقاد دارند دادگاه‌ها باید عمومی باشد و این به عدالت نزدیک‌تر است اما برخی معتقد به دادگاه‌های اختصاصی هستند و اینکه هر صنف خاص یک دادگاه داشته باشند، آن چیزی که عقلای عالم در کشورهای دیگر به آن رسیده‌اند این است که اصل بر دادگاه‌های عمومی است؛ اما دادگاه‌های اختصاصی هم ضرورت دارند؛ دادگاه اختصاصی نوعی استثناء محسوب می‌شود.
ما نیز این نظریه را می‌پذیریم که همه اختلافات و تخلفات و جرایم در یک مرجع قانونی که دستگاه قضایی است رسیدگی شود. دادگستری در قانون اساسی ما مرجع تظلمات و مسئول رسیدگی به هر نوع شکایت و اختلافی است اما این موضوع، با دادگاه اختصاصی نیروهای مسلح، منافاتی ندارد و قانون اساسی نیز، در اصل ۱۷۲ تصریح کرده که برای جرایم خاص نظامیان، دادگاه‌های نظامی تشکیل شود.
لزوم ایجاد دادگاه اختصاصی نظامی چند دلیل دارد: نخستین دلیل، تخصصی بودن برخی موضوعات است که پیچیدگی‌های خاصی دارد و قضاتی که مسائل را بررسی می‌کنند باید علاوه بر کلیات حقوق، اطلاعات اضافه‌ای نیز داشته باشند، دومین دلیل این است که برخی مسائل دارای طبقه‌بندی خاصی است که افراد محدودی به آن دسترسی دارند و به نحوی است که احتیاج نیست عامه دستگاه قضایی در جریان آن قرار گیرند.
* تشکیل دادگاه انقلاب ارتش و دادستانی عمومی و انقلاب پاسداران
یکی از فواید وجود دادگاه اختصاصی نظامی این است که در پاره‌ای موارد دادرسی از برخی نهادها برای دستگاه قضایی مشکل است. فرض کنید اگر یک فرمانده بالای نیروهای مسلح متهم به جرم شود، احضار او برای دادگاه معمولی ممکن است کمی دشوار باشد، از سویی مسائل نیروهای مسلح زیر سوال می‌رود و حیثیت آنها مخدوش می‌شود و از سویی دیگر آن فرمانده به احضار یک دادگاه معمولی تمکین نمی‌کند. لذا برای اینکه این مسائل پیش نیاید، دادگاهی از جنس خودشان قرار می‌دهند که تعدادی نظامی حضور داشته باشند و راه و رسم نظامی‌گری را وارد باشند.
فلسفه تاسیس دادگا‌ه‌های نظامی در دنیا همین است و ایران نیز به تبعیت از این قانون عقلایی در قبل از انقلاب دادگاه نظامی داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بدون تعطیلی دادگاه نظامی قبل از انقلاب، دو دادگاه انقلاب ارتش که دنباله‌ای از دادگاه انقلاب بود و دادستانی عمومی و انقلاب پاسداران تاسیس شد.
دادگاه نظامی قبل از انقلاب برای رسیدگی به اتهام برخی نظامیان که در اقدام علیه استقرار حکومت از قبیل کودتا نقش داشتند توان لازم را نداشت و کافی نبود و به این دلیل دادگاه انقلابی ارتش تشکیل شد که آیت‌الله ری‌شهری مسئول آن مجموعه بود.
دادستانی عمومی و انقلاب پاسداران نیز به تخلفات پاسداران اعم از پرسنل سپاه و کمیته رسیدگی می‌کرد.
مسئولش که بود؟
رئیس دادگاه انقلاب ارتش آقای منتظری بود که هم اکنون رئیس دیوان عدالت اداری هستند و آقای قمی هم که در حاضر در دفتر حضرت آقا مسئولیت دارند، دادستان دادگاه انقلاب و عمومی پاسداران بودند.
برخی حکم امام به جنابعالی درخصوص برخود قاطع با متخلفین را ناظر به نقش برخی فرماندهان عالیرتبه در شکست‌های پایانی جنگ می‌دانند، نظرتان در این خصوص چیست؟
زمانی که نیروهای مسلح وارد جنگ شدند بحث آیین دادرسی خاصی مطرح شد که امور سریعتر انجام شود، این بحث برخلاف تصور برخی افراد به دلیل انتقاد امام به نیروهای مسلح نبود و امام از نیروهای مسلح گله‌مند نبود.
* امام از نیروهای مسلح گله‌مند نبودند
من به عنوان یکی از مسئولان آن زمان در حرف‌های امام(ره) گله‌مندی از نیروهای مسلح و فرماندهان برداشت نکردم. هر چه ما از امام(ره) دیدیم تائید و تحسین از رزمندگان است.
*موضوع خیانت فرماندهان به هیچ عنوان در زمان جنگ مطرح نبود
هیچ کدام از حرفهایی که الان زده می‌شود، در آن زمان مطرح نبود، نه بحث بی‌قانونی نیروهای مسلح و نه بحث خیانت فرماندهان. ما گفتیم این شمشیری را که می‌جنگد تیزتر کنیم و برخی فکر می‌کردند برای تیزتر کردن این شمشیر باید دادگاه‌ها قاطع‌تر برخورد کنند تا نیروهای مسلح اعم از ارتش و سپاه بهتر بجنگند.
برخی رسانه‌های بیگانه از شهریور ماه گذشته با استناد به خاطره‌ای از آقای هاشمی مبنی بر نجات آقای رحیم صفوی از اعدام و محاکمه ایشان به اتهام قصور در از دست دادن مناطق عملیاتی مثل فاو ، به موضوع چرایی حکم امام مبنی بر برخورد با متخلفین و عاملین شکست در جنگ پرداختند. ارزیابی شما به عنوان مرجعی که در آن زمان ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح را عهده‌دار بوده‌اید؛ در این خصوص چیست؟
راجع به این مسئله سه نکته را باید مورد توجه قرار داد: نکته اول که خلاف واقع روشنی است اینست که مرحوم آیت‌الله خلخالی راجع به محاکمه فرماندهان جنگ مطالبی گفته باشند. مرحوم آیت الله خلخالی در اوایل پیروزی انقلاب از جانب امام مسئولیت قضاوت داشتند و پرونده‌هایی راجع به مسئولین نظام گذشته را رسیدگی کردند.
بعد هم این مسئولیت ادامه یافت و در نهایت مسئولیت پرونده‌های مواد مخدر را بر عهده داشتند که در آنها یک مقداری میزان حضورشان گسترش پیدا کرد و به شهرستان‌ها رفتند و اقدامات جنجالی‌ای رخ داد.
در کار با عجله و پرسرعت معمولا ممکن است اشتباهاتی رخ بدهد که بازتاب برخی از آنها خدمت امام رسید و ایشان که معتقد به دقت بیشتری در مسائل اعدام‌ها بودند در سال ۵۹ آقای خلخالی را برکنار کردند. یعنی آقای خلخالی تنها در سال‌های ۵۷ ،۵۸ و ۵۹ در مسئولیت‌های قضایی حضور داشتند و بعد از آن نه رایی داده‌اند و نه جایی دخالتی کرده‌اند.
* آقای خلخالی پس از برکناری در سال ۶۰ هیچ مسئولیت قضایی نداشت
آقای خلخالی کاملا منعزل از مسائل قضایی بودند و پس از برکناری ایشان، دستگاه قضایی تحت مسئولیت دادستان کل انقلاب یعنی شهید قدوسی بود. حتی پرونده‌هایی که دست آقای خلخالی بود از ایشان گرفته و به سایر قضات داده شد. پس مرحوم آقای خلخالی از سال ۶۰ به بعد هیچ مسئولیت قضایی نداشتند و کل تحرک ایشان در مسائل قضایی که عمدتا مربوط به سران نظام گذشته، مسائل فئودال‌ها و زمین‌خوارها و بعد هم مواد مخدر بود در همین سه سال بود و پس از آن حضوری در فعالیت‌های قضایی نداشتند.
توسط شخص امام برکنار شده بودند؟
بله شخص امام برکنار کرده بودند. البته ایشان خدماتی داشتند و این برکناری به عنوان برخورد قضایی نبود. امام به دلیل شجاعت و قاطعیتی که در آقای خلخالی بود ابتدا برای ایشان حکم دادند و بعد از اینکه دیدند دقت کافی در روند رسیدگی نیست و مصلحت دیدند که مسئولیت را از ایشان بگیرند.
نکته دوم در رابطه با فرمان امام درباره تشکیل دادگاه ویژه تخلفات جنگ است. در آن زمان مسئولین نیروهای مسلح اعم از سپاه و ارتش و حتی مسئولین بالاتر و روحانیونی که در راس مسائل نظامی بودند خدمت امام مراجعه کرده و مطرح کرده بودند که یکی از علل موفقیت صدام دادگاه‌های قاطع نظامی است. یعنی در جبهه‌ها وقتی شکست می‌خورند برخورد جدی‌تری با فرماندهان و متخلفین انجام می‌شود و این برخورد باعث می‌شود آنها جدی‌تر باشند. اما در این طرف ما در دادگاه‌هایمان این گونه برخوردها وجود ندارد.
* امام هیچگاه نگفتند فرماندهان خائن هستند
پس چرا امام در حکم حضرتعالی با لحنی که به ذهن تند متبادر می‌شود فرمودند: هر عملی که به تشخیص دادگاه موجب شکست جبهه اسلام و یا موجب خسارت جانی بوده و یا می‌باشد مجازات آن اعدام است
امام نگفتند فرماندهان خائن هستند و با این ایده هیچ‌گاه ورود پیدا نکردند یا اینکه مثلاً‌ در نیروها هرج و مرج دیده می‌شود، امام این نظر را نداشتند. برخی فرماندهان نیروهای مسلح که اشاره کردم مطابق تحلیل‌های خود نزد امام رفتند و گفتند که صدام که به دلیل قاطعیت دستگاه قضایی در برخی زمینه‌ها موفق است و صدام اختیاراتی به افراد داده که وقتی جنگی انجام می‌شود و برخی فرماندهان مقاومت می‌کنند با آنها سریع و قاطع برخورد می‌شود ولی در سیستم ما اگر کوتاهی انجام شود با آن سریع و قاطع برخورد نمی‌شود.
البته این تحلیل برخی افراد در بدنه نیروهای مسلح مقداری جنگ روانی بود و به تبلیغاتی که صدام انجام داده بود برمی‌گشت، مانند قضیه داعش در این زمان. درست است که داعش گروهی وحشی است و هیچ گونه اصول انسانی را رعایت نمی‌کند اما برخی از آنچه در رسانه‌ها مطرح می‌شود تبلیغات خودشان است که جنگ روانی ایجاد کنند و می‌خواهند به دست خود ما تبلیغ آنها شود. دلیل ندارد وقتی می‌خواهید کسی را اعدام کنید فیلم بگیرید و در شبکه‌های مجازی قرار دهید، صدام نیز در آن زمان با نمایش دادن برخی عملکردهای تند و خشن خود می‌خواست به نوعی جو رعب و وحشت ایجاد کند و اقتدار کاذب از خود نشان دهد.
* بعضی خودی‌ها تحت تاثیر اعدام‌های صدام قرار گرفته بودند
بعضی از خودی‌ها تحت تاثیر این مسئله واقع شدند که این خشونت راه‌حل خوبی است، وقتی صدام ۴ فرمانده شکست خورده را در عملیاتی اعدام می‌کند، جواب می‌دهد، پس ما هم همین کار را بکنیم و اگر جایی دچار کمبود می‌شویم با برخورد قضایی قاطع آن کمبود جبران شود.
در حالیکه معیارهای حاکم بر جبهه ما با معیارهای حاکم بر جبهه صدام کاملا متفاوت بود. شاید آن قاطعیت بتواند در جبهه صدام جواب دهد اما در جبهه ما جواب نمی‌داد. من تصور می‌کنم نه حضرت امام(ره) نه فرماندهان عالیرتبه و میانی جنگ و نه مسئولان عالی اجرایی این برداشت را داشتند که باید تعدادی از فرماندهان اعدام شوند. البته اختلاف سلیقه در هر جمعی هست و برای حل این اختلاف‌نظرها راهکارهای عقلایی وجود دارد.
* هیچگاه برای هیچ فرمانده عالیرتبه‌ای حکم اعدام صادر نشد
اینکه آقای هاشمی مطرح می‌کند که برای ۳ فرمانده عالی رتبه حکم اعدام تعیین شده بود را تائید می‌کنید؟
هیچ وقت چنین چیزی نبوده است و برای هیچ کدام از فرماندهان عالیرتبه حکم اعدام صادر نشده است.
من رئیس دستگاه قضایی نیروهای مسلح بودم و پرونده‌های ما محفوظ است، برخی محرمانه است ولی هیچ پرونده خیانت یا مسائل دیگر برای فرماندهان رده بالای جنگ - چه ارتشی و چه سپاهی- وجود ندارد.
حداکثر موردی که در آن زمان رخ داده و مسئولان و حضرت امام(ره) نیز در جریان آن قرار گرفتند و منجر به برکناری یک مسئول و نه حتی به زندان رفتنش شد، درگیری دو نیرو بر سر مقداری ملزومات و ساختمان بود.
ما هیچ پرونده‌ای در این خصوص که کسی از مسئولان به عراق پناهنده شده باشد، با آنها ارتباط داشته باشد یا چیزی در راستای خلاف نظر فرماندهی کل قوا مرتکب شده باشد در سازمان قضایی نیروهای مسلح وجود نداشتیم.
پس نظر آقای هاشمی اشتباه است؟
این را نمی‌دانم و من با ایشان صحبت نکرده‌ام آنچه که مشاهده من در آن زمان بوده این است که چنین مسائلی وجود نداشته است.
این بحث چه سال‌هایی مطرح می‌شود؟ اوایل جنگ یا اواخر آن؟
اواخر جنگ مطرح می‌شود. در اواخر جنگ مسائل حساس‌تر شده بود، یعنی نیروهای ما بعد از فتح خرمشهر و پس گرفتن بخشی از اراضی، عملیات‌های مهمی مثل عملیات فتح‌ فاو را انجام دادند. در آن مقطع و از این به بعد، سرعت عمل نیروهای مسلح تعیین‌کننده بود. در همین راستا نیروهای مسلح این مسئله را خدمت امام منتقل کرده بودند که دادگاه‌های نظامی باید قاطع‌تر عمل کنند.
به طور خاص چه کسانی این حرف را مطرح کردند؟
نمی‌دانم. اما این مسئله از طریق آیت‌الله موسوی اردبیلی رئیس قوه قضاییه منعکس شد و ایشان و مرحوم حاج احمدآقا با من مطرح کرده و چاره‌جویی کردند.
در گذشته ما یک قانون دادرسی ارتش داشتیم که بر همان مبنا عمل می‌شد ولی پس از تشکیل سازمان قضایی بر مبنای قوانینی عمل می‌شد که پس از انقلاب تصویب شده بود. این قوانین هنوز کافی و جامع نبودند یعنی در حد ۵۰- ۶۰ ماده بودند. از جمله اینکه در قانون دادرسی ارتش پیش‌بینی شده بود که در شرایط جنگی و بحرانی، آیین دادرسی به صورت خصی انجام شود. مثلا روال طبیعی و رویه عادی این است که دادگاه‌ها مقرهایی دارند. مثلا دادگاه انقلاب استانی است، دادگستری‌ها شهرستان‌ محور هستند و سازمان قضایی استانی است. یعنی اگر جرمی در جایی واقع می‌شد محاکمه در آن مقرهای مرکز استان یا شهرستان انجام می‌شد.
در قانون آیین دادرسی ارتش پیش‌بینی شده بود که در زمان جنگ و بحران، دادگاه‌ها در همان محل استقرار لشگر مستقر باشند که اصطلاحا به آن «دادگاه صحرایی» می‌گویند. یعنی مثلا وقتی یک سربازی چند تا فشنگ را دزدیده دیگر اینطور نباشد که دژبان و چند سرباز او را بیاورند مرکز استان و این همه وقت و نیرو تلف شود. بلکه در همانجا رسیدگی شود. این مسئله در آیین دادرسی ارتش که از قبل از انقلاب بود پیش‌بینی شده بود ولی پس از انقلاب و از آغاز جنگ عملی نشده بود.
این مسئله با ما مطرح شد که شما در این باره کمبود و مشکلی دارید؟ پس از مشورت و بحث دو مشکل مطرح شد که توسط من منتقل شد. یک مشکل شکلی این بود که ما پیش از انقلاب دادگاه‌های صحرایی داشتیم. یعنی سیستم قضایی آیین دادرسی عادی خود را رها می کرد و با یک آیین دادرسی سریع‌تری رسیدگی می‌کرد. مسائلی از این دست که روال رسیدگی و سرعت عمل دادگاه‌ها را تسریع می‌کرد. مشکل دوم که مشکل ماهوی بود این بود که ما چه کسانی را می‌توانیم اعدام کنیم؟
برای تقریب به ذهن مثالی از خارج جنگ مطرح می‌کنم: ما می‌دانیم کار عمدی و غیر عمدی چیست؟ فرق است بین فردی که سهوا با شخص دیگری تصادف می‌کند و پایش را می‌شکند و کسی که با چوب پای کسی را می‌شکند. اولی عملی غیر عمد و دومی عملی عمدی است، اما در مورد قتل قانون‌گذار دو چیز را عمد حساب کرده است: نخست کسی که سوء نیت داشته و از پیش تصمیم گرفته فرد را بکشد و دوم اگر کسی به کسی ضربه‌ای زد و آن ضربه نوعا کشنده است. دیگر لازم نیست قصدش را واکاوی کنیم، اگر به پیشانی کسی گلوله شلیک شد یعنی شخص ضارب قصد کشتن داشته لذا قانون مجازات اسلامی این را تصریح کرده که قتل عمد دو جور است: اول اینکه قصد قتل وجود دارد و دوم اینکه قصد قتل احراز نشده اما کار به نحوی صورت گرفته که بدون قصد امکان‌پذیر نیست.
ما با توجه به سابقه فتوای حضرت امام(ره) در خصوص قاچاق مواد مخدر و اینکه فرمودند« اگر با قصد این عمل یا علم به این اثر(ابتلا اشخاص به مواد مخدر) فعلی انجام شود،حکمش اعدام است» نامه‌ای نوشتیم و گفتیم گاهی اوقات فردی (نظامی یا غیرنظامی‌اش را کار نداریم) می‌خواهد به کشور ضرر بزند. می‌رود با دشمن همکاری می کند. مثلا یک ایرانی به دشمن اطلاعاتی می‌دهد که باعث کشته شدن عده‌ای می‌شود. کسی عالماً و عامداً قصد براندازی و سقوط کشور را دارد؛ اما شخصی هست که ما یا نمی‌دانیم قصدش چه بوده یا حتی می‌دانیم قصدش این نبوده اما کاری انجام می‌دهد که باعث کشته شدن هزاران نفر می‌شود. حکم این فرد چیست؟
به عنوان مثال شخصی دلش برای بچه‌اش تنگ شده و خط را ول می‌کند و می‌آید، او که آمد هزار نفر کشته می‌شوند این درست است که انگیزه‌اش دیدن بچه‌اش بوده ولی نباید به او ترحم کرد چون او آمده و هزار نفر را در معرض کشتن قرار داده است.
ما خدمت امام گفتیم با قوانین ما تنها می‌توانیم گروهکی‌ها یا جاسوس‌ها را که عالماً و عامداً به دشمن اطلاعات داده‌اند اعدام کنیم، اما کسی که مثلا در ستاد نیروهای مسلح تمام مهات و زاغه مهمات را نابود کند نمی‌توانیم اعدام کنیم و طبق قوانین تنها می‌توانیم او را حبس کرده و خسارت بگیریم. قانون و فتوای روشنی درباره کسی که به این طریق به جنگ ضربه زده نداریم. امام فرمودند: «اگر کسی عالماً و عامداً به جبهه ضربه جبران‌ناپذیری بزند مجازاتش اعدام است».
*حکم امام برای جلوگیری از مسامحه‌ها و کوتاهی‌های شدید بود
این را کجا فرمودند؟
در همین حکم مرداد ۶۷. در این حکم حضرت امام دو نکته می‌گویند: «دادگاه ویژه تخلفات جنگ را در کلیه مناطق جنگی تشکیل و طبق موازین شرع بدون رعایت هیچ یک از مقررات دست و پاگیر به جرایم متخلفان رسیدگی نمایید.» این در واقع حل همان مشکل شکلی است که اجازه برقراری دادگاه صحرایی را داده‌اند.
دوم اینکه «هر عملی که به تشخیص دادگاه موجب شکست جبهه اسلام و یا موجب خسارت جانی بوده و یا می باشد مجازات آن اعدام است.» این هم حل آن مشکل ماهوی است. یعنی مشکلی که ما داشتیم که با کسانی که عالما و عامدا به جبهه ضربه می‌زنند- ولی نه به این معنا که همدست دشمن بوده یا با عراقی‌ها مرتبط هستند- چه برخوردی باید صورت بگیرد؟ مثلا وقتی فردی می‌آید یک پل مهمی را منهدم می‌کند یا یک خلبان خودی آمده پایگاه هوایی خودی را منهدم کرده و کسی هم کشته نشده؛ ما با کدام قانون باید با او برخورد کنیم؟ امام فرمودند اگر کسی عمدا ضربه جبران‌ناپذیری به جبهه بزند مجازاتش اعدام است. این در واقع برای جلوگیری از مسامحه‌ها و کوتاهی‌های شدید بود.
حکم امام خطاب به شما در مرداد ماه صادر شده، این در حالی است که پس از از دست دادن مناطق مختلف از جمله فاو و مهران در ماه‌های ابتدایی سال ۶۷، برخی سیاسیون در سخنرانی‌های علنی و از طریق تریبون‌های مختلف خواستار برخورد با مقصران این عقب‌نشینی‌ها شده و حتی از تعبیر «اعدام» نیز استفاده کردند. این که پس از چند ماه فشارهای سیاسی و اجتماعی برای برخورد با متخلفان و مقصران عقب‌نشینی‌ها، امام چنین حکمی صادر می‌کنند برای ناظر بیرونی این شائبه را تقویت نمی‌کند که این حکم ناظر به این قضایا صادر شده است؟
روایت داریم که قرآن را کسی می‌شناسد که مخاطبش است. مخاطب این حکم من و به تبع آن قضات سازمان قضایی هستند. ما آمدیم این مسئله را اجرا کردیم و در شمال غرب، غرب و جنوب سه دادگاه تشکیل دادیم و این حکم امام بیشتر بازدارنده بود و عملا بخش دوم آن جز در پرونده های معدودی عملی نشد.
* فرمانده‌ای که در جبهه میانی تبانی کرده بود
یعنی در زمان جنگ فرماندهی داشتیم که برایش به دلیل خطای عمدی یا سهوی حکم اعدام صادر شده باشد؟
حجت‌الاسلام رازینی: یک فرماندهی در جبهه میانی و در نزدیکی ایلام با ۳ فرمانده زیر دستش تبانی کرده بود و گفته بود اینجا عراق قرار است پاتک کند و به من هم دستور داده‌اند که به این جبهه حمله کنم من به شما کتباً می‌نویسم که شما حمله کنید اما شما بگذارید و بروید چون اوضاع خوب نیست. او تبانی کرده بود و ما هم در این پرونده به حکم امام (ره) عمل کردیم که یک فرمانده درجه پایین بود، یعنی موارد اینچنینی بسیار کم و معدود بود و این موضوع بسیار بازدارنده بود.
حکم بازدارنده بود یا تشکیل دادگاه؟
خب ما حکم را اجرا کردیم دیگر، و دادگاه را تشکیل دادیم.
چند نفر فراخوانده شدند؟
من آمارش را ندارم. باید دقیق این مسئله را در سازمان قضایی ببینید. ولی کم بودند. جنگ نیز تمام شده بود و در حوادث پس از آن به خصوص مرصاد با همین رویه دادگاه‌های صحرایی برخورد شد. یعنی در اسلام‌آباد و کرمانشاه دادگاه‌ها براساس همین حکم امام تشکیل شد.
پس از فرماندهان ارشد سپاه یا ارتش با هیچ کس برخورد شد؟
خیر. با هیچ کس از آنها برخورد نشد، همان طور که در ابتدای بحث گفتم اصلا خود آنها متقاضی این مسئله بودند. آن زمان این خواسته مشترک فرماندهان ارشد ارتش و سپاه و حتی مسئولین روحانی دیگری مثل عقیدتی سیاسی‌ها بود؛ که فکر می‌کردند چون صدام قاطع برخورد می‌کند و دادگاه‌ها دست خودش است این باعث پیشرفت کار می‌شود. در حالی که اشتباه می‌کردند.
درست است که مشکلات و نارسایی‌هایی در آیین دادرسی و کمبود قوانین بود اما مشکل مسئله این نبود. صدام بی‌گناهان را اعدام می‌کرد، ما که نمی‌خواستیم بی‌گناهان را مجازات کنیم، می‌خواستیم مجرمین را مجازات کنیم که البته نقایصی در قانون داشتیم که با حکم امام جبران شد.
بالاترین رده‌ای که در زمان مسئولیت خود احضار کردید، چه بود؟
زمانی بین ۲ نفر از مسئولان بالای نظامی اختلافی به وجود آمده بود که حتی منجر به درگیری شد و نیروهای چند رده زیردست آنها، چند گلوله نیز به همدیگر شلیک کرده بودند، اما من چند بار به دفتر هر دوی این آقایان رفتم و احضارشان نکردم تا در زمان جنگ شایعه‌ای ایجاد نشود و این موضوع را مسالمت‌آمیز حل کردم.
این ۲ نفر در سطحی بودند که مقام معظم رهبری زمانی که بنده از سازمان قضایی نیروهای مسلح می‌خواستم بروم پیغامی دادند که با توجه به جوانب امر از پیگرد دلسوزانه شما تشکر می‌کنم.
* فرمانده رده بالایی را به بهانه بازدید از سازمان بازجویی کردیم
یا مثلا فرمانده‌ی رده بالایی را با عنوان جلسه - با محافظ و به صورت رسمی - به دفترمان دعوت کردیم، آنجا نشستیم و چای خوردیم و از درب دیگر اطاقمان به عنوان سرکشی به اطاق دادستان رفته‌ایم. آنجا نیز دو درب داشته و یک بازپرس نظامی آمده و دو ساعت او را بازجویی کرده است.
این فرمانده هم حساب دستش آمد که کار جدی است، من آن موقع خدمت آقا این بازجویی‌ها را نشان دادم، مطالعه کردند و فرمودند بسش است، حسابش را رسیدید. یعنی با توجه به شناختی که از این فرد بود در حال حاضر این موضوع برای او بازدارنده است. این در موردی بود که یک درگیری بین بخشی از نیروهای مسلح با بخشی دیگر بود.
پس ماجرای این که آقای هاشمی می‌گوید آقای رحیم صفوی دادگاهی شد و من نجاتش دادم چه بود؟
من بعید می‌دانم آقای هاشمی چنین چیزی گفته باشد و باور نمی‌کنم. اصلا آن زمان در فضای جنگ اینجور مسئله‌ای نبود.
یعنی مسئله این طور نیست که امام پس از عقب نشینی‌ها در سه ماه ابتدایی سال ۶۷ و از دست دادن فاو و کوشک عصبانی شده و خواستار برخورد با متخلفین و مسببین آن شوند؟
خیر، خود فرماندهان مراجعه کرده و از دستگاه قضایی گله کرده بودند.
بعد از این عقب‌نشینی‌ها؟
خیر، ببینید اینطور نبوده که ما همینطور داریم زمین می‌دهیم، ما در همه مراحل موفقیت و شکست داشته‌ایم. این‌ها را امروزه برخی افراد روی اغراضی تحلیل می‌کنند وگرنه ما از ابتدای جنگ کم کم تثبیت کردیم، بعد هم کم کم پس گرفتیم. کاری که راجع به فاو و امثالهم انجام شد حرکت در خاک عراق بود که طبیعتا دشوارتر بود. همانطور که ما خاکمان را پس می‌گرفتیم، صدام هم این کار را می‌کرد و فاو را پس می‌گرفت. این مسائل طبیعی جنگ است.
در اواخر جنگ عراق سیاست دفاع متحرک را در پیش گرفته بود. یعنی به جای اینکه پدافند کند و بایستد تا ما حمله کنیم تصمیم گرفته بود حمله کند و حمله‌هایی نیز در مناطقی مانند سردشت و خاور انجام داده بود و در واقع می‌خواست تاکتیک جنگ را عوض کند.
برخی فرماندهان می‌گفتند چون دستگاه قضایی کند عمل می‌کند ما نمی‌توانیم نیروهایمان را محکم در جبهه نگاه داریم و نیروها عقب‌نشینی می‌کنند در حالی که مشکل این نبود اما باز هم ما از همین فرصت استفاده کردیم و آن دو گیر در سازمان قضایی نیروهای مسلح را برطرف کردیم و امام در نوشته کوتاهی به هر دو موضوع اشاره کردند و موضوعات حل شد و دادگاه‌های صحرایی تشکیل شد.
* از حکم امام عمدتاً در عملیات مرصاد برای منافقین استفاده شد
پس از آن هم حمله مرصاد اتفاق افتاد و از این حکم عمدتاً در عملیات مرصاد استفاده شد. رسیدگی به جرایم منافقینی که در مرصاد دستگیر شدند با همین حکم بوده و آنها را به دادگاه‌های کرمانشاه یا تهران نیاوردند و در همان محلی که دستگیر می‌شدند محاکمه می‌‌کردند.
نظامیان دشمن هم طبق قانون توسط سازمان قضایی نیروهای مسلح محاکمه می‌شدند. لذا از این حکم درخصوص نظامیان دشمن در مرصاد استفاده شد، اما درخصوص نیروهای خودی موارد بسیار محدودی بوده است که عمدتا هم حکم‌های سنگین و اعدام نبوده است.
در عملیات مرصاد به هر حال منافقین حمله کردند و شکست خوردند و تلفات زیادی هم دادند و این جریان موفقیت بزرگی برای رزمندگان ما بود.
منافقین با حمایت صدام و کمک آنها حمله کردند، اما در کرمانشاه گیر افتادند و از بین رفتند و یک سری افراد هم دستگیر شدند و یک سری مطالب هم به دست آمده بود؛ چه از آن دستگیرشدگانی که با سیانور خودکشی کرده بودند و چه از افرادی که کشته شده بودند، لذا مطالبی به دست آمده بود که مطالعه آنها می‌توانست اهداف بعدی منافقین را مشخص کند.
یکی از مسائلی که برخی آن را مطرح می‌کنند و رسانه‌های بیگانه نیز به آن استناد می‌کنند این است که یکی از دلایل سقوط فاو خالی شدن منطقه از نیروها اصلی و آمدن آنها به پشت جبهه برای کارهای سیاسی و انتخابات مجلس سوم بود. آیا این را تأیید می‌کنید؟
صد درصد این موضوع را رد می‌کنم. جنگ، تاکتیک و غافلگیری است. ما سعی می‌کردیم صدام را به اشتباه بیاندازیم. او هم همین کار را می‌کرد. گاهی ما موفق می‌شدیم گاهی او. به عنوان مثال ما در عملیات خیبر در داخل هور پیشروی کردیم، در جایی که جنگل و نیزار است و تا به حال تانک و ماشین و کشتی به آنجا نرفته بود، از داخل به آنجا حمله کردیم و ۴۰ کیلومتر جلوتر رفتیم و جاده بصره به بغداد را گرفتیم، این خیلی هنر می‌خواست.
* شکست فاو به دلیل کارهای انتخاباتی نیروها نبود
صدام آنجا مجبور شد با شیمیایی زیاد ما را از آنجا برگرداند و یا در عبور از اروند ما صدام را غافلگیر کردیم. در مواردی هم صدام ما را غافلگیر کرد. مثلا در عملیات کربلای ۴ ما شکست سنگین خوردیم. به دلیل اینکه ما کلی نیرو فراهم کرده بودیم که از روبروی آبادان به سمت بصره عبور کنیم و بصره را بگیریم و آنها این را از طریق جاسوس فهمیده بودند. ولی این را به نیروها خودشان هم نگفتند که جاسوس‌های ما به ما اطلاع دهند و تا شب آخر حالت عادی نیروهایشان را حفظ کردند و شب حمله دیدیم که از همان مکان‌هایی که ما حمله می‌کنیم آنها تیربار گذاشتند و همه قایق‌های ما را غرق کردند.
یکی از مهم‌ترین قواعد جنگ غافلگیری است و بارها ما صدام را غافلگیر کردیم و در مواردی هم او ما را غافلگیرکرد که فاو یکی از این موارد است، این طور نبود که نیروها برای انتخابات رفته بودند. نیروها برای حمله شیمیایی به شلمچه و سردشت رفته بودند زیرا احتمال می‌دادیم حمله بعدی هم از آنجا باشد؛ بنابراین جبهه جنوب ضعیف شده بود و صدام در فاو ما را غافلگیر کرد.
یکی از موضوعات دیگری که مطرح می‌شود بازداشت آقای وحیدی پس از عملیات مرصاد و آزادی او توسط آیت‌الله هاشمی است، در این خصوص توضیح بفرمایید؟
این قضیه یک مسئله اداری و مربوط به عملیات مرصاد است و ربطی به این حوادث پایان جنگ و این دادگاه‌ها ندارد.
بعد از قبول قطعنامه منافقین حمله وسیعی کردند و تا عمق خاک ما هم پیش آمدند، ولی حمله نسنجیده و غیرعاقلانه‌‌ای بود. تحلیل آنها این بود که ایران به هم ریخته و وقتی از مرز عبور کنند می‌توانند تا تهران پیش بروند.
* آقای هاشمی دستور داد اسناد منافقین در اختیار وزارت اطلاعات قرار گیرد
لذا اغلب با وسایل زرهی چرخ‌دار که شنی نداشت آمده بودند که فقط روی جاده قابلیت حرکت دارد. معمولا برای جنگ با ماشین‌های شنی‌دار می‌آیند که امکان حرکت در خاک و گل را داشته باشد، ولی ماشین چرخدار با یک گلوله از حرکت باز می‌ماند. آنها فکر می‌کردند اگر با پشتیبانی صدام ۱۰ کیلومتر از مرز جلوتر بیایند تا تهران می‌روند و تدارک تا تهران رفتن را هم دیده بودند.
خب آنها نرسیده به کرمانشاه متوقف شدند و با آنها برخورد شد. اینجا تعدادی از افراد منافقین دستگیر شدند و مدارکی هم به دست آمد. دستور آقای هاشمی که در آن زمان جانشین فرمانده کل قوا بود، این بود که این اسناد در اختیار وزارت اطلاعات قرار بگیرد.
برای اینکه اسناد اجزای یک پازل هستند و باید در یک جایی متمرکز شوند تا امکان بهره‌برداری از آنها فراهم شود. در عملیات مرصاد برادران هم از سپاه و هم از وزارت اطلاعات حضور خوب و فعالی داشتند و ما هم از دستگاه قضایی به خاطر حکم امام آنجا بودیم، ولی دستور جانشین فرماندهی کل قوا این بود که اسناد در اختیار وزارت اطلاعات باشد چون اگر این کار دیر صورت می‌گرفت یا صورت نمی‌گرفت ممکن بود اطلاعات مربوطه به موقع به دست نیاید.
اما برخی برادران به خاطر عجله در لزوم کشف مسائل می‌خواستند خودشان کار را جلو ببرند و به همین خاطر از این دستور تبعیت نکردند. در نیروهای مسلح هم مخالفت با دستور فرمانده مافوق جرمی تحت عنوان «لغو دستور» نام دارد و یک تخلف اداری است.
* آقای وحیدی بازداشت نشد
نتیجه برخورد چه شد؟ آقای هاشمی در خاطرات ۶/۶/۶۷ نوشته‌اند که شما از ایشان خواسته‌اید دستور آزادی آقای وحیدی را به طور مکتوب بنویسد.
ما ایشان را نگه داشته بودیم،‌ نه اینکه بازداشت کنیم. نه، از دوستان بودند و مدت‌ها بود زحمت کشیده بودند. اینجور نبود که جرم امنیتی مرتکب شده باشند. این کار که انجام شد آقای هاشمی تماس گرفتند و گفتند این کار به مصلحت نیست و روحیه بچه‌ها را خراب می‌کند و ما گفتیم وقتی پرونده تشکیل شده و به نام ایشان ثبت شده، طبیعتا مختومه شدنش باید روند قانونی را طی کند.
آقای هاشمی گفتند چه کار کنیم؟ گفتم طبق قانون، ‌فرماندهی در جنگ یک سری اختیارات قضایی دارد که در قانون تفسیر شده است، مثلا ضعف چشم یا گوش دلیلی بر معافیت است اما اگر کسی هست که چشم یا گوشش آنقدر ضعیف نیست ولی مجموع حالاتش به گونه‌ای است که مناسب سربازی نیست. اگر فرمانده کل قوا بنویسد که او معاف است این نظر بر قانون حاکم است من هم ایشان را راهنمایی کردم که شما چون جانشین فرمانده کل قوا هستید اگر این را مکتوب بنویسید می‌شود.
گفتند حتما باید مکتوب بنویسم؟ گفتم چون پرونده تشکیل شده من حتما باید برگه‌‌ای و دستوری روی آن بگذارم و مختومه شدن این پرونده مستند به قانون باشد. نباید پرونده را جوری مختومه کنم که فردا روزی بگویند پرونده را ماستمالی کرده و پارتی‌بازی کرده‌اند و امثالهم. باید معلوم شود که مبنای آن، دستور جانشین فرماندهی کل است.
آقای هاشمی ابتدائا خواستار برخورد قضایی با آقای وحیدی بوده‌اند یا خیر؟
خیر، اصل موضوع به دادگاه نظامی ارجاع می‌شود که این امور باید رسیدگی شود. ضمن اینکه این افراد هم دوستان ما بودند و با هم همکاری داشتیم و مسئولین بالای این بخش‌ها بودند. این‌ها را می‌آوردیم و صحبت می‌کردیم. ایشان را هم دعوت کردیم، یعنی احضار به معنای احضار قضایی و جلب صورت نگرفت. از او دعوت کردیم و گفتیم دستور بر این است که اسناد را تحویل بدهید، ایشان در بدو امر مصلحت ندانستند و گفتند ما خودمان باید این کار را انجام دهیم.
ما ایشان را آنجا نگه داشتیم و به آقای هاشمی هم گفتیم اگر ایشان بخواهند بدون تحویل این‌ها بروند باید شما بنویسید. بعد هم قضیه حل شد. یعنی مسئله‌ای نبود. یک تخلف اداری بود که در نیروهای مسلح جرم تلقی می‌شد و پرونده تشکیل شده بود. ما هم دوستانه صحبت کردیم و ایشان هم خودش به دفتر ما آمد.
حالا اگر این موضوع را به صورت یک مسئله کیفری و بازداشت و زندان تحلیل کردند منصفانه نیست. این مسئله اداری است.
آقای وحیدی با صحبت تلفنی ما آمدند آنجا و از اطاق من هم بیرون نرفتند. یعنی هیچ برخوردی هم صورت نگرفته بود که مثلا در اطاقی باشند و درب رویشان قفل باشد. در این فاصله هم آقای هاشمی تماس گرفتند و از نیرویشان حمایت کردند و حرفشان این بود که روحیه سایر نیروها خراب می‌شود.
استدلال آقای هاشمی آن زمان بیشتر این بوده که این کار به روحیه سایر رزمنده‌ها لطمه می‌زند. مثلا می‌گفتند بله این کار اشتباه بوده ولی اینها ۱۰ بار هم جانشان را به خطر انداخته‌اند و به همین خاطر باید ملاحظه‌شان را کرد. چون ما هم که نمی‌توانیم به همه اعلام کنیم که این فرد چه کار کرده است و می‌گفتند این فرد به عنوان یک فرد خوشنام در سپاه یا ارتش مطرح است. ایشان از این دیدگاه فرمانده رئوفی بودند.
* اختلاف با آقای وحیدی بر سر تحویل اسناد بود نه شاهسوندی
موضوع اختلاف سپاه و وزارت اطلاعات بر سر تحویل شخص آقای شاهسوندی بود؟
این مسئله درخصوص تحویل یک سری کاغذ و اسناد بود نه آقای شاهسوندی. خیلی‌ها تصور می‌کنند این مشکل سر تحویل آقای شاهسوندی بود که درست نیست. زیرا افرادی که دستگیر شده بودند تعدادشان زیاد نبود و آنها را هم دستگاه قضایی اعدام کرد.
* دستگاه قضایی نظرش حفظ منافقین نبود
به خاطر شرایط خاصی که در آن زمان حاکم بود. برخی گرایش‌ها مانند مرحوم منتظری باعث آزادی منافقین از زندان قبل از سال ۶۷ شده بودند، دستگاه قضایی نظرش این نبود که اینها موجودات با ارزش هستند و باید حفظ شوند، لذا آنها را اعدام کرد. چون جرمشان سنگین بود و علاوه بر جرم‌های گذشته به ایران حمله کرده بودند. طبیعی است که اینها مستحق ارفاق نبودند و دستگاه قضایی هم معتقد بود که حکم اینها سریع‌تر اجرا شود. لذا هر کدام از این منافقین دست هر نهادی امانت بود تا بازجویی‌ها انجام شود و بعد از بازجویی تحویل دستگاه قضایی می‌شدند.
مهم کاغذها و نوشته‌هایی بود که از اینها گرفته بودند و ما طبق تجربه‌ای که از اوایل انقلاب در مقابله با منافقین داشتیم می‌دانستیم که آن کاغذها خیلی با ارزش است و کنار هم گذاشتن آن می‌تواند خیلی از مطالب را آشکار کند که برای نیروهای ما و جلوگیری از فعالیت‌های بعدی منافقین ارزشمند است. لذا نظر بر این بود که این مدارک یک جا جمع شود و اینکه افراد دست کدام نیرو باشند خیلی محل دعوا نبود.
* پذیرش قطعنامه در آن زمان به نوعی بهره‌برداری از آثار جنگ بود
پس به عنوان جمع‌بندی باید گفت آن حکم امام هیچ ربطی به حکم امام راجع به مرصاد ندارد؟
خیر، در آن زمان هیچ یک از مسئولین جنگ یکدیگر را مقصر یا متخلف نمی‌دانستند. ولی مسائل جانبی در عقب‌نشینی‌ها نقش داشت. آن زمان میزان حمایت‌های آمریکا از صدام بیشتر و آشکارتر شده بود. ما نیرویمان همان بود که قبلا داشتیم، اما چرا این عقب‌نشینی‌ها قبلا صورت نگرفت؟ به دلیلی اطلاعات دقیق ماهواره‌ای که آمریکا در اختیار عراق می‌گذاشت. آن زمان امام با توجه به مجموع جمع‌بندی‌ها احساس کردند که ادامه این وضعیت ممکن است مشکل‌ساز شود. پذیرش قطعنامه در آن زمان به نوعی بهره‌برداری از آثار جنگ بود.
چون در آن زمان از لحاظ روانی و متجاوز بودن صدام پیشرفت‌هایی داشتیم که اگر آن زمان قطعنامه را قبول می‌کردیم، این آثار را هم حفظ می‌کردیم. ولی بعدها ممکن بود شرایط تغییر کند. زمانی که مسئله فاو را زدند قضیه هواپیمای ما در خلیج فارس پیش آمد زمانی بود که ممکن بود اگر جنگ ادامه پیدا کند، جبهه ما تا دریای عمان گسترده شود و از آنجا هم حمله شود. چون دیگر حمایت آنها آشکار شده بود و قبل از آن کتمان می‌کردند.
آن زمان یادم نمی‌آید که مسئولین مثلا یکدیگر را متهم کنند. همه به فکر چاره‌جویی و حل قضیه بودند که چگونه این بحران را حل کنند.
درست است که پس از عملیات خیبر نیز برخی دنبال برخورد با مقصران ناموفق بودن این عملیات بوده‌اند؟ آیا برخوردی صورت گرفت؟
هیچ برخوردی صورت نگرفت. یعنی یک شکایت هم به سازمان قضایی نیامده بود. علت ضعف ما در خیبر استفاده وسیع عراق از شیمیایی بود که آن زمان ما آمادگی کافی برای مقابله با شیمیایی در این حد را نداشتیم.
* برخی فرماندهان مثل صیاد شیرازی انتظار برخورد تندتر با خاطیان را داشتند
دلیل استعفای شهید صیاد بعد از عملیات فاو چه بود؟ برخی دلیل استعفای ایشان را عدم رسیدگی سازمان قضایی نیروهای مسلح به جرایم فرماندهان مقصر در شکست فاو عنوان می‌کنند.
این مطلب اصلا صحت ندارد. فرماندهان در خصوص برخورد با متخلفان دو گرایش داشتند.
برخی فرماندهان مثل شهید صیاد شیرازی و آقای صدیق _فرمانده نیروی هوایی_ انتظار برخورد تندتر داشتند. مثلا خلبانی بود که من او را محاکمه کردم و آقای صدیق برای او درخواست اعدام کرده بود. اما وقتی من دیدم آقای صدیق برای او درخواست اعدام کرده، هر قاضی که به آن رسیدگی کند غیر این حکم را نمی‌دهد و ممکن است عدالت رعایت نشود، لذا با اینکه رئیس سازمان قضایی بودم جلسه دادگاه او را خودم اداره کردم و او را چند ساعت با حضور چند گروه اهل فن محاکمه کردم و برای همه روشن شد که آن فرد قصد فرار به عراق را نداشته و راه را گم کرده و هول شده است. ما هم او را به زندان و پرداختن خسارت آن هواپیما محکوم کردیم.
یک گرایش هم از نیروهایشان حمایت می‌کردند و وقتی ما می‌خواستیم فردی را احضار کنیم می‌گفتند روحیه نیروها از بین می‌رود و مدت‌ها طول کشید تا ما به آنها ثابت کنیم با این کار روحیه افراد تضعیف نمی‌شود و اگر ما اینها را احضار نکنیم در آینده به حرف‌ شما هم گوش نمی‌دهند.
ما در زمان احضار افراد جرم را به فرمانده بالاتر او اعلام نمی‌کردیم چه بسا اگر می‌گفتیم خود آن فرمانده فرد را زودتر می‌آورد، اما به دلیل اینکه خبر نداشتند نزد مسئول بالاتر می‌رفتند و گلایه می‌کردند.
      به گزارش محمد اردی خانی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۶
میر حسن سادات

جریان فتنه

جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۹ ق.ظ

پتک جمهوریت(1)امد/کالبدشکافی جریان فتنه 88/بازیگرانی که در کارناوال تبلیغاتی "میر حسین" حضور فعال داشتند/

  منبع خبر: حامیان ولایت/به گزارش محمد اردی خاتی خبرنگار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۲۹
میر حسن سادات

متأسفانه امروز امر به معروف و نهی از منکر فقط در برخی از خیابان‌ها آن هم علیه زنان است

رئیس‌جمهور کشورمان در همایش بزرگداشت بانوی انقلاب گفت: متاسفانه در جامعه امروز امر به معروف و نهی از منکر فقط در برخی از خیابان‌ها آن هم علیه زنان است و بس، چطور منکر و معروف اینقدر مقامش پایین آمد و از مسائل اصلی اجتماع به چند فرع تنزل یافت البته فروع اسلام هم مهم است.

روحانی:ملت و دولت ایران تسلیم شدنی نیست

اگر در مذاکرات هسته‌ای طرف مقابل زیاده‌خواهی نکند و گفت‌وگوها در چارچوبی که مدنظر داریم به پیش برود، باز هم آثار اقتصادی آن در کوتاه مدت نمود چندانی نخواهد داشت/ما نمی‌توانیم اول دنیایی خوب خلق کنیم و سپس با آن تعامل کنیم/حقوق هسته‌ای "تنها خواست" ملت ایران نیست و مردم در زمینه‌های مختلف نظیر بانک و ارتباطات تجاری با دنیا، حضور سرمایه خارجی و ایجاد رفاه، ورود فناوری و ایجاد اشتغال حق دارند و ما باید برای تحقق همه حقوق آنها تلاش کنیم.

روحانی در مراسم رژه یگان‌های نمونه ارتش جمهوری اسلامی ایران تأکید کرد: همه از ارتش ایران بیاموزند و به‌دنبال فتنه در منطقه نباشند.

روحانی در جاکارتا: تحریم‌ها برای مقابله با پیشرفت‌های علمی ایران است

رئیس‌جمهور کشورمان در جمع علما و دانشگاهیان اندونزی تاکید کرد: اگر ملت ایران را تحریم کرده‌اند به خاطر پیشرفت‌های علمی است، آنها می‌خواهند یکسری فناوری‌ها صرفا در اختیار خودشان باشد.

در اظهارنظری سوال‌برانگیز=> رئیس جمهور روحانی: پلیس موظف به اجرای اسلام نیست!

پلیس موظف به اجرای اسلام نیست، هیچ پلیسی نمی‌تواند بگوید که چون این را خداوند گفته و یا روایتی است که پیغمبر فرموده است، خود را مسئول اجرای اسلام بداند. بی‌خود، خود را به مخمصه نیندازیم و مردم را گرفتار نکنیم، وظیفه پلیس اجرای قانون است؛ به هر حال برخی از احکام شرع در قانون آمده و برخی هم مجلس مطابق با شرع تصویب می‌کند.

حسن روحانی: حافظ، خط سیاست داخلی و سیاست خارجی ما را ترسیم کرد!?

رئیس جمهور کشورمان در جمع مردم شیراز با بیان اینکه منطق دولت با دوستان مروت و با دشمنان مدارا است، گفت: ما با قدرت و منطق تمام قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل را لغو خواهیم کرد.

ت، گاز، کشاورزی و خدمات شرایط ما نسبت به گذشته بهتر شده!!

حسن روحانی در پاسخ به سئوالی پیرامون انتشار فکت‌شیت ایرانی گفت: فکت‌شیت ایرانی قبل از آمریکا منتشر شد. شبی که تفاهم بین ایران و 1+5 انجام شد و بیانیه‌ای که در لوزان اعلام شد، یک ساعت قبل آن خبرگزاری‌ها فکت‌شیت ایرانی را منتشر کردند؛ همه خبرگزاری‌ها ما یک فکت شیت را اعلام کردند و همان را هم رسانه‌های خارجی اعلام کردند.

سلاح‌های خود را منهدم کند و صلحی پایدار بسازد قطعاً ساده‌اندیشی کرده است"

اکنون مردم شاهد ثبات و آرامش در بازار و رونق تدریجی در اقتصاد کشور هستند. از لحاظ صنعت، معدن، نفت، گاز، کشاورزی و خدمات شرایط ما نسبت به گذشته بهتر شده!!

روحانی - ۱۵ آذر ۱۳۶۴: "قرآن در مورد تاریخ انبیاء نیز می‌گوید: مردان به‌حقی که در کنار انبیاء مشغول پیکار بودند. هرگز سستی و ضعف را به خود راه نمی‌دادند و هرگز از میدان نبرد کناره‌گیری نمی‌کردند. /جنگ و جهاد و مبارزه مخصوص زمان و دوران خاصی نیست متأسفانه از دیرباز تاریخ بشریت با جنگ توأم بوده و امروز و فردا نیز چنین خواهد بود. اگر کسی بگوید که در آینده، بشر به تمدنی می‌رسد که حاضر باشد تمام سلاح‌های خود را منهدم کند و صلحی پایدار بسازد قطعاً ساده‌اندیشی کرده است"

رئیس‌جمهور در همایش سراسری فرمانداران: تا می‌گوییم انتقاد کنید زبان‌ها برای انتقاد از دولت و رئیس‌جمهور باز می‌شود و گل از گلشان می‌شکفد/ صف تحقیرکننده در تهران‌ و شهرستان‌ها نداریم/ ما اهل خواب‌ دیدن و رمال و جن‌گیر نبودیم/ در انتخابات اسفند، رئیس‌جمهور به عنوان مجری قانون اساسی وارد عمل می‌شود.

   به گزارش محمد اردی خانی /خبرنگار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۹
میر حسن سادات

این اثر به بیان شواهدی چون مصاحبه‌ی مطبوعاتی اوباما پس از گفت وگوی تلفنی با رئیس جمهور ایران، اقدامات و بیانات مقامات امریکایی در قبال همکاری ها و رفتارهای اعتماد ساز طرف ایرانی در طول مذاکرات ده ساله، شکست امریکا و متحدانش در جنگ های عراق و افغانستان و نیز در مقابله با همپیمانان ایران – جنگ-های 33 روزه، 22روزه – و . . . می پردازد.

اسناد ارائه شده نشان می دهد آمریکا، پس از شکست طرح هایش در منطقه در سال های اخیر ، به مذاکرات نیاز ضروری دارد تا بتواند شکست هایش را پس آن پنهان کند.
این اثر به بیان شواهدی چون مصاحبه‌ی مطبوعاتی اوباما پس از گفت وگوی تلفنی با رئیس جمهور ایران، اقدامات و بیانات مقامات آمریکایی در قبال همکاری ها و رفتارهای اعتماد ساز طرف ایرانی در طول مذاکرات ده ساله، شکست امریکا و متحدانش در جنگهای عراق و افغانستان و نیز در مقابله با همپیمانان ایران – جنگ های ۳۳ روزه، 22روزه – و . . . می پردازد.

     به گزارش حسن اردی خانی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۰۱
میر حسن سادات

آیت‌الله سید جعفر کریمی، عضو جامعه‌ی مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم و از شاگردان حضرت امام خمینی رضوان‌الله‌علیه است که از سال ۱۳۴۴ تا زمان ارتحال ایشان در محضر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بوده است. این گفتار از این استاد حوزه به بررسی جاذبه و دافعه‌ی امام خمینی رضوان‌الله‌علیه با ذکر خاطراتی از ایشان می‌پردازد:

در روایات اهل بیت علیهم‌السلام آمده است که اگر کسی بخواهد عزیز و سربلند زندگی کند، باید از ذلت معصیت خارج شود و به عزت اطاعت و بندگی خدا برسد.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/9514/smps.jpg

* برای امام تفاوتی میان خودی و بیگانه نبود
من دوازده ساعت پس از ورود امام خمینی رضوان‌الله‌علیه به کاظمین در سال ۱۳۴۴ و در پی تبعید ایشان به کشور عراق، خدمت ایشان رسیدم و تقریباً تا ۳۰ ساعت قبل از ارتحال ایشان به مدت ۲۵ سال در خدمتشان بودم. در این مدت هم در درس ایشان شرکت داشتم، هم تألیفات ایشان را بررسی و چاپ می‌کردم و هم استفتائاتی را که به بیت ایشان می‌رسید، پاسخ می‌دادم و هم در جلسات دیگری در خدمت امام بودم. ایشان را در طول این مدت، در خلوت و جلوت مقیّد می‌دیدم که سر سوزنی از مسیر شرع و شریعت تخطی نکنند. مرحوم امام در اعتقاد دینی در حد اعلا بود و همواره می‌کوشید آن اعتقاد را در عمل خود به ظهور برساند. هیچ اعتنایی هم به نفع یا ضرر شخصی نداشت.

جاذبه و دافعه‌ی امام خمینی در دین ایشان بود. افراد را تا آن‌جایی جذب می‌کرد که دین اقتضا می‌کرد. آن‌جایی هم که دین اقتضا می‌کرد، از برخی افراد فاصله می‌گرفت. در این زمینه برای او فرقی بین خودی و بیگانه و فامیل و غیر فامیل و طلبه و غیر طلبه و مراجع و غیر مراجع نبود. بارها جاذبه و دافعه‌ی امام را در تمام این صنف‌ها دیدیم. اگر بخواهید امام را درست بشناسید، باید ائمه‌ی معصومین‌ علیهم‌السلام را درست بشناسید. شما ببینید هرچه به امیرالمؤمنین اصرار کردند که بگذار معاویه چند روزی سر کار بماند تا کار حکومت شما قُرص و محکم شود و بعد او را کنار بگذار، اما امیرالمؤمنین فرمود ولو برای یک ساعت، ولو برای یک دقیقه راضی نمی‌شوم ظالمی بر سر کار باشد. مرحوم امام نیز همین روحیه‌ را داشت؛ وقتی فهمید که حکومت طاغوتی حکومتی برخلاف دستور اسلام و برخلاف مصالح عالیه‌ی مسلمین و به ضرر اسلام و مسلمین است، با این‌که خیلی‌ها نصیحتش کردند که مقداری با شاه کنار بیا و فعلاً با نخست‌وزیر و دیگران تسویه‌حساب کن، اما امام راضی نشدند و از همان رأس شروع کردند.

در تاریخ می‌خوانیم که افرادی با بغض و کینه نسبت به رسول‌الله صلوات‌الله‌علیه‌وآله می‌آمدند به مدینه تا فحاشی و اهانت کنند، اما وقتی از نزدیک خُلق و خوی ایشان را مشاهده می‌کردند، جذب می‌شدند و اسلام می‌آوردند. امام خمینی هم چنین روحیه‌ای داشت. وقتی افراد خلق و خوی امام و روش و رفتار ایشان را می‌دیدند، درمی‌یافتند که همان روش رسول‌الله صلوات‌الله‌علیه‌وآله است و لذا جذب می‌شدند.
یکی از آقایان که از مراجع نجف بود و بعد به ایران آمد، وقتی می‌خواست از نجف مهاجرت کند، واسطه‌ها آمدند و تقاضای ملاقات ایشان با امام را مطرح کردند، اما امام نپذیرفت. خیلی که اصرار کردند، امام فرمود: «ایشان پیشاپیش خودشان را به شاه فروخته است، با من چه کار دارد که بیاید خانه‌ی من؟»

* هم شاه غلط می‌کند هم شما!
گاهی شورای عالی انقلاب عراق در مورد امور مهم به نجف می‌آمدند و خدمت امام می‌رسیدند و البته درخواست‌ها و اهداف و اغراضی داشتند. آن‌ها به تصور این‌که امام تبعیدی شاه است و اسیر دست حزب بعث عراق، فکر می‌کردند هرچه را آن‌ها دیکته کنند و بخواهند، امام پاسخ مثبت خواهد گفت. یادم هست زمانی که ایران با عراق در کردستان جنگ و درگیری داشت و راجع به اروندرود نزاع و اختلاف بود، آمدند از امام بخواهند که علیه شاه و به نفع آن‌ها موضع‌گیری کند. امام اما با یک روحیه‌ی خاصی برخورد کرد و به آنان گفت: «هم شاه غلط می‌کند و هم شما غلط می‌کنید. دو بَلَد اسلامی در کنار هم به جای این‌که به فکر مردم باشید، احتیاجات مردم را تأمین کنید، اصلاح امور مردم کنید و مشکلات مردم را حل کنید، برای چه دعوا و نزاع و جنگ و خونریزی راه انداخته‌اید و شما هردوتان غلط می‌کنید. ما را چه کار به این که اروندرود مال ایران باشد یا مال عراق! اروندرود در کنار کشور اسلامی است؛ این طرفش ایران است و آن طرفش عراق. چرا نزاع می‌کنید؟ بروید خودتان را اصلاح کنید.»

آن‌ها وقتی این برخورد را از امام دیدند، هاج و واج شدند. اصلاً انتظار نداشتند امام در حالی که تبعیدی شاه و اسیر دست حزب بعث به ‌شمار می‌آمد، در نجف اشرف با فرماندهان عالی شورای انقلاب عراق این‌گونه برخورد کند. بعداً رئیس سازمان امنیت عراق گفته بود: «این سید کیست که با ما ‌تندی کرد؟ آن را بیرون می‌کنم.» وقتی این خبر به گوش امام رسید، پیغام دادند که: «خیال می‌کنید من در این‌جا راحت هستم و خوشحالم؟ اصلاً شما که هستید که من در کنار شما خوشحال باشم؟ بیایید گذرنامه‌ی مرا خروجی بزنید و مرا هرجا خواستید بفرستید. شما چه ارزشی دارید که من به ‌خاطر شما در این‌جا بمانم؟»
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19967/01.jpg
* صدام آقای خمینی را می‌شناسد
یک سال حزب بعث تصمیم داشت از مجالس عزاداری جلوگیری کند. دوباره این آقایان آمدند که به نوعی برای این کارشان از امام تأییدیه بگیرند. برنامه‌ی امام هم این بود که جلوی پای مسئولین عراقی هیچ‌وقت بلند نمی‌شدند و خیلی خوش و بش نمی‌کردند. امام فرمودند: «در همسایگی شما کشوری است به نام ایران. در این کشور شخصی سلطنت می‌کرد به نام رضاخان که وقتی فرار کرد، مردم فارغ از این‌که چه کسی به جایش خواهد آمد، به دلیل فرار رضاخان جشن گرفتند. شما بترسید از این‌که چنان روزی برای شما بیاید. این پُستی را که شما دارید، قبلاً مال شما نبود و اگر ماندنی بود، دست دیگران باقی می‌ماند و به شما نمی‌رسید. بترسید از آن روزی که شما از این پست برکنار می‌شوید و مردم از این‌که از شرّ شما خلاص شدند جشن بگیرند. شما می‌خواهید حکومت کنید، به موکب عزاداری چه‌‌کار دارید؟ به عزاداری سیدالشهداء چه‌کار دارید؟ این چه ربطی به حکومت شما دارد؟ شما که هستید و از کجا آمده‌اید؟ شما چه وحشی‌هایی هستید؟»

وقتی این مطالب را با همان لحن و محتوا ترجمه می‌کردم، قیافه‌ها را می‌دیدم که به‌تدریج عبوس‌تر می‌شد. بغضشان بیشتر می‌شد و سَرها را پایین انداخته‌ بودند. صحبت‌های امام که تمام شد، این‌ها رفتند و هیچ چیزی نگفتند. فردای آن روز قبل از شروع درس مرحوم آقای خویی، یکی از آقازاده‌های مرحوم آقای حکیم که با من رفاقت داشت و اتفاقاً بعثی‌ها او را شهید کردند، به من گفت: «این چه برخوردی بود که آقای خمینی دیشب با فرماندهان شورای انقلاب بغداد داشت و اگر فردا صدام تصمیم بگیرد سی تانک بفرستد و نجف را به صورت تل خاکی دربیاورد، جوابش را چه کسی می‌دهد؟» در جواب ایشان گفتم که صدام آقای خمینی را می‌شناسد و می‌داند خانه‌اش کجاست. اگر قرار شد چنین تصمیمی بگیرد، یک تانک می‌آورد خانه‌ی آقا را می‌کوبد. اگر آقای خمینی قرار بود از صدّام واهمه داشته باشد، از شاه واهمه داشت و با شاه درنمی‌افتاد. ایشان کسی است که برای برخورد با افراد از دیگران دستور نمی‌گیرد، او دستورش را از خدا می‌گیرد و به دنبال رضایت خداست. روحیه‌ی امام خمینی چنین روحیه‌ای بود.

یک عده‌ای برای ترور آمده‌ بودند در عراق. شب‌ها که امام از منزل تشریف می‌بردند و مشرف می‌شدند به حرم، یک عده از رفقا برای این‌که مراقبت و حراست از امام کنند، با فاصله‌ی کمی ایشان را از منزل تا حرم همراهی می‌کردند. یک شب که در حرم خدمت امام بودم، یک‌دفعه دستشان را انداختند به کمرشان و برگشتند و خطاب به ما گفتند: «آقایون به کجا می‌روند؟» عرض کردم که حرم. امام به حرم اشاره کردند و فرمودند: «حرم از این طرف است، بفرمایید!» عرض کردم ما می‌خواهیم در خدمت شما باشیم. فرمودند: «من نیاز ندارم. تا مقدّر نشود از برای خداوند منان متعال که مرگ من فرابرسد، احدی به من نمی‌تواند آسیب برساند و اگر مقدّر الهی شد، احدی از شما هم نمی‌توانید جلوگیری کنید.»
خدا رحمت کند حاج‌آقا مصطفی را. ایشان نقل می‌کرد که امام فرمود: من تا الان نتوانستم تصور کنم که ترس چیست.
امام در راه دین از احدی فروگذار نمی‌کرد. شاید اگر کسی امام را از نزدیک ندیده باشد، نتواند چنین مواردی را باور کند. امام احدی را دوست نداشت، الاّ در راه خدا و به احدی بغض نمی‌ورزید و دشمن نمی‌داشت، مگر در راه خدا و این قاعده استثنا نداشت.

* درخواست حزب بعث در نبود آقای خویی
در ایامی که مرحوم آیت‌الله خویی برای درمان به خارج از عراق تشریف برده بودند، حزب بعث در یک جلسه‌ای با حالت اعتراض و انتقاد نسبت به حوزه‌ی نجف خدمت امام آمدند و گفتند این چه حوزه‌ای است که افراد برای تحصیل می‌آیند و سی چهل سال می‌مانند؟ تأکید داشتند که افراد باید سه سال یا شش سال یا هشت سال در این‌جا بمانند و فارغ‌التحصیل که شدند، برگردند. این‌ها را گفتند و خیال کردند پیشنهاد خیلی خوبی است. امام در مورد عدم اطلاع آن‌ها از سیر درسی در حوزه فرمود: «تصمیم‌گیری راجع به حوزه‌ی نجف مربوط به علمای نجف است. باید رئیس و آقای ما حضرت آیت‌الله‌العظمی آقای خویی -که خدا سلامتش بدارد و خدا به‌زودی لباس عافیت بر تنش بپوشاند- به عراق برگردد و این مربوط به تصمیم‌گیری مراجع نجف است.»

از سوی دیگر یکی از آقایان که از مراجع نجف بود و بعد به ایران آمد، وقتی می‌خواست از نجف مهاجرت کند، واسطه‌ها آمدند و تقاضای ملاقات ایشان با امام را مطرح کردند، اما امام نپذیرفت. خیلی که اصرار کردند، امام فرمود: «ایشان پیشاپیش خودشان را به شاه فروخته است، با من چه کار دارد که بیاید خانه‌ی من؟ با من چه می‌خواهد بگوید؟ ایشان مگر نمی‌داند رأی من، هدف من و فکر من چیست؟ ایشان تا الآن با من مشورت نکرده، حالا که می‌خواهد برود ایران، می‌خواهد من را آلوده کند؟»

* این قاعده استثنا نداشت
حتی یک آقای بزرگوار دیگری هم که تمایلی به شاه و سازمان امنیت شاه داشت، در مراجعت از سفر مکه آمده بود عراق و می‌خواست با امام ملاقات داشته باشد، امام اما نپذیرفتند. بعضی از دوستان وساطت کردند و امام در پاسخ آنان فرمودند: «من صلاح دین خودم نمی‌بینم که با ایشان ملاقات کنم. ایشان آن‌همه کارهایی را که در ایران کرده است، حالا آمده این‌جا خودش را تطهیر کند. تطهیر شدن او به این است که برود و توبه کند.»
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/19967/02.jpg
امام نه آن احترامش به مرحوم آقای خویی روی حُب و بغض شخصی بود و نه برخوردش با آن دو نفر که عرض شد؛ همه بر اساس دستورهای دینی بود. با همه‌ی افراد تا آن‌جایی گرم می‌گرفت که دین اجازه می‌داد و آن‌جا که دین اجازه نمی‌داد، طور دیگری رفتار می‌کرد؛ حتی اگر نزدیکان و خویشاوندانشان بودند. مثلاً یکی از بستگان نزدیک ایشان ابتدا خیلی مورد علاقه‌ی امام بود، اما همین فرد کارش به جایی رسید که امام دستور دادند او را به جماران راه ندهند. او به آن‌جا ‌آمد و وقتی اصرار ‌کرد، به او ‌گفتند اصرار نکن، چون دستور خودِ آقاست که تو را راه ندهیم. اگر هم خیلی بخواهی سماجت کنی، دستور داریم که تو را دستگیر کنیم.

یا قطب‌زاده که در دوران تبعید در کنار امام بود و اکیپ‌هایی از خبرنگاران از اروپا و جاهای دیگر را برای مصاحبه با امام همراهی می‌کرد و خیلی هم نزدیک امام بود، اما بعدها اعدام شد. امام در راه دین از احدی فروگذار نمی‌کرد. شاید اگر کسی امام را از نزدیک ندیده باشد، نتواند چنین مواردی را باور کند. امام احدی را دوست نداشت، الاّ در راه خدا و به احدی بغض نمی‌ورزید و دشمن نمی‌داشت، مگر در راه خدا و این قاعده استثنا نداشت.
    به گزارش م. شیر علیا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۶
میر حسن سادات


  چهارده دلیل برای اثبات عدم کفایت بنی‌صدر

بسم‌الله الرحمن الرحیم.
لَوْ خَرَجُواْ فِیکُم مَّا زَادُوکُمْ إِلاَّ خَبَالاً ولأَوْضَعُواْ خِلاَلَکُمْ. اگر منافقان در کنار شما بمانند و به جهاد با دشمن بیایند، جز بر سستی و ناتوانی شما نخواهند افزود و در میان صفوف شما تفرقه و تشتت خواهند افکند.
 
در این لحظات حساسی که یکی از سرنوشت‌سازترین صفحات تاریخ ایران رقم زده می‌شود، از خدا میخواهم که مرا به آنچه رضای او است هدایت کند و از طغیان زبان و دل و غلبه هوی و هوس نگه دارد و اکنون که پس از یک سکوت و بردباری طولانی و دردناک فرصت و تکلیف گفتن و افشاء کردن داده است نیز مانند گذشته ما را مدد رساند و یاری کند. مخاطب این سخن شما نمایندگان مردمید و آنگاه همه ملت ایران و بالاخره تاریخ و نسل‌های آینده که در کار ما به دقت و طلبکارانه نظر خواهند کرد و من با این توجه در محضر خدا و در حضور شما و همه کسانی که این سخن را خواهند شنید اعلام میکنم که این جناب آقای بنی‌صدر رئیس‌جمهور را دارای کفایت سیاسی برای اشغال پست خطیر ریاست جمهوری نمیدانم.
 
پیش از آنکه به دلایل متعدد خود در اثبات این ادعا بپردازم لازم میدانم اول کفایت سیاسی را که در اصل یک‌صد و دهم قانون اساسی به آن اشاره شده معنا کنم.
 


کفایت سیاسی یعنی اینکه شخص برای اداره مسئولیتی که به عهده او واگذار شده کافی و صالح باشد. فقدان کفایت سیاسی در هنگامی است که وی آن شرایطی را که برای انجام این مسئولیت در قانون اساسی معین شده فاقد باشد و کمبود یا عیبی داشته باشد که با آن صفات مقرره منافی است. اصل یک‌صد و پانزدهم قانون اساسی صفات لازم برای ریاست جمهوری را از جمله امانت و تقوا اعتقاد به مبانی جمهوری اسلامی ایران مدیر و مدبر بودن میداند هرکدام از صفات بالا که در شخصی نباشد وی برای احراز این مقام فاقد کفایت و صلاحیت است.
 
با این زمینه اکنون میتوان به بررسی وضع آقای بنی‌صدر در رابطه با مقام ریاست جمهوری پرداخت درباره عدم کفایت سیاسی آقای بنی‌صدر یعنی فقدان برخی از این صفات در ایشان برادران مطالبی قبلاً اظهار کرده‌اند که هیچ جوابی از سوی مخالفان طرح به آن مطالب داده نشده است به‌عکس برخی از مخالفان بجای آنکه دلیلی بر کفایت آقای بنی‌صدر بیاورند یا دلایل موافقان طرح عدم کفایت را رد کنند غالباً بر تکیه بر شعار و احساسات سعی کرده‌اند حقیقت را بپوشانند.
 
لازم میدانم تذکر بدهم نظر من به مخالفینی است که دیروز در آغاز طرح بحث درباره مخالفت صحبت کردند و فرصت را مغتنم شمردند تا حرفهای دل خود و حتی نظرات ویژه خود در مخالفت با جریان اسلام فقاهت را که امروز در برابر تخلفات وعدم صلاحیتهای آقای بنی‌صدر مقاومت میکند به عنوان دفاع از آقای بنی‌صدر در این تریبون گفتند.
 
 این عمل تا به آنجا عجولانه و ناشیانه انجام گرفت که اولین مخالف پیش از آنکه حتی یک کلمه درباره عدم کفایت آقای بنی‌صدر در مجلس گفته شده باشد اظهار داشت که دلایل ابراز شده مربوط به تخلف آقای بنی‌صدر است نه مربوط به عدم کفایت وی و بلافاصله ایراد گرفت که این دخالت قوه مقننه در قوه قضائیه است.
 
در اظهارات مخالفان طرح اصرار عجیبی شد که اثبات عدم کفایت آقای بنی‌صدر را به یک دشمنی شخصی با بنی‌صدر یا به یک جریان حزبی و سیاسی برگردانند و این برخلاف واقع است.
 
این یک خصومت شخصی یا جریان حزبی نیست یک تکلیف شرعی و مسئولیت الهی و پاسخ به یک خواست مردمی و عمومی است. اگر نگرانی حفظ انقلاب و اسلام و لزوم ادای مسئولیت در قبال مردم نبود و ما حاضر میشدیم آقای بنی‌صدر را با همه عیوب و اشکالات تحمل کنیم و از مسئولیت الهی نمی‌اندیشیدیم یقیناً نه آقای بنی‌صدر و شاید نه همین برادران ما را به انحصارطلبی و قدرت‌گرایی و امثال این تهمت‌های مبتذل و تکراری متهم نمیکردند.
 
ما به خاطر خدا و در پاسخ به اطمینانی که امام امت ابراز میفرمودند و به خاطر مسئولیت سنگینی که در شورای انقلاب بر عهده داشتیم همواره در برابر جهت‌گیری‌های مخرب و موج فرهنگ بیگانه از اسلام که به دست آنان گسترش می‌یافت مقاومت میکردیم و این برای آقای بنی‌صدر و جناحی که وی را بهترین سنگر خود میشناخت غیرقابل‌تحمل بود و همین بود که آن‌همه اتهامات و اهانتها را به دنبال می‌آورد.
 
یکی از مخالفان طرح به عنوان دفاع از آقای بنی‌صدر اظهار کردند که مخالفان وی برکناری او از فرماندهی کل قوا را مورد بهره‌برداری قرار داده و جو را متشنج کرده‌اند و مجال سخن برای او نگذاشته‌اند.
 
این برادر محترم گویا فراموش کرده است که آقای بنی‌صدر در پاسخ به اقدام امام در برکناری وی اعلامیه‌ای داد که بااینکه سرشار از کذب و قلب حقیقت بود و در آن مردم را تحریک بر مقاومت در برابر دولت و شورش و بر هم زدن نظم عمومی کرده بود اجازه یافت که از همین تریبون مجلس خوانده و از طریق رسانه‌های گروهی در سراسر کشور پخش شود و البته پیش از آن از بسیاری از رادیوهای وابسته به شبکه تبلیغاتی صهیونیستی پخش شده بود.
 
اگر آقای بنی‌صدر در مجلس حضور ندارد هستند آقایانی که همان ادعاهای بی‌دلیل و تهمتهای ناروائی را که بیش از یک سال است آقای بنی‌صدر به استفاده از همه وسایل ارتباط جمعی و بسیاری شیوه‌های تبلیغاتی کوشیده تا بر ذهن مردم تحمیل کند و بارها در سخنرانی و مصاحبه و مطالب گفته و نوشته و کوشیده تا به خورد ذهن بسیاری از بی‌خبران دهد و البته هرگز موفق هم نشده بازهم تکرار کنند و غیرمنصفانه دیگران را شکنجه‌گر واو را فریاد کننده و دیگران را متعرض واو را مدافع جلوه دهند.
 
بله آقایان جای آقای بنی‌صدر خالی نیست به‌جز شما که بلندگویان او هستید. ایشان یک سال و نیم است میگوید و مینویسد و در مقابل جوابی متناسب با آن همه هجوم تبلیغاتی نمیشنود. ایشان همه حرفهای خود را که اکنون شما هم بخشی از آن را تکرار میکنید گفته است. ای کاش ایشان شخصاً حضور می‌یافت و هر چه میخواست میگفت تا بر شما نیز یک‌بار دیگر ثابت شود که وی حرفی که نگفته باشد ندارد و این دیگران هستند که گفتنی‌های فروخورده‌ای که برای مصلحت انقلاب و اسلام ناگفته گذاشته‌اند بسیار دارند. ما از این برادران گله‌ای نمیتوانیم داشته باشیم چرا که پذیرفته‌ایم که آنچه امروز و همیشه در مقابل خط انقلاب و اسلام راستین ایستاده و با آن درافتاده یک جریان است و این برادران اگر حتی چنانچه اظهار میکنند با آقای بنی‌صدر مخالف هم باشند نمیتوانند ربط خود را به آن جریان پوشیده نگه دارند. طیفی که امروز بر محور آقای بنی‌صدر با دولت مردمی و مکتبی مبارزه میکند شامل این عناصر نیز هست.
 
برادران مخالف با اشاره به حضور مردم در خیابانها و تشویق آقای رجائی که از آنان بنام حزب‌الله نام میبرد. این کار را خلاف مصلحت و روشی غیرمنطقی دانسته اظهار داشته‌اند که با تهییج مردم هیچ مسئله‌ای حل نمیشود. این برادران گویا فراموش کرده‌اند که مردم را آقای رجائی به خیابانها نکشانید این حضور کوبنده و قاطع مردم فقط و فقط هنر شور و انگیزه ایمانی خود آنان و صدای رسا و همیشه نافذ امام امت بود و همیشه چنین بوده است در گذشته هم هیچ عامل دیگری نمی‌توانست مردم را به حضور در صحنه وادار کند نه‌فقط امروز در گذشته هم شما نه این حرکت را به‌درستی میشناختید و نه بر آن توانائی داشتید و فرق میان امام بر حق این امت با مدعیان مبارزه سیاسی از جمله در همین است او به مردم تکیه میکند از آنها مسئولیت میخواهد به آنها اعتماد میکند برای آنها ارزش قائل میشود و مدعیان سیاست از این‌همه غافل و از خیرات آن محرومند.
 
روزی که امام به ایران آمده بودند نیز بودند کسانی که از مدعیان که امام را بر صرف وقت طولانی در اجتماعات فشرده مردم ملامت میکردند و بجای آن نشست و برخاست با سیاسیون و به قول خودشان با آدمهای حسابی پیشنهاد مینمودند. حزب‌الله که آقای رجائی از آنان تشکر کرد و باید هم میکرد همین مردم کوچه و بازار و همین عامه مردم متوسط و پائین هستند که رجل سیاسی تحقیرشان میکند، مجاهد و پیکاری و غیره هم میزند و میکشد و هم متهمشان میسازد.
 
روشنفکرنمای وابسته به شرق و غرب باران تهمت و افترا را بر سرشان میبارد در عین حال بار اصلی انقلاب بر دوش آنها است ارتش و سپاه و بسیج متشکل از آنها است و امام امت پشتیبان و مدافع آنها است و من نیز به عنوان یکی از همین مردم به آنها از همین تریبون توصیه میکنم که حضور خود را حفظ کنند و صحنه را برای دشمن خالی نکنند. آخرین نکته‌ای که در این مقدمه میخواهم بگنجانم این است که عشق به جمهوری اسلامی ما را هم مثل آن برادری که دیروز سخن گفت وادار به حراست از نهاد ریاست جمهوری و حمایت از اولین رئیس‌جمهوری میکرد همین احساس موجب آن شد که با اینکه ما آقای بنی‌صدر را از اول صالح برای احراز این مقام نمیدانستیم پس از آنکه انتخاب شد از او دفاع کردیم. اینجانب در نماز جمعه بارها و بارها از او حمایت کردم و مردم را به حمایت از او دعوت کردم و علی‌رغم آن همه فشار تبلیغاتی او نسبت به جریان خط امام عکس‌العمل نشان ندادم اما جان کلام اینجا است که وقتی وجود او با استفاده از انواع روشهای تخریبی برای همین جمهوری به صورت آفتی بی‌علاج درمی‌آید و او در مقام ریاست جمهوری بزرگترین مدعی جمهوری اسلامی و تحقیرکننده آن به بلندگوی مخالفان آن میشود آیا بازهم حمایت از او به معنای حمایت از جمهوری اسلامی است؟ نه برادر منصفانه قضاوت کنید هیچ حمایتی از بنی‌صدر ارزش واقعی و عملی حمایت امام را از او نداشت.
 
اما دیدید که امام هنگامی که پس از یک سال صبر و سکوت دردآلود مشاهده کردند که همچنان خط نفاق و ارتداد و کفر و استکبار سنگر مستحکمی در وجود آقای بنی‌صدر یافته است حمایت خود را از او سلب کردند و این را برای خود تکلیف دانستند شما به حمایت امام تا اسفند ۵۹ تکیه می‌کنید چرا به سلب حمایت امام در خرداد ۶۰ تکیه نمیکنید؟ اگر عمل امام برای ما و شما حکمت‌آمیز و قابل پیروی است چرا میان دو عمل امام فرق قائل میشوید؟ بیایید به راستی بر این انقلاب بر این مردم و بر این جمهوری بر این همه خون به‌ناحق ریخته دل بسوزانیم، اختلاف‌نظرها و دودستگی‌ها را در قضاوت‌هایی که به سرنوشت ملت ما مربوط است دخالت ندهیم و خدا را شاهد و ناظر بشماریم.



اکنون به اصل مسئله میرسیم و من دلایل خودم را در موارد زیر خلاصه میکنم. البته بعضی از این دلایل شاید به همین زبانی که من خواهم گفت یا به‌زبان دیگری گفته شده لکن دلایلی هم هست که تاکنون ذکر نشده است.

1-  رئیس‌جمهور صلاحیت و کفایت خود را باید در احترام به نهادهای قانونی ثابت کند چرا که مشروعیت او مبتنی بر حرمت قانون اساسی است که آن نهادها بخشی از تحقق خارجی آن‌ را تشکیل می‌دهند. آقای بنی‌صدر بارها به نهادهای قانونی بی‌حرمتی روا داشته و به این طریق پایه مشروعیت خود را سست کرده است. نمونه امضاء نکردن لوایح مصوبه مجلس، اهانت به شورای نگهبان و شورای عالی قضائی متهم کردن مجلس شورای اسلامی. اهانت دائمی و مستمر به کابینه و شخص رئیس دولت، مخالفت آشکار و پنهان با سپاه پاسداران و جهاد سازندگی و دیگر نهادهای انقلابی و قانونی. وقتی رئیس‌جمهور با بی‌حرمتی به این نهادهای قانونی خود را که جزئی از مجموعه دولت است از آن جدا میکند، در حقیقت قانون اساسی را که قاعدتاً وجود خود او است سست میکند و این حد اعلای بی‌کفایتی است.
 
2- رئیس‌جمهور بالاترین مقامی است که حفظ حرمت نظام جمهوری از او انتظار میرود تحقیر جمهوری تحقیر رئیس‌جمهوری است. آقای بنی‌صدر در یک جمله کوتاه جمهوری اسلامی و نهاد ریاست جمهوری را تحقیر میکند «این جمهوری، جمهوری‌ای نیست که من فخر کنم رئیس آن باشم» در این جمله معروف و زبانزد فقط از یک‌چیز ستایش شده و آن شخص آقای ابوالحسن بنی‌صدر است هیچ فرهنگی نمیتواند شخصی را که با بزرگ قلمداد کردن خود در عین حال مقام ریاست جمهوری و نظام جمهوری اسلامی را تحقیر میکند دارای کفایت و شایستگی سیاسی بداند.
 
3- آقای بنی‌صدر در مقابله با کسانی که وی آنها را دشمن خود فرض می‌کرد از هیچ اقدامی ابا نکرد و حتی از اینکه رویه‌های تخریبش اساس جمهوری اسلامی و استقلال کشور را خدشه‌دار کند پروایی نورزید. شاید امروز بالاخره وقت آن رسیده باشد که بپرسیم ماجرای بحران عمومی که یکی از نزدیکان و مشاوران وی در مناظره کذایی تلویزیونی مطرح کرد واقعاً چه بود؟ سندهای افشاگرانه‌ای در این زمینه در دست است بر اساس صورت یکی از جلسات جمع مشاوران و همکاران نزدیک ایشان (که این صورت‌جلسه الآن همین‌جا موجود است) بر اساس صورت یکی از جلسات جمع مشاوران و همکاران نزدیک ایشان یکی از نقشه‌های آنان این بوده است که پس از روی کار آمدن دولتی که مجلس به آن متمایل است اما آقای بنی‌صدر او را نمی‌پسندد و با کارشکنی‌ها و مخالف خوانی‌ها جلو موفقیت او را بگیرند تا بی‌آبرو و ساکت شود و با یک جدال سیاسی‌کارها را خود قبضه کنند. رفتار شخص آقای بنی‌صدر و دوستانش در مقابله با دولت آقای رجائی قدم‌به‌قدم نشان‌دهنده همین طرح است. تقوای سیاسی و تعهد اسلامی که شرط اصلی ریاست جمهوری است چنین روشی را تقبیح می‌کند و هرگز با آن نمی‌سازد.
 
4-  در انقلاب ما و نیز در جمهوری ما که ثمره آن بود ویژگی بارز و چشمگیری که میتوانست آن را از همه تجربه‌های مشابه ممتاز کند حقیقت‌گرایی بجای سیاست‌گرایی بود. همه‌چیز در روش و رفتار امام و خطوط سیاست داخلی و خارجی ما از چنین روشی خبر میداد. آقای بنی‌صدر در مقام ریاست جمهوری این روش را نقض کرد و سیاست‌بازی را جانشین حقیقت‌گرایی کرد. نمونه این رفتار را در ایشان میتوان به‌وضوح و تکرار دید

از آن جمله است عملکرد در زمینه‌ی مسائل مورد علاقه مردم. مثلاً پیش از ریاست جمهوری در یک حمله تبلیغاتی وعده داد که بهره بانکی را حذف خواهد کرد. بعد از ریاست جمهوری خود و دستیارش، ریاست کل بانک مرکزی، حذف بهره بانکی را که از سوی آیت‌الله منتظری مطرح شده بود عملی غیرممکن و منتهی به یک فاجعه اقتصادی نامید.

از آن جمله است موضع‌گیری در مقابل گروه‌ها و گروهک‌ها. پیش از ریاست جمهوری، مجاهدین را به نحوی محکوم کرد. پس از ریاست جمهوری که به سازمان‌دهی آنان احساس نیاز می‌کرد، آن‌ها را به خود نزدیک ساخت. کارت حمل سلاح برای آنان صادر کرد و از عناصر و سازمان‌دهی آنان برای اداره‌ی اجتماعاتی که تشکیل آن را برای مقاصد خود لازم می‌شمرد، بهره گرفت. سندی به خط و امضای رجوی در دست است که حاکی از همکاری آنان با آقای بنی‌صدر در رابطه با انتخابات مجلس شورای اسلامی و نقض طرح دومرحله‌ای و بعضی مطالب دیگر است. لحن حرف در این نامه که به خط رجوی است، خطاب به آقای بنی‌صدر جوری است که حاکی از استمرار روابط ایشان و این آقایان است. خیلی صمیمی و دوستانه پیشنهاد می‌کنند و نظر می‌دهند، سؤال می‌کنند و اعلام همکاری می‌کنند.
 
از آن جمله از موضع‌گیری او نسبت به امام، همین اواخر به ظاهر خود را به امام متعهد وانمود می‌کرد. امام را پدر و مراد خود می‌نامید و نام امام، آری فقط نام را گرامی می‌داشت، اما در عمل همه‌ی جوانب دیگر ولایت فقیه را مورد تعرض قرار می‌داد. امام از سپاه با آن لحن تجلیل می‌کرد و او سپاه را مکرراً، از جمله در ۱۴ اسفند در سخنرانی و غیره، به صراحت می‌کوبید. امام تصرف لانه جاسوسی را انقلاب دوم می‌نامید و او بارها آن را رد می‌کرد. امام قبل از عاشورا به روزنامه‌ها اعتراض کرد و بر آنان به خاطر پرداختن به مسائل تفرقه‌انگیز و تشنج‌آمیز نهیب زد و او در سخنرانی عاشورا گفت که جنگ موجب آن نمی‌شود که روزنامه‌ها محدود شوند. امام هیئت سه‌نفری را حاکم ساخت و او آن را بی‌اعتبار دانست. امام شورای عالی قضائی را معتبر و مرجع شمرد، او آن را غیرقانونی اعلام کرد. امام در اسفند ۵۹ روزنامه‌ها را موظف به سکوت و عدم تعرض به همدیگر نمود، او در اولین شماره‌ی روزنامه‌اش در فروردین ۱۳۶۰ کارنامه‌ی خود را سرشار از مطالب خلاف حقیقت و تشنج‌آمیز منتشر کرد.
 
5- یکی از اصول اخلاقی اسلام و مصداق بارز تقوا و امانت که جزء صلاحیت‌ها و شرایط رئیس‌جمهور در قانون اساسی به شمار آمده است. صداقت و راست‌گویی است. آقای بنی‌صدر این شرط را نقض کرده و اساس کار خود را بر عدم صداقت در اظهار و در عمل نهاده است.
 
مثال، بهره‌ی بانکی است که قبلاً بارها گفته‌ام و تکرار نمی‌کنم؛ اما مثال برجسته و واضح، مسئله‌ی گارد ریاست جمهوری است. به دنبال اعتراض‌هایی که در طی عملکرد روز ۱۴ اسفند نسبت به گارد ایشان در سطح جامعه مشاهده شد، ایشان بارها حضور گارد ریاست جمهوری را منکر شد و در کارنامه‌ی خود صریحاً نوشت «مرا گاردی نیست.»
 
در اختیار این‌جانب یک پرونده‌ی قطور درباره‌ی گارد ریاست جمهوری است. این پرونده بخشی از پرونده‌ی مربوط به گارد ریاست جمهوری است که دو برابر این است و آنچه در اختیار بنده است، وجود چنان گاردی که در اوایل سال ۱۳۵۹ تشکیل شد و حتی از مربیان کره‌ای برای آموزش آن کمک گرفته شده است، مدلل می‌سازد. از آن‌ همه فقط به یک برگ اکتفا می‌کنم و بقیه در دسترس است. این نامه‌ای است که آقای بنی‌صدر در تاریخ ۲۵/۳/۵۹ نوشته‌اند: «سرکار سرهنگ سیروس پرچمدار، به موجب این فرمان -توجه به تعبیرات بکنید- از تاریخ ۱۱/۲/۵۹ به سمت مسئول گارد حفاظت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب می‌گردید. ضروری است هرچه سریع‌تر نسبت به سازمان‌دهی و آموزش اقدام و از بروز هرگونه بی‌نظمی در کلیه‌ی مراسم، جلوگیری به عمل آورید. رئیس‌جمهور دکتر ابوالحسن بنی‌صدر -امضای او که پای ورقه موجود است.»
 
ایشان باوجود چنین فرمانی، این‌طور صریح در کارنامه نوشته مرا گاردی نیست. عوامل ایشان هم شروع کردند مقدمه‌چینی که بله ایشان گاردی ندارند. به دنبال شایعه‌ی مسافرت دو تن از یاران ایشان به اروپا و شاید امریکا برای مقاصدی نامعلوم، ایشان روز ۱۴ اسفند با کمال صراحت و جسارت این شایعه را مطرح کرد. برای اثبات دروغ بودن آن، آن دو نفر مشارالیه را که آقایان منصور فرهنگ و سنجابی بودند، در تریبون نزد خود فراخواند و به مردم نشان داد و حضور آنان در آن ساعت را دلیل دروغ بودن شایعه‌ی مسافرت آنان قلمداد کرد.
 
سندی در اختیار هست که مسافرت آقای منصور فرهنگ را که مضمون شایعه‌ی تکذیب شده است، مسلم می‌سازد. سند: «وزارت امور خارجه، اداره‌ی گذرنامه. خواهشمند است دستور فرمایید جهت جناب آقای دکتر منصور فرهنگ و احمد تاجیک، مشاورین ریاست جمهوری که برای انجام مأموریتی عازم کشورهای فرانسه، انگلیس، ایتالیا، آلمان غربی، اتریش و سوئد هستند، گذرنامه‌ی سیاسی صادر و روادید لازم را تهیه فرمایید. فیش مبلغ چهل هزار یال پول عوارض خروج و چهار قطعه عکس و رونوشت شناسنامه مشارالیهما پیوست می‌باشد.»
 
البته بعد، در زیرش رئیس دفتر ریاست جمهوری، آقای تقوا آن را امضا کرده‌اند. در کنار این امضا هم با خط آقای تقوا نوشته است که به اداره‌ی امور مالی ایفاد می‌گردد تا نسبت به مورد مبلغ چهل هزار ریال که بابت عوارض هست، اداره‌ی امور مالی آن را بدهند و نیز بلیت رفت‌وبرگشت را تهیه کنند.
 
در مورد شایعه‌ی اقامت ایشان در یک کاخ، بارها نوشت و گفت که من هیچ خانه‌ای از خود ندارم و در هیچ کاخی سکونت نمی‌کنم. این‌جانب خود و همه اعضای شورای انقلاب سابق و یقیناً بسیاری از مسئولان دولتی و دوستان و مشاوران و محافظان و غیرهم شک نداریم و ندارند که ایشان تا آخرین روز اقامت خود در تهران، در کاخ یکی از اعضای خانواده‌ی رژیم سابق که در مجاورت کاخ نخست‌وزیری که محل کار ایشان بود زندگی می‌کرد و با همان تزئینات و همان تشریفات که دست‌نخورده باقی مانده بود، حتی آن تابلوها و اینها هم باقی مانده بود و در ایام اقامت در دزفول نیز در کاخ سلطنتی که در پایگاه هوایی دزفول است اقامت داشت. این‌جانب در هر دو محل بارها ایشان را زیارت کرده و به آن شهادت می‌دهم. این وضع تقوا و امانت و صداقت ایشان است و آیا با این وجود کسی می‌تواند مدعی کفایت و صلاحیت لازم در ایشان باشد؟ مثال دیگر وابستگی ایشان به جبهه ملی است که بارها آن را انکار کرده‌ است و مثال‌های فراوان دیگر.
 
6-  بی‌شک چهره‌ی منور و شخصیت والای معنوی و روحانی و هوشمندی و قاطعیت امام خمینی سنگین‌ترین وزنه‌ی انقلاب و جمهوری ماست. حضور مردم در صحنه وزنه‌ی عظیم دیگری است که دشمن را مأیوس می‌کند و نظام جمهوری اسلامی صحنه‌ی اقدام و مجاهدت امام و امت است. هم‌اکنون آیا کوشش عمدی یا سهوی در بی‌قدر کردن این عظمت‌ها به چه تعبیر می‌شود؟ به خیانت یا عدم کفایت؟ فعلاً ما به دومی اکتفا می‌کنیم.
 
اکنون به شاهکارهای آقای بنی‌صدر در این مورد توجه کنید. در مصاحبه با مجله‌ی «لوماتن» خبرنگار می‌پرسد آیا امام خمینی از این وضع نگران نیست؟ بنی‌صدر: «چرا. مسلماً. من به او نامه نوشته‌ام و در این‌باره با او صحبت کرده‌ام. امام برحسب اخبار و اطلاعاتی که دریافت می‌کند و طبق طرز فکر خاص خود عمل می‌کند. از آنچه می‌بینم و تجربه‌ای که در عمل به دست می‌آورم، این نتیجه حاصل می‌شود که امام با واقعیت تماس مستقیم ندارد. شاید هم عقیده دارد که اگر از تمام این مسائل سخن گفته شود، مردم ناامید خواهند شد.»
 
در مصاحبه با «میدل ایست» هم درباره‌ی محصور بودن اطلاعاتی امام مطالبی هست که البته این مصاحبه، از مصاحبه‌های مفصل و تکان‌دهنده است. در این مصاحبه، دو بار درباره‌ی امام صحبت می‌کند و هر دو بار می‌گوید که به امام اطلاعات نادرستی می‌دهند. در این تعبیر ایشان، امام یک فرد ساده‌ای است که آنجا نشسته است، می‌روند و به او خبر می‌دهند و ایشان هم بر طبق آن خبرها هی نظر می‌دهند. -تاریخ این مصاحبه ۸/۱/۱۳۶۰ است. - در بخش دیگری از همین مصاحبه درباره‌ی نظام جمهوری اسلامی، آقای بنی‌صدر می‌گوید: «قبلاً»، -یعنی در دوران شاه، «لااقل دورنمایی وجود داشت؛ دورنماهای تمدن بزرگ، امروز حتی این هم وجود ندارد.»

در بخش دیگری از همین مصاحبه درباره‌ی حضور مردم در صحنه می‌گوید: «لطیفه‌ای در ایران جاری است؛ طالقانی از بهشت تلگرامی به امام خمینی می‌فرستد که من در بهشت با شاه ملاقات کرده‌ام، اما از شهیدان انقلاب خبری نبود.» بنی‌صدر اضافه می‌کند: «این وحشتناک، ولی گویا و پرمفهوم است.» من از ملت ایران می‌پرسم آیا در ایرانِ شما چنین لطیفه‌ای هست که مضمون آن بی‌ایمانی به خون شهدای انقلاب و در مقابل، ایمان به شاه یعنی قاتل این شهدا باشد؟ آیا این لطیفه را ذهن بی‌اعتقاد آقای بنی‌صدر به انقلاب و خون‌های شهدای انقلاب نساخته و نپرداخته است؟
 
 
7-  رئیس‌جمهور باید حیثیت جمهوری را در خارج از کشور حفظ کند. تخلف از این کار قطعاً اگر خیانت نباشد، بی‌کفایتی سیاسی و اخلاقی و خیلی بی‌کفایتی‌های دیگری است.
 
در طول ۹ ماه گذشته، یعنی اوایل تشکیل دولت جدید و پیش از آن، بزرگ‌ترین بلندگوی تبلیغاتی علیه رژیم جمهوری اسلامی، آقای بنی‌صدر بود و شگفتا که با اصرار در مطبوعات خارج نیز درج و منتشر شد. دولت رجایی را مصیبتی بالاتر از جنگ دانستن، دولت اسلامی را یک دولت بی‌قانون معرفی کردن، این‌ها عیناً تعبیرات خود ایشان است که در مصاحبه‌های خارجی ایشان وجود دارد و در نزد من هم الآن موجود است، آزادی را در ایران به‌کلی پایمال شده وانمود کردن، شایعه‌ی شکنجه را علی‌رغم گزارش صلیب سرخ و نیز کمیسیون تحقیق در سطح عالم گستردن و خلاصه رژیم کنونی را از رژیم شاه هم بدتر معرفی کردن، جزو شاه‌بیت‌های اظهارات آقای بنی‌صدر است. به گوشه‌ای از مصاحبه با لوماتن توجه کنید:
 
آقای بنی‌صدر می‌فرمایند: «اکنون دیگر قانون وجود ندارد. چون گذشته افراد را دستگیر می‌کنند. شکنجه می‌دهند. کمیسیونی برای تحقیق در این مورد تشکیل شد و گزارش مسخره‌ای نیز تنظیم کرده‌اند. انسان هیچ حقی ندارد. او را دستگیر می‌کنند و چون زباله از بین می‌برند. قبلاً لااقل دورنماهایی وجود داشت؛ دورنماهای تمدن بزرگ، امروز حتی این هم وجود ندارد.»
 
آیا واقعاً می‌توان تصور کرد که این رئیس‌جمهور یک کشور است که درباره‌ی کشور و نظام خود سخن می‌گوید؟ ملت ایران باید بداند که آقای بنی‌صدر با این اظهارات چه کسانی را در سطح جهان خشنود می‌کرد. نامه‌ی سرگشاده‌ی آقای بنی‌صدر به امام که در آن، همه‌ی این اتهاماتِ بی‌قدر کننده‌ی جمهوری اسلامی، به اضافه‌ی نسبت تلویحی خیلی از اشکالات به شخص امام گنجانیده شده است، چگونه پخش شد و چگونه در سطح جهان منتشر گشت؟
 
در دست ما سندی هست که چگونگی انتشار آن را در سطح جهان روشن می‌کند. یکی از کارمندان روزنامه‌ی «هرالد تریبون» فاش می‌کند که در دوم نوامبر ۱۹۸۰ یک ایرانی به دفتر آن روزنامه آمد و پرسید که درج یک آگهی در روزنامه‌ی مذکور چقدر خرج برمی‌دارد؟ او نمی‌خواست که مشخص شود نامه به صورت آگهی چاپ شده و مایل بود به صورت خبر درج شود. روزنامه برای این کار مبلغ گزافی مطالبه می‌کند و وی از آن امتناع می‌ورزد. در روز ۱۶ ژانویه ۱۹۸۱ در حالی که نامه‌ای از دفتر مرکزی «هرالد تریبون» در نیویورک به دست داشت، مجدداً به آن روزنامه مراجعه می‌کند. در آن نامه دستور داده شده بود که نامه‌ی بنی‌صدر بدون دریافت وجه چاپ شود و بدین ترتیب به توصیه‌ی دفتر نیویورک آن نامه تماماً در صفحه‌ی اول روزنامه درج می‌گردد.
 
(در این هنگام حجت‌الاسلام خامنه‌ای، صفحه‌ی اول روزنامه‌ی هرالد تریبون را که نامه‌ی آقای بنی‌صدر در آن چاپ شده است، به نمایندگان مجلس و حضار جلسه نشان می‌دهد.)
 
کوشش آقای بنی‌صدر در بی‌آبرو کردن جمهوری اسلامی، بی‌شک با منافع دشمنان جهانی منطبق و مورد علاقه‌ی آن‌هاست. این کمک را به کمتر از عدم کفایت سیاسی نمی‌توان به چیزی تعبیر کرد.
 
8-  کمترین حد کفایت سیاسی آن است که محدوده‌ی مشاوران نزدیک‌تر و یاران و همکاران رئیس‌جمهور از عناصر بدسابقه و بدنام و لااقل مشکوک و مورد سوءظن پاک باشند. اینجا من لازم ندانستم در مورد اطرافیان آقای بنی‌صدر توضیحات زیادی بدهم، چرا که درباره‌ی آقای تقوا همین روزها مطالبی در روزنامه افشا شده بود. درباره‌ی آقای فضلی‌نژاد و بعضی از آقایان دیگر که آن اسناد را از وزارتخانه برده‌اند، لزومی ندارد که وقت را بگیریم.
 
9- افشای اسرار اقتصادی کشور نیز یکی دیگر از دلایل عدم کفایت آقای بنی‌صدر است. اظهار میزان نیاز ایران به صدور نفت و میزان موجودی ارزی کشور و اظهار فلج اقتصادی از آن جمله است.

وی بی‌آنکه توجه کند که موجودی ارزی در ماه هشتم سال پایین است، (که ایشان آن‌وقت این را صریحاً اظهار کردند) نمی‌توان آن را گناه دولتی دانست که در اواسط ماه ششم بر سر کار آمده است، بلکه معلول عدم کفایت دستگاهی است که بیش از ۹ ماه بر جریان اقتصاد جامعه و بانک مرکزی مسلط است و این خود او و دوستان نزدیکش را محکوم می‌کند. دولت رجایی را و در حقیقت کشور جمهوری اسلامی را در جهان بی‌اعتبار کرد و ضربه‌ی مهلکی بر اعتبار اقتصادی ایران در جهان وارد آورد.
 
ایشان صریحاً اعلان کرد که ما چقدر ذخیره‌ی ارزی داریم، برای اینکه آقای رجایی را بکوبد و بگوید که دولت از بانک مرکزی وام گرفته و چه کرده و کم شده، در حالی‌که تنظیم پول مستقیماً مسئولیتش با دستگاه اقتصادی کشور، یعنی بانک مرکزی و وزارت اقتصاد و دارایی است و اینکه آقای مهندس سحابی دیروز گفت که بنی‌صدر سه ماه وزیر اقتصاد و دارایی بود، این خلاف است. آقای بنی‌صدر بعد از آن هم که رئیس‌جمهور شد، خودش یک کفیلی گذاشت در شورای انقلاب.
 
همان وقت با تعیین یک وزیر در شورای انقلاب مخالفت شد؛ یعنی ماها مخالفت می‌کردیم و می‌گفتیم که باید به تصویب شورای انقلاب برسد و ایشان می‌خواست خودش کسی را بگذارد. تفصیلات زیادی دارد. ایشان می‌توانست به راحتی یک اکثریت ضعیفی در شورای انقلاب پیدا کند، یعنی آقای بنی‌صدر از همان وقت در شورای انقلاب یک اکثریت ضعیف یعنی نصف به علاوه یک می‌توانست برای خودش درست کند، دست و پا کند و این کار را هم کرد مثل خیلی‌ کارهای خلاف قانون دیگر.
 
10- در سی‌ام شهریور ۵۹ حمله‌ی بزرگ متجاوزان عراقی به خاک ما آغاز شد. سیزده روز قبل از آن، آقای بنی‌صدر در یک سخنرانی (۱۷ شهریور) با مشتعل کردن آتش اختلافات داخلی و با طرح مسائلی که در فارغ‌ترین اوقات نیز از یک فرد مسئول، ناروا و غیر مقبول است، منشأ یک سلسله خصومت‌های داخلی میان مردم و پیدایش جو اختلاف و کدورت شد. آیا بنی‌صدر در آن هنگام از حدوث قریب‌الوقوع جنگ مطلع بود یا نه؟ به هر تقدیر یکی از دو شق، بیهوشی و بی‌تقوایی یعنی به هر حال بی‌کفایتی بر آن منطبق است. به گمان زیاد، بنی‌صدر انتظار چنان حمله‌ای را داشت. خود ایشان یک جا تصریح می‌کند که من خبر داشتم، ولی قاعدتاً او چنان کسی است که مناقشات و درگیری‌های سیاسی برای او بر هرچیزی مقدم است؛ حتی در حال جنگ. نمونه‌ای از این روحیه را که در طول جنگ نتوانست آن را هرگز پوشیده نگه دارد، در شماره‌های متوالی کارنامه و در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های عاشورا و ۱۴ اسفند و قزوین و اصفهان و غیره به‌وضوح می‌توان دید. اکنون نمونه‌ای را که در ارتباط با حادثه‌ی سقوط بخش غربی خرمشهر عزیز است، ارائه می‌دهم.
 
در نامه‌ای که اینجانب دو سه روز قبل از این حادثه‌ی دردناک به ایشان نوشته‌ام، چنین نوشته‌ام:
 
این نامه را بنده به آقای بنی‌صدر نوشتم دو سه روز قبل از سقوط خرمشهر. همان موقع این نامه را به دفتر امام فرستادم، به [مرکز] اسناد سری مجلس شورای اسلامی فرستادم، در شورای انقلاب هم بایگانی کردم گفتم این‌ها برای ثبت در تاریخ بماند؛ و البته این را به شورای عالی دفاع هم فرستادم و آنجا هم ثبت شد. البته نامه اینجوری بود که من خدمت امام رسیدم، ایشان در پیام کوتاهی که به وسیله من به همه سران نظامی دادند چند نکته را گفتند که از جمله این بود که من مضمون فرمایش ایشان را تلگراف کردم همان شب به آقای بنی‌صدر و فرماندهان که شماره سه آن این بود: اظهار فرموده‌اند که در کار آبادان و خونین‌شهر از سوی مسئولان احساس تعلل می‌کنند. فرمودند اگر نمی‌توانید به من بگویید تا خود در این باره تصمیم بگیرم. من باید به اسلام و به این ملت پاسخ بدهم. این عین عبارت امام است که من همان‌جا بلافاصله یادداشت کردم و آمدم به آقای بنی‌صدر تلگراف کردم. آقای بنی‌صدر در جواب این تلگراف من که اول صبح به دست من رسید یک تلگراف خیلی تندی به من زدند که متن تلگراف ایشان هم موجود است و از این سؤالات و اظهاراتی که بنده کرده بودم به شدت رنجیده و ناراحت و طلبکار شدند که چرا شما چنین تلگرافی زده‌اید. من در پاسخ تلگراف ایشان یک نامه خیلی مفصلی نوشتم، این قسمت مورد نظر من اینجاست:
 
«9- در مورد خرمشهر و آبادان نظر من این بوده و هست که باید این دو شهر را با دو گردان پیاده مکانیزه یا یک گردان پیاده و یک گردان زرهی در دو سوی این شهر، یعنی یکی در محور خرمشهر-شلمچه و دیگری در تقاطع خطوط ماهشهر–آبادان و اهواز-آبادان حفاظت کنیم. تانک‌ها در سنگر قرار گیرند و از آسیب ضد تانک دشمن محفوظ بمانند و از پیش‌روی دشمن جلوگیری کنند و برای نیروهای ضد تانک ما این فرصت را فراهم کنند که به دشمن دستبرد و آسیب وارد آورد. شما در تلگراف از من پرسیده‌اید که اگر از نیروی دیگری اطلاع دارم، چرا به شما اطلاع نداده‌ام. مایه‌ی تعجب است. نیرویی که من از آن خبر دارم، نیروی ارتش است که شما فرمانده آن هستید، بلکه نیروهای پیاده و زرهی مستقر در دزفول است که شما به قول خودتان هر روز دو بار از آن بازدید می‌کنید. من می‌گویم این نیرویی که یک ماه است به تدریج جمع شده و هنوز مورد بهره‌برداری قرار نگرفته، می‌توانست بخشی از خود را به این منظور اختصاص دهد.»

این، بخشی بود که من برای آقای بنی‌صدر نوشتم؛ و ایشان در کارنامه‌ای که همان روزها نوشته بود و به خاطر مصالحی در روزنامه‌ی انقلاب اسلامی چاپ نشد، (اگر یاد برادران و خواهران باشد، یک شماره‌ی انقلاب اسلامی بدون کارنامه درآمد؛ و سؤال شد که چرا گفتند که مصلحت نیست. البته «مصلحت نیست» را آن وقت نمی‌گفتند [اما] به هر حال چاپ نشد و معاذیری آوردند. آن نسخه‌ی چاپ نشده‌ی‌ آن کارنامه الآن در اختیار من است.) [ایشان در این کارنامه] از این حادثه، مسئله‌ی خرمشهر و تکیه‌ی ما روی این مسئله چنین یاد می‌کند: «از آبادان تلفن می‌شد که خرمشهر سقوط کرده است. سرهنگ رضوی‌فر که در خرمشهر دفاع شهر را به عهده دارد، می‌گفتند حصبه دارد و پی‌درپی می‌گفت: «شما قول داده بودید که تا امروز مرا کمک کنید و نیرو برسانید. چرا نیرو نرساندید؟ در برابر خدا و در برابر ملت مسئول هستید.» (این را از قول سرهنگ رضوی نقل می‌کند) بعد دکتر شیبانی گوشی را گرفت که جیغ و داد کند. چند تشر به او زدم و گفتم مگر نیروها در کف دست من است که به سوی تو پرتاب کنم. آن روز که باید عقل به خرج می‌دادید، ندادید. حقیقت را از مردم پنهان کردید و به فرصت‌طلب‌ها میدان دادید و آن‌ها هم تیشه را برداشتند و به ریشه‌ها زدند.»
 
(منظور ایشان مسئله‌ی کشف کودتا و گرفتن عناصر کودتاچی است که از نظر ایشان، مسئول سقوط خرمشهر یا پیش‌روی دشمن در ۸۰ کیلومتر در خاک ما آن مسئله است.)
 
کی مانده است که برای شما بفرستم؟ مرا در هیچ زمینه‌ای یاری نکردید، در همه حال و در هر کاری تا وقتی پای حیات و موجودیت خودمان در میان بود، مرا تنها گذاشتید...» و تا آخر.
 
در صفحه‌ی بعد، باز می‌نویسد: «البته اگر جنگ را هم تمام کنیم، تازه اول داستان است. مشکل‌هایی از این گنده‌تر سر راه ماست. هشدارها دادم وقتی همه‌ی این‌ها بی‌فایده شد. در ۱۷ شهریور مسئله را باز در میان گذاشتم و باز هشدار دادم. متأسفانه روز بعد «سه تفنگدار» زبان به اعتراض به صورتی که همه از آن اطلاع دارند، گشودند. جوری هم رئیس مجلس عنوان مطلب کرد که پنداری امام به او گفته است این کار را بکنید. بعد معلوم شد امام گفته است که مرا با این کار کاری نیست. خود دانید، یا بکنید یا نکنید.» (که من لازم می‌دانم اینجا شهادت خودم را بدهم: من خدمت امام رسیدم. بعد از ۱۷ شهریور، ایشان بعد از مبالغی صحبت، به من فرمودند که آقای بهشتی و آقای هاشمی چیزی نگفتند. بخشی از بعضی از خلاف‌های آقای بنی‌صدر را جواب گفتند. این تعبیر امام بود که من همان‌ وقت به این برادرها و به بقیه‌ی برادرها گفتم که نظر امام و تعبیر امام این است، ایشان این‌طوری می‌گویند. حالا توجه بکنید که این حرف‌ها کی دارد نوشته می‌شود. این حرف‌ها در لحظه‌ای است که از خرمشهر دکتر شیبانی گوشی را گرفته، جیغ و داد می‌کند که نیرو بفرستید، رضوی می‌گوید نیرو بفرستید و باید نیرو بفرستند، [اما] آقا نشسته و دارد برای ملت ایران که باید همه نیروهایشان و ذهنشان و حواسشان متوجه خرمشهر باشد که دارد سقوط می‌کند این مطلب را می‌نویسد):
 
«... آقای رجایی رفت در همین مجلس و چنان شیر شد که گفت اگر به وزرای او توهین شود، یا جای اوست یا جای من و هرگز در کنار رئیس‌جمهور بر سر یک میز نخواهد نشست. صحیح! مدعی منتخب مردم شد. بازهم از هر سوی به من فشار آمد که دیگر دنبال نکنم ... (تا می‌رسد به اینجا) خب! خود این‌ها که این ‌جور دنبال قدرت می‌دویدند، این‌ها که می‌خواستند و می‌خواهند همه‌ی ابزار عمل قدرت در دستشان باشد، کجا هستند؟ چرا به فریاد آبادان و خرمشهر نمی‌رسند؟ (خرمشهر را ایشان گذاشته است که حالا که آقای رجائی نخست‌وزیری را گرفته است، برود به فریاد خرمشهر برسد. [در حالی که] فرمانده کل قوا هم ایشان است.) گفتند نیروی مردمی به آنجا می‌برند؛ پنج هزار، ده هزار، بعد شد ۵۰۰ تا هنوز هم نرسیده است. بله آنجا که پای خطر هست، دیگر آن‌ها نیستند.»
 
که من در همین نامه، دروغ ایشان را آشکار کرده‌ام و نوشته‌ام که نیروی مردمی را پنج هزار نفر ما فرستادیم و وارد خرمشهر شدند-ما فرستادیم یعنی بنده نفرستادم، من در اینجا به کمیته و سپاه گفتم، با مشهد تماس گرفتم، با همه‌ی‌ جاهایی که ممکن بود- و پنج هزار نفر وارد اهواز شدند که خود ما در آنجا تحویل گرفتیم و رفتند ماهشهر و خرمشهر و بودند.
 
11- رئیس‌جمهور باید در جهت تحقق آرمان‌های انقلاب اسلامی بکوشد و در این زمینه توجه به خط اصلی انقلاب و رهبری آن که مورد پذیرش تمام توده‌های میلیونی کشور است، حائز اهمیت فراوان است.
 
کفایت سیاسی رئیس‌جمهور در درک صحیح پایه‌های رهبری و حرکت در جهت رهنمودهای آن تجلی می‌کند. آقای بنی‌صدر نه تنها در این جهت حرکت نکرد، بلکه عملاً در مقابل رهبری ایستاد و رهنمودهای امام امت مبنی بر خط آرامش و جلوگیری از تشنج‌آفرینی را آشکارا زیر پا نهاد. اختلاف آشکار میان روش او و رهنمودهای امام در آنچه که گذشت و بیشتر از آن، در رفتار مشهود چند ماهه‌ی اخیر او قابل تشخیص است، اما بهتر آن است که از زبان و قلم خود او هم در این زمینه سخنی بشنویم. در همان شماره‌ی کارنامه‌ی منتشر نشده چنین می‌گوید:
 
«من از امام خواستم که این گروه‌ها را یا از خود براند یا بگذارد که ما با کمک مردم آن‌ها را از سر راه برداریم، ممکن نشد. هر تصمیمی به قراری و طوری بلائی به سرش آمد که نتیجه‌ی عکس داد. این آخری که شورای دفاع باشد... (ایشان حرفش این است اینجا که این را البته بارها به زبان هم آورده بود اینجا اما این را کتباً نوشته، در نامه‌ای هم به امام نوشته. ایشان نظرش این است که هر چه رفته به امام، مصلحت‌اندیشانه پیشنهاد کرده امام با نظر خودشان یک جوری [آن را] تغییر داده که نتیجه عکس داده و معتقد است که امام کارهای او را خراب کرده.) ...روز عید فطر من نزد امام رفتم. پنجاه و پنج دقیقه در منتهای هیجان و داد و فریاد همه چیز را گفتم. بعد هم گفتم و تکرار کردم و ... و... و. متأسفانه کسانی که کارشان افساد است، هر چیزی را جور دیگر وانمود کردند. نتیجه این شد که اکنون ما یک ملت تنها شده‌ایم در برابر دشمنی که از ابتدا خود را برای چنین دشمنی آماده می‌کرده است. بعد درباره‌ی مجلس گفتم که آقا من خواهان مجلس ضعیف نیستم، ولی این مجلس ضعیف است. مجلسی که انتخاباتش در وضعی انجام گرفت که گرفت،... (نقاط نظر ایشان با امام را توجه کنید و این‌ها را برای اطلاع مردم داشته ایشان می‌نوشته) ... که کسانی انتخاب شدند که شدند، مجلسی نیست که با احساس مسئولیت و علم و اطلاع نسبت به مسائل کشور اظهار نظر کند. در این مدت که از عمر مجلس می‌گذرد، محصول کارش، دولت رجایی است؛ که در یک نامه‌ای به امام نوشته‌ام که به نظر من مصیبت این دولت از مصیبت جنگ و تجاوز دشمن، به مراتب بیشتر است و دیگر هیچ...»
و فراوان است که دیگر نمی‌خواهم وقت را به این ترتیب بگیرم.
 
12- نفی قدرت مطلقه از ویژگی‌های انقلاب ما بود، طبعاً جمهوری ما از پذیرش هر قدرت دیگری ابا و امتناع داشت و قانون اساسی ما نیز بر همین پایه، پایه‌ی شکستن قدرت و تقسیم آن میان نهادهای قانونی، شکل گرفته است. آقای بنی‌صدر، درست به‌عکس، همواره جویا و تلاش‌گرِ قدرت مطلقه بود. طبیعی بود که در برابر او مقاومت می‌شود و او این مقاومت را کارشکنی می‌نامید و جای تأسف است که کسانی هنوز هم همان سخن را تکرار می‌کنند و قولاً و عملاً به قدرت‌طلبی و قدرت‌گرایی جنبه‌ی مشروعیت می‌دهند.
 
ایشان بر خلاف صریح قانون اساسی که قوا را از یکدیگر منفک و مستقل می‌شمارد و برخلاف اصول مردم‌گرایی، معتقد بود که مجلس باید هماهنگ با رئیس‌جمهور باشد. این توهینی آشکار به مجلس و نمایندگان مردم بود که بارها از طرف ایشان تکرار می‌شد. دستگاه قضایی را که حاضر نبود آلت دست ایشان شود و کسانی را که ایشان مایلند، به مناصب عالی قضائی بگمارد، بارها متهم به فساد و عدم رعایت قانون و شرع می‌کرد و اعضای شورای عالی قضائی را که همه منتخب امام و از برجستگان روحانی بودند، به قدرت‌طلبی و فسادگرایی، متهم می‌ساخت. حتی برای حفظ قدرت مطلق از تاویل و تفسیر نادرست قانون اساسی هم دریغ نکرد. ایشان در ۱۲ فروردین ۱۳۶۰ اطلاعیه‌ای دادند و استناد کردند به نص صریح قانون اساسی و بند پنج بیانیه‌ی مورخه ۲۵/۱۲/۵۹ رهبر انقلاب که گفته‌اند «مسائل مربوط به دفاع در شورای عالی دفاع مطرح و رسیدگی می‌شود و بعد از تصویب، تصمیم‌گیری با فرمانده کل قواست و بدون این نباید در ارتباط با مسائل دفاعی تصمیمی انجام بگیرد. لازم می‌داند به‌کلیه‌ی ارگان‌ها، وزارتخانه‌ها و نهادها و سازمان‌های مربوطه دولتی و رسمی یادآور شود که کلیه‌ی فعالیت‌های تبلیغاتی، نظرات، پیشنهادها، طرح‌های سیاسی درباره‌ی جنگ تحمیلی و هرگونه اقدامی در این زمینه که به نحوی از انحاء در جهان بازتاب داشته باشد (منظورش سیاست خارجی است)، باید در شورای عالی دفاع طرح تا پس از تصویب به وسیله‌ی فرماندهی کل نیروهای مسلح، ابلاغ و به اجرا گزارده بشود.» این را ایشان به صورت اعلامیه‌ای عنوان می‌کند و استناد می‌کند؛ اولاً به قانون اساسی ثانیاً به فرمان امام.
 
در قانون اساسی راجع به شورای عالی دفاع اصلاً به صورت مستقل بحث نشده است؛ به صورت تَطَفُّلی در ضمن وظایف رهبر اشاره‌ای به شورای عالی دفاع هست که در آن اشاره، شورای عالی دفاع هیچ ‌یک از آن وظایفی را که ایشان ذکر کردند، برعهده ندارد. در فرمان مورخ ۲۵/۱۲/۵۹ امام هم عیناً همین‌طور، یعنی قبلاً امام فرمانی داده بودند که طبق آن شورای انقلاب موظف و متعهد کلیه‌ی امور مربوط به جنگ بود بعد در فرمان ۲۵ اسفند، این وظایف را امام از شورای عالی دفاع گرفتند و شورای عالی دفاع را طبق قانون اساسی معمول داشتند. ایشان یک دروغ صریح و آشکاری را در اعلامیه می‌گنجاند و به آن استناد می‌کند و مقصودش این است که آقای رجایی همان وقت یک اظهاری در زمینه‌ی مسائل بین‌المللی کرده بودند که ایشان می‌گفت این به جنگ مربوط است و شما چرا در زمینه سیاست خارجی که به جنگ حالا با یک یا دو واسطه ارتباط پیدا می‌کند، این اظهار را کرده‌اید؟ این اعلامیه‌ی ایشان و نحوه‌ی بهره‌برداری ایشان از قانون اساسی است.
 
و حتی در مقابله با مردم نیز در مصاحبه‌ای اعلام کرد که این مردمند که باید خود را عوض کنند نه من؛ یعنی مردم باید طبق نظر آقای بنی‌صدر عوض شوند. به نظر می‌رسد که تنافی این خصلت باتقوا و امانت که از اهم شرایط ریاست جمهوری است، اوضح من الشمس باشد.

13- عجیب‌ترین پدیده‌ای که در رابطه با عدم کفایت ایشان قابل بررسی است، اخلال و شورشگری ایشان است. این از هر کس در یک نظام اجتماعی قابل تصور باشد، از رئیس یک دولت غیر معقول است. بارها ایشان مردم را، کارگران را، نظامیان را به مقاومت در برابر نظم موجود دعوت کرده است؛ گویا به جبران غیبت از ایران در دوران مقاومت عمومی در برابر رژیم پهلوی! تا آنجا که خبرنگار خارجی که با وی مصاحبه می‌کند، او را رئیس مخالفان دولت می‌نامد؛ ایشان هم قبول دارد. آیا این دعوت با آنچه که یکی از دوستان وی در مصاحبه‌ی تلویزیونی گفت که در انتظار یک بحران عمومی است، مرتبط است؟ این اخلال‌گری که تا آخرین نظر و سخن آقای بنی‌صدر در مقام ریاست جمهوری نیز منعکس است، لزوماً به معنای جذب گروه‌های اخلال‌گر نیز هست و فقط به معنای تحریک عناصر ساده‌ی کوچه و بازار نیست. اکنون ما شاهد آشوب‌های خیابانی‌ای در تهران هستیم که بی‌شک آقای بنی‌صدر از مسئولیت آن مبرا نیست. اگر سپرده شدن یک کشور به دست آشوب، از طریق رئیس‌جمهورش عدم صلاحیت و عدم کفایت او را نتیجه نمی‌دهد، پس چه چیز را نتیجه می‌دهد؟
 
14- خصلت‌های شخصی ایشان نیز هرکدام در سلب صلاحیت‌های لازم برای رئیس‌جمهوری یک دولت اسلامی دارای نقش و تأثیر است. غرور وی که خود را اندیشه‌ی بزرگ قرن و کتاب خود را بزرگ‌ترین اثر تاریخ اسلام می‌شناسد که نوار این گفته‌ی ایشان که اتفاقاً در همین‌جا در دبیرخانه‌ی کنونی مجلس گفتند موجود است. ترفند او که به ارتش وانمود می‌کند که اگر من کنار بروم، همه‌ی شما از بین خواهید رفت و به این وسیله سعی می‌کند خود را در چشم عناصر نظامی «فرشته‌ی نجات» معرفی کند تا شاید بتواند از ارتش بدین‌وسیله به صورت یک ابزار استفاده کند. در حالی ‌که ارتش پس از حمایت امام و اعلام برادری مردم، هرگز محتاج چنین واسطه‌ای میان خود و انقلاب نبود. مقام‌پرستی او که اطرافیان متملق و چاپلوس را در دایره‌ی نزدیک به او نفوذ می‌دهد. خودبزرگ‌بینی او که معتقد است پس از امام، کسی از او مناسب‌تر برای رهبری نیست و بسی خصلت‌های منفی دیگر در او عواملی هستند که از او آدمی فاقد صلاحیت‌های لازم برای احراز ریاست جمهور مسلمانان و ریاست یک کشور در جامعه‌ی اسلامی می‌سازد.
 
چند موضوع دیگر به نظرم مهم و اساسی می‌رسید که این‌ها را نرسیدم بنویسم. یک موضوع، مسئله‌ی قرارداد پیشنهادی چهار کشور غیر متعهد است که ایشان در اعلامیه‌ی اخیر خود در مورد این قرارداد یک دروغ آشکار گفته است. این قرارداد، یک قراردادی بود که در جلسه‌ی‌ شورای عالی دفاع رو شد و اگر چنانچه آن را در اینجا من مطرح کنم و نمایندگان محترم و ملت ایران اطلاع پیدا کنند که شرایطی که در آن قرارداد به ما تحمیل می‌کرد، چه بود، همه رد خواهند کرد. دو پیشنهاد در زمینه‌ی آن قرارداد در مجلس گفته شد که آن دو پیشنهاد، یکی از سوی آقای رجایی و یکی دیگر از سوی بنده مطرح شد و پذیرفته شد که اگر این دو پیشنهاد عمل بشود، آن وقت این قرارداد قابل قبول تلقی می‌شود و ما هنوز پاسخی به آن قرارداد نداده‌ایم؛ و ایشان در این اعلامیه وانمود می‌کنند که این قرارداد وجود داشته و بنا بوده که کشورهای غیر متعهد بیایند و تعقیب کنند آن را و عزل ایشان از فرماندهی کل قوا به این کار صدمه زده و پایان آبرومند جنگ را عقب انداخته است و این یک دروغ آشکار است.
 
مسئله‌ی دیگر، یکی دو تا خاطره‌ی مهم از دوران شورای انقلاب است. یکی خاطره‌ی تحویل گرفتن گروگان‌ها از دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و سپردن آنان به دست شورای انقلاب است. این از جمله مسائل غوغاانگیز آن روز بود در داخل شورای انقلاب. در آن روز ما معممین شورای انقلاب، مصراً با این کار مخالفت کردیم و گفتیم که این کار را ما حاضر نیستیم و تقبل نمی‌کنیم. ایشان و بعضی دیگر از آقایان که در شورای انقلاب بودند، مصراً پافشاری می‌کردند که ما بایستی گروگان‌ها را از دانشجویان بگیریم و در اختیار شورای انقلاب بگذاریم و این چیزی بود که همان وقت هیأت‌هایی که واسطه می‌شدند، این را می‌خواستند و ایشان اصرار می‌کرد که انجام شود. خاطره‌ی دوم مسئله‌ی نصب سرپرست رادیو و تلویزیون است که یکی از دوستان خود را در آنجا نصب کرد. این‌ها هرکدام یک حادثه است؛ اما این حادثه نشان‌دهنده‌ی یک جهت‌گیری در کار آقای بنی‌صدر است؛ ایشان که این همه دم از قانون اساسی می‌زند. البته از این کارها در آن دوران بارها داشته است، من سرانگشتی می‌شمارم. یکی این مسئله است. یک مسئله، مسئله‌ی پاک‌سازی است که ایشان یک فردی را به عنوان پاک‌سازی، خودش امضاء کرد و معرفی کرد و حکم شورای انقلاب به او داد و او تمام پاک‌سازی‌های کشور را انجام داده که همان آقای فضلی‌نژاد است که در دفتر ایشان است و مسئول مراجعه‌ی به وزارتخانه‌ها هم برای آوردن پرونده‌ها، همان ایشان بود؛ و ایشان را حکم داد و به امضای شخص خودش از سوی شورای انقلاب مسئول پاک‌سازی کرد و تمام کارهایی که در پاک‌سازی در سطح کشور انجام گرفته است، جز در آموزش و پرورش که مربوط به ایشان نبود، مربوط به این آقاست. این‌ها کمیته‌های پاک‌سازی در سطح کشور به وجود آوردند و در مقام پاسخ به اعتراض‌های مردم سعی کردند بهره‌ی خودشان را بپوشانند و وانمود کردند که پاک‌سازی‌ها از سوی روحانیون یا عناصری که خودشان مخالف بودند، از سوی آن‌ها انجام گرفته است.
 
مسئله‌ی آقای فراحی هم از همین قبیل است. ایشان یک روز در شورای انقلاب حاضر شدند، در حالی که چند ساعت قبل رادیو اعلام کرده بود که آقای فراحی از سوی شورای انقلاب به سرپرستی رادیو تلویزیون منصوب شده است. ما چند ساعت بعد که در جلسه شرکت کردیم و شدیداً به ایشان اعتراض کردیم که چرا این کار را کردی؟ گفت که من رأی‌گیری کردم و تصویب شد. ما گفتیم که این مسئله مطرح نشده و تصویب نشده است. گفت من رأی گرفتم. گفتیم که از کی رأی گرفتی؟ گفت که دکتر شیبانی موافقت کرده است. گفتیم آقای دکتر شیبانی شما موافقت کردی؟ گفت نه. گفت که آقای بازرگان موافقت کرده است. آقای بازرگان آمد، ایشان هم گفت که موافقت نکرده است. بعد [معلوم شد] ایشان نشسته پای تلفن به آقای بازرگان تلفن کرده و گفته آقا بقیه موافق هستند، شما موافقید که آقای فراحی سرپرست رادیو و تلویزیون باشد؟ آقای بازرگان هم گفته بود خوب. بعد تلفن کرده به آقای شیبانی که آقا بقیه موافقند، شما هم موافقید؟ تلفنی، از دور با این زبان از اعضای شورای انقلاب موافقت گرفته. البته ظاهراً از شش نفر که با خود ایشان می‌شود هفت نفر. ما این را رد کردیم و گفتیم این رأی قانونی نیست. البته چون اعلام شده بود از سوی رئیس‌جمهور و در رادیو اعلام شده بود که آقای فراحی سرپرست رادیو تلویزیون است، شورای انقلاب مصلحت نمی‌دانست که علناً و صریحاً مخالفت کند.
 
یکی دیگر از مسائل، ماجرای نظرخواهی ایشان است در مورد محبوبیت در بین مردم که ایشان یک نظرخواهی کرده بودند که نتیجه‌اش این بود که آقای بنی‌صدر (شاید ارقام را اشتباه کنم، درست یادم نیست، ولی نسبت‌ها نزدیک به این مقدار است.) در میان ۸۰ درصد مردم محبوبیت دارد، امام ۵۳ درصد در میان مردم محبوبیت دارد و بقیه هم که جای خود دارند. ایشان این را آوردند در شورای انقلاب و گفتند که نظرخواهی ما این را نشان می‌دهد که محبوبیت من از امام امروز در جامعه بیشتر است! و همین را ایشان در یک مصاحبه‌ی خارجی گفته بود و بعد در شورای انقلاب مطرح شد. آقای بهشتی سؤال کرد که شما این را گفتی؟ گفت: «نه این یک دروغ است.» یادش نبود که خودش در شورای انقلاب این را به ما هم گفته است و از اصل قضیه اظهار بی‌اطلاعی می‌کرد.

ایشان با یک چنین معرفتی نسبت به مردم و جامعه کارهای خودش را شروع کرد و ادامه داد. بنده خیال می‌کنم با این تفصیلات، یک دهمش کافی بود برای این‌که عدم کفایت ایشان را ثابت کند. بنده شاید سه برابر آنچه گفتم، الآن مطلب اینجا حاضر دارم که می‌توانم بیان کنم. مسئله‌ی عدم کفایت ایشان یک مسئله‌ی واضح و مبین است. واقعاً اگر کسی با این همه اظهارات و دلایل و شواهد قانع نشده باشد که آقای بنی‌صدر کفایت سیاسی و صلاحیت سیاسی و اخلاقی و غیره برای احراز ریاست جمهوری ندارد، باید گفت مثلاً در این مجلس نبوده و گوش نکرده، والا اگر کسی این حرف‌ها را گوش کرده باشد و به این نتیجه نرسد، برای من قابل قبول نیست.
 
اما مطلبی که راجع به هویزه دیروز خانم اعظم طالقانی یک جمله نقل کردند، وظیفه‌ی من است که بگویم آقایان، بنده روز پانزدهم دی ماه خودم در منطقه‌ی هویزه بودم. روز ۱۵ دی روز حمله‌ به نیروهای عراقی از طرف نیروهای ما بود. اینجا من لازم می‌دانم از این تریبون از فرمانده آن لشکر، سرکار سرهنگ لطفی که آن روز شجاعانه، مؤمنانه و بی‌پروا در صفوف اول حرکت می‌کرد و دائماً در میدان جنگ از آن طرف به این طرف می‌رفت، سپاس‌گزاری کنم و یاد و نام او را نیک بدارم. افسر لایق و شجاعی دیدم در این ماجرا ایشان را. میدان جنگ بود. نیروهای ما حمله می‌کردند. نیروهای دشمن منهدم شده بودند و یک لشکر ما به تمام در خطر بود و حرکت می‌کرد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۱
میر حسن سادات