پورتال خبری ماهین و روزنامه جهان عدالت

روزنامه امید ماهین و پایگاه خبری ماهین

پورتال خبری ماهین و روزنامه جهان عدالت

روزنامه امید ماهین و پایگاه خبری ماهین

پورتال خبری ماهین و روزنامه جهان عدالت

صاحب امتیاز روزنامه امید ماهین ،و پایگاه خبری ماهین:محمد اردی خانی ،سید احمد حسینی
مدیر مسءول:سید احمد حسینی ماهینی
مدیر اجرایی روزنامه اجهان عدالت پایگاه خبری ماهین:محمد اردی خانی
شماره تماس : - 09121851927 - 09128851927 - 09152429177_09114294105 _09363458272 _09190883546
ایمیل : ordukhani.actorct@gmail.com
شماره فکس:02189783992
دفتر مرکزی سعادت اباد خ علامه
شعبه جیحون امام خمینی (ره)
شعبه خ انقلاب میدان فردوسی
شعبه جدید : خ شریعتی سه راه ملک افتتاح
شعبه شهرستان در حال تاسیس خراسان رضوی(مشهدالرضا)
شعبه شهرستان در حال تاسیس خراسان شهرستان چناران_تربت حیدریه

آخرین نظرات


  چهارده دلیل برای اثبات عدم کفایت بنی‌صدر

بسم‌الله الرحمن الرحیم.
لَوْ خَرَجُواْ فِیکُم مَّا زَادُوکُمْ إِلاَّ خَبَالاً ولأَوْضَعُواْ خِلاَلَکُمْ. اگر منافقان در کنار شما بمانند و به جهاد با دشمن بیایند، جز بر سستی و ناتوانی شما نخواهند افزود و در میان صفوف شما تفرقه و تشتت خواهند افکند.
 
در این لحظات حساسی که یکی از سرنوشت‌سازترین صفحات تاریخ ایران رقم زده می‌شود، از خدا میخواهم که مرا به آنچه رضای او است هدایت کند و از طغیان زبان و دل و غلبه هوی و هوس نگه دارد و اکنون که پس از یک سکوت و بردباری طولانی و دردناک فرصت و تکلیف گفتن و افشاء کردن داده است نیز مانند گذشته ما را مدد رساند و یاری کند. مخاطب این سخن شما نمایندگان مردمید و آنگاه همه ملت ایران و بالاخره تاریخ و نسل‌های آینده که در کار ما به دقت و طلبکارانه نظر خواهند کرد و من با این توجه در محضر خدا و در حضور شما و همه کسانی که این سخن را خواهند شنید اعلام میکنم که این جناب آقای بنی‌صدر رئیس‌جمهور را دارای کفایت سیاسی برای اشغال پست خطیر ریاست جمهوری نمیدانم.
 
پیش از آنکه به دلایل متعدد خود در اثبات این ادعا بپردازم لازم میدانم اول کفایت سیاسی را که در اصل یک‌صد و دهم قانون اساسی به آن اشاره شده معنا کنم.
 


کفایت سیاسی یعنی اینکه شخص برای اداره مسئولیتی که به عهده او واگذار شده کافی و صالح باشد. فقدان کفایت سیاسی در هنگامی است که وی آن شرایطی را که برای انجام این مسئولیت در قانون اساسی معین شده فاقد باشد و کمبود یا عیبی داشته باشد که با آن صفات مقرره منافی است. اصل یک‌صد و پانزدهم قانون اساسی صفات لازم برای ریاست جمهوری را از جمله امانت و تقوا اعتقاد به مبانی جمهوری اسلامی ایران مدیر و مدبر بودن میداند هرکدام از صفات بالا که در شخصی نباشد وی برای احراز این مقام فاقد کفایت و صلاحیت است.
 
با این زمینه اکنون میتوان به بررسی وضع آقای بنی‌صدر در رابطه با مقام ریاست جمهوری پرداخت درباره عدم کفایت سیاسی آقای بنی‌صدر یعنی فقدان برخی از این صفات در ایشان برادران مطالبی قبلاً اظهار کرده‌اند که هیچ جوابی از سوی مخالفان طرح به آن مطالب داده نشده است به‌عکس برخی از مخالفان بجای آنکه دلیلی بر کفایت آقای بنی‌صدر بیاورند یا دلایل موافقان طرح عدم کفایت را رد کنند غالباً بر تکیه بر شعار و احساسات سعی کرده‌اند حقیقت را بپوشانند.
 
لازم میدانم تذکر بدهم نظر من به مخالفینی است که دیروز در آغاز طرح بحث درباره مخالفت صحبت کردند و فرصت را مغتنم شمردند تا حرفهای دل خود و حتی نظرات ویژه خود در مخالفت با جریان اسلام فقاهت را که امروز در برابر تخلفات وعدم صلاحیتهای آقای بنی‌صدر مقاومت میکند به عنوان دفاع از آقای بنی‌صدر در این تریبون گفتند.
 
 این عمل تا به آنجا عجولانه و ناشیانه انجام گرفت که اولین مخالف پیش از آنکه حتی یک کلمه درباره عدم کفایت آقای بنی‌صدر در مجلس گفته شده باشد اظهار داشت که دلایل ابراز شده مربوط به تخلف آقای بنی‌صدر است نه مربوط به عدم کفایت وی و بلافاصله ایراد گرفت که این دخالت قوه مقننه در قوه قضائیه است.
 
در اظهارات مخالفان طرح اصرار عجیبی شد که اثبات عدم کفایت آقای بنی‌صدر را به یک دشمنی شخصی با بنی‌صدر یا به یک جریان حزبی و سیاسی برگردانند و این برخلاف واقع است.
 
این یک خصومت شخصی یا جریان حزبی نیست یک تکلیف شرعی و مسئولیت الهی و پاسخ به یک خواست مردمی و عمومی است. اگر نگرانی حفظ انقلاب و اسلام و لزوم ادای مسئولیت در قبال مردم نبود و ما حاضر میشدیم آقای بنی‌صدر را با همه عیوب و اشکالات تحمل کنیم و از مسئولیت الهی نمی‌اندیشیدیم یقیناً نه آقای بنی‌صدر و شاید نه همین برادران ما را به انحصارطلبی و قدرت‌گرایی و امثال این تهمت‌های مبتذل و تکراری متهم نمیکردند.
 
ما به خاطر خدا و در پاسخ به اطمینانی که امام امت ابراز میفرمودند و به خاطر مسئولیت سنگینی که در شورای انقلاب بر عهده داشتیم همواره در برابر جهت‌گیری‌های مخرب و موج فرهنگ بیگانه از اسلام که به دست آنان گسترش می‌یافت مقاومت میکردیم و این برای آقای بنی‌صدر و جناحی که وی را بهترین سنگر خود میشناخت غیرقابل‌تحمل بود و همین بود که آن‌همه اتهامات و اهانتها را به دنبال می‌آورد.
 
یکی از مخالفان طرح به عنوان دفاع از آقای بنی‌صدر اظهار کردند که مخالفان وی برکناری او از فرماندهی کل قوا را مورد بهره‌برداری قرار داده و جو را متشنج کرده‌اند و مجال سخن برای او نگذاشته‌اند.
 
این برادر محترم گویا فراموش کرده است که آقای بنی‌صدر در پاسخ به اقدام امام در برکناری وی اعلامیه‌ای داد که بااینکه سرشار از کذب و قلب حقیقت بود و در آن مردم را تحریک بر مقاومت در برابر دولت و شورش و بر هم زدن نظم عمومی کرده بود اجازه یافت که از همین تریبون مجلس خوانده و از طریق رسانه‌های گروهی در سراسر کشور پخش شود و البته پیش از آن از بسیاری از رادیوهای وابسته به شبکه تبلیغاتی صهیونیستی پخش شده بود.
 
اگر آقای بنی‌صدر در مجلس حضور ندارد هستند آقایانی که همان ادعاهای بی‌دلیل و تهمتهای ناروائی را که بیش از یک سال است آقای بنی‌صدر به استفاده از همه وسایل ارتباط جمعی و بسیاری شیوه‌های تبلیغاتی کوشیده تا بر ذهن مردم تحمیل کند و بارها در سخنرانی و مصاحبه و مطالب گفته و نوشته و کوشیده تا به خورد ذهن بسیاری از بی‌خبران دهد و البته هرگز موفق هم نشده بازهم تکرار کنند و غیرمنصفانه دیگران را شکنجه‌گر واو را فریاد کننده و دیگران را متعرض واو را مدافع جلوه دهند.
 
بله آقایان جای آقای بنی‌صدر خالی نیست به‌جز شما که بلندگویان او هستید. ایشان یک سال و نیم است میگوید و مینویسد و در مقابل جوابی متناسب با آن همه هجوم تبلیغاتی نمیشنود. ایشان همه حرفهای خود را که اکنون شما هم بخشی از آن را تکرار میکنید گفته است. ای کاش ایشان شخصاً حضور می‌یافت و هر چه میخواست میگفت تا بر شما نیز یک‌بار دیگر ثابت شود که وی حرفی که نگفته باشد ندارد و این دیگران هستند که گفتنی‌های فروخورده‌ای که برای مصلحت انقلاب و اسلام ناگفته گذاشته‌اند بسیار دارند. ما از این برادران گله‌ای نمیتوانیم داشته باشیم چرا که پذیرفته‌ایم که آنچه امروز و همیشه در مقابل خط انقلاب و اسلام راستین ایستاده و با آن درافتاده یک جریان است و این برادران اگر حتی چنانچه اظهار میکنند با آقای بنی‌صدر مخالف هم باشند نمیتوانند ربط خود را به آن جریان پوشیده نگه دارند. طیفی که امروز بر محور آقای بنی‌صدر با دولت مردمی و مکتبی مبارزه میکند شامل این عناصر نیز هست.
 
برادران مخالف با اشاره به حضور مردم در خیابانها و تشویق آقای رجائی که از آنان بنام حزب‌الله نام میبرد. این کار را خلاف مصلحت و روشی غیرمنطقی دانسته اظهار داشته‌اند که با تهییج مردم هیچ مسئله‌ای حل نمیشود. این برادران گویا فراموش کرده‌اند که مردم را آقای رجائی به خیابانها نکشانید این حضور کوبنده و قاطع مردم فقط و فقط هنر شور و انگیزه ایمانی خود آنان و صدای رسا و همیشه نافذ امام امت بود و همیشه چنین بوده است در گذشته هم هیچ عامل دیگری نمی‌توانست مردم را به حضور در صحنه وادار کند نه‌فقط امروز در گذشته هم شما نه این حرکت را به‌درستی میشناختید و نه بر آن توانائی داشتید و فرق میان امام بر حق این امت با مدعیان مبارزه سیاسی از جمله در همین است او به مردم تکیه میکند از آنها مسئولیت میخواهد به آنها اعتماد میکند برای آنها ارزش قائل میشود و مدعیان سیاست از این‌همه غافل و از خیرات آن محرومند.
 
روزی که امام به ایران آمده بودند نیز بودند کسانی که از مدعیان که امام را بر صرف وقت طولانی در اجتماعات فشرده مردم ملامت میکردند و بجای آن نشست و برخاست با سیاسیون و به قول خودشان با آدمهای حسابی پیشنهاد مینمودند. حزب‌الله که آقای رجائی از آنان تشکر کرد و باید هم میکرد همین مردم کوچه و بازار و همین عامه مردم متوسط و پائین هستند که رجل سیاسی تحقیرشان میکند، مجاهد و پیکاری و غیره هم میزند و میکشد و هم متهمشان میسازد.
 
روشنفکرنمای وابسته به شرق و غرب باران تهمت و افترا را بر سرشان میبارد در عین حال بار اصلی انقلاب بر دوش آنها است ارتش و سپاه و بسیج متشکل از آنها است و امام امت پشتیبان و مدافع آنها است و من نیز به عنوان یکی از همین مردم به آنها از همین تریبون توصیه میکنم که حضور خود را حفظ کنند و صحنه را برای دشمن خالی نکنند. آخرین نکته‌ای که در این مقدمه میخواهم بگنجانم این است که عشق به جمهوری اسلامی ما را هم مثل آن برادری که دیروز سخن گفت وادار به حراست از نهاد ریاست جمهوری و حمایت از اولین رئیس‌جمهوری میکرد همین احساس موجب آن شد که با اینکه ما آقای بنی‌صدر را از اول صالح برای احراز این مقام نمیدانستیم پس از آنکه انتخاب شد از او دفاع کردیم. اینجانب در نماز جمعه بارها و بارها از او حمایت کردم و مردم را به حمایت از او دعوت کردم و علی‌رغم آن همه فشار تبلیغاتی او نسبت به جریان خط امام عکس‌العمل نشان ندادم اما جان کلام اینجا است که وقتی وجود او با استفاده از انواع روشهای تخریبی برای همین جمهوری به صورت آفتی بی‌علاج درمی‌آید و او در مقام ریاست جمهوری بزرگترین مدعی جمهوری اسلامی و تحقیرکننده آن به بلندگوی مخالفان آن میشود آیا بازهم حمایت از او به معنای حمایت از جمهوری اسلامی است؟ نه برادر منصفانه قضاوت کنید هیچ حمایتی از بنی‌صدر ارزش واقعی و عملی حمایت امام را از او نداشت.
 
اما دیدید که امام هنگامی که پس از یک سال صبر و سکوت دردآلود مشاهده کردند که همچنان خط نفاق و ارتداد و کفر و استکبار سنگر مستحکمی در وجود آقای بنی‌صدر یافته است حمایت خود را از او سلب کردند و این را برای خود تکلیف دانستند شما به حمایت امام تا اسفند ۵۹ تکیه می‌کنید چرا به سلب حمایت امام در خرداد ۶۰ تکیه نمیکنید؟ اگر عمل امام برای ما و شما حکمت‌آمیز و قابل پیروی است چرا میان دو عمل امام فرق قائل میشوید؟ بیایید به راستی بر این انقلاب بر این مردم و بر این جمهوری بر این همه خون به‌ناحق ریخته دل بسوزانیم، اختلاف‌نظرها و دودستگی‌ها را در قضاوت‌هایی که به سرنوشت ملت ما مربوط است دخالت ندهیم و خدا را شاهد و ناظر بشماریم.



اکنون به اصل مسئله میرسیم و من دلایل خودم را در موارد زیر خلاصه میکنم. البته بعضی از این دلایل شاید به همین زبانی که من خواهم گفت یا به‌زبان دیگری گفته شده لکن دلایلی هم هست که تاکنون ذکر نشده است.

1-  رئیس‌جمهور صلاحیت و کفایت خود را باید در احترام به نهادهای قانونی ثابت کند چرا که مشروعیت او مبتنی بر حرمت قانون اساسی است که آن نهادها بخشی از تحقق خارجی آن‌ را تشکیل می‌دهند. آقای بنی‌صدر بارها به نهادهای قانونی بی‌حرمتی روا داشته و به این طریق پایه مشروعیت خود را سست کرده است. نمونه امضاء نکردن لوایح مصوبه مجلس، اهانت به شورای نگهبان و شورای عالی قضائی متهم کردن مجلس شورای اسلامی. اهانت دائمی و مستمر به کابینه و شخص رئیس دولت، مخالفت آشکار و پنهان با سپاه پاسداران و جهاد سازندگی و دیگر نهادهای انقلابی و قانونی. وقتی رئیس‌جمهور با بی‌حرمتی به این نهادهای قانونی خود را که جزئی از مجموعه دولت است از آن جدا میکند، در حقیقت قانون اساسی را که قاعدتاً وجود خود او است سست میکند و این حد اعلای بی‌کفایتی است.
 
2- رئیس‌جمهور بالاترین مقامی است که حفظ حرمت نظام جمهوری از او انتظار میرود تحقیر جمهوری تحقیر رئیس‌جمهوری است. آقای بنی‌صدر در یک جمله کوتاه جمهوری اسلامی و نهاد ریاست جمهوری را تحقیر میکند «این جمهوری، جمهوری‌ای نیست که من فخر کنم رئیس آن باشم» در این جمله معروف و زبانزد فقط از یک‌چیز ستایش شده و آن شخص آقای ابوالحسن بنی‌صدر است هیچ فرهنگی نمیتواند شخصی را که با بزرگ قلمداد کردن خود در عین حال مقام ریاست جمهوری و نظام جمهوری اسلامی را تحقیر میکند دارای کفایت و شایستگی سیاسی بداند.
 
3- آقای بنی‌صدر در مقابله با کسانی که وی آنها را دشمن خود فرض می‌کرد از هیچ اقدامی ابا نکرد و حتی از اینکه رویه‌های تخریبش اساس جمهوری اسلامی و استقلال کشور را خدشه‌دار کند پروایی نورزید. شاید امروز بالاخره وقت آن رسیده باشد که بپرسیم ماجرای بحران عمومی که یکی از نزدیکان و مشاوران وی در مناظره کذایی تلویزیونی مطرح کرد واقعاً چه بود؟ سندهای افشاگرانه‌ای در این زمینه در دست است بر اساس صورت یکی از جلسات جمع مشاوران و همکاران نزدیک ایشان (که این صورت‌جلسه الآن همین‌جا موجود است) بر اساس صورت یکی از جلسات جمع مشاوران و همکاران نزدیک ایشان یکی از نقشه‌های آنان این بوده است که پس از روی کار آمدن دولتی که مجلس به آن متمایل است اما آقای بنی‌صدر او را نمی‌پسندد و با کارشکنی‌ها و مخالف خوانی‌ها جلو موفقیت او را بگیرند تا بی‌آبرو و ساکت شود و با یک جدال سیاسی‌کارها را خود قبضه کنند. رفتار شخص آقای بنی‌صدر و دوستانش در مقابله با دولت آقای رجائی قدم‌به‌قدم نشان‌دهنده همین طرح است. تقوای سیاسی و تعهد اسلامی که شرط اصلی ریاست جمهوری است چنین روشی را تقبیح می‌کند و هرگز با آن نمی‌سازد.
 
4-  در انقلاب ما و نیز در جمهوری ما که ثمره آن بود ویژگی بارز و چشمگیری که میتوانست آن را از همه تجربه‌های مشابه ممتاز کند حقیقت‌گرایی بجای سیاست‌گرایی بود. همه‌چیز در روش و رفتار امام و خطوط سیاست داخلی و خارجی ما از چنین روشی خبر میداد. آقای بنی‌صدر در مقام ریاست جمهوری این روش را نقض کرد و سیاست‌بازی را جانشین حقیقت‌گرایی کرد. نمونه این رفتار را در ایشان میتوان به‌وضوح و تکرار دید

از آن جمله است عملکرد در زمینه‌ی مسائل مورد علاقه مردم. مثلاً پیش از ریاست جمهوری در یک حمله تبلیغاتی وعده داد که بهره بانکی را حذف خواهد کرد. بعد از ریاست جمهوری خود و دستیارش، ریاست کل بانک مرکزی، حذف بهره بانکی را که از سوی آیت‌الله منتظری مطرح شده بود عملی غیرممکن و منتهی به یک فاجعه اقتصادی نامید.

از آن جمله است موضع‌گیری در مقابل گروه‌ها و گروهک‌ها. پیش از ریاست جمهوری، مجاهدین را به نحوی محکوم کرد. پس از ریاست جمهوری که به سازمان‌دهی آنان احساس نیاز می‌کرد، آن‌ها را به خود نزدیک ساخت. کارت حمل سلاح برای آنان صادر کرد و از عناصر و سازمان‌دهی آنان برای اداره‌ی اجتماعاتی که تشکیل آن را برای مقاصد خود لازم می‌شمرد، بهره گرفت. سندی به خط و امضای رجوی در دست است که حاکی از همکاری آنان با آقای بنی‌صدر در رابطه با انتخابات مجلس شورای اسلامی و نقض طرح دومرحله‌ای و بعضی مطالب دیگر است. لحن حرف در این نامه که به خط رجوی است، خطاب به آقای بنی‌صدر جوری است که حاکی از استمرار روابط ایشان و این آقایان است. خیلی صمیمی و دوستانه پیشنهاد می‌کنند و نظر می‌دهند، سؤال می‌کنند و اعلام همکاری می‌کنند.
 
از آن جمله از موضع‌گیری او نسبت به امام، همین اواخر به ظاهر خود را به امام متعهد وانمود می‌کرد. امام را پدر و مراد خود می‌نامید و نام امام، آری فقط نام را گرامی می‌داشت، اما در عمل همه‌ی جوانب دیگر ولایت فقیه را مورد تعرض قرار می‌داد. امام از سپاه با آن لحن تجلیل می‌کرد و او سپاه را مکرراً، از جمله در ۱۴ اسفند در سخنرانی و غیره، به صراحت می‌کوبید. امام تصرف لانه جاسوسی را انقلاب دوم می‌نامید و او بارها آن را رد می‌کرد. امام قبل از عاشورا به روزنامه‌ها اعتراض کرد و بر آنان به خاطر پرداختن به مسائل تفرقه‌انگیز و تشنج‌آمیز نهیب زد و او در سخنرانی عاشورا گفت که جنگ موجب آن نمی‌شود که روزنامه‌ها محدود شوند. امام هیئت سه‌نفری را حاکم ساخت و او آن را بی‌اعتبار دانست. امام شورای عالی قضائی را معتبر و مرجع شمرد، او آن را غیرقانونی اعلام کرد. امام در اسفند ۵۹ روزنامه‌ها را موظف به سکوت و عدم تعرض به همدیگر نمود، او در اولین شماره‌ی روزنامه‌اش در فروردین ۱۳۶۰ کارنامه‌ی خود را سرشار از مطالب خلاف حقیقت و تشنج‌آمیز منتشر کرد.
 
5- یکی از اصول اخلاقی اسلام و مصداق بارز تقوا و امانت که جزء صلاحیت‌ها و شرایط رئیس‌جمهور در قانون اساسی به شمار آمده است. صداقت و راست‌گویی است. آقای بنی‌صدر این شرط را نقض کرده و اساس کار خود را بر عدم صداقت در اظهار و در عمل نهاده است.
 
مثال، بهره‌ی بانکی است که قبلاً بارها گفته‌ام و تکرار نمی‌کنم؛ اما مثال برجسته و واضح، مسئله‌ی گارد ریاست جمهوری است. به دنبال اعتراض‌هایی که در طی عملکرد روز ۱۴ اسفند نسبت به گارد ایشان در سطح جامعه مشاهده شد، ایشان بارها حضور گارد ریاست جمهوری را منکر شد و در کارنامه‌ی خود صریحاً نوشت «مرا گاردی نیست.»
 
در اختیار این‌جانب یک پرونده‌ی قطور درباره‌ی گارد ریاست جمهوری است. این پرونده بخشی از پرونده‌ی مربوط به گارد ریاست جمهوری است که دو برابر این است و آنچه در اختیار بنده است، وجود چنان گاردی که در اوایل سال ۱۳۵۹ تشکیل شد و حتی از مربیان کره‌ای برای آموزش آن کمک گرفته شده است، مدلل می‌سازد. از آن‌ همه فقط به یک برگ اکتفا می‌کنم و بقیه در دسترس است. این نامه‌ای است که آقای بنی‌صدر در تاریخ ۲۵/۳/۵۹ نوشته‌اند: «سرکار سرهنگ سیروس پرچمدار، به موجب این فرمان -توجه به تعبیرات بکنید- از تاریخ ۱۱/۲/۵۹ به سمت مسئول گارد حفاظت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب می‌گردید. ضروری است هرچه سریع‌تر نسبت به سازمان‌دهی و آموزش اقدام و از بروز هرگونه بی‌نظمی در کلیه‌ی مراسم، جلوگیری به عمل آورید. رئیس‌جمهور دکتر ابوالحسن بنی‌صدر -امضای او که پای ورقه موجود است.»
 
ایشان باوجود چنین فرمانی، این‌طور صریح در کارنامه نوشته مرا گاردی نیست. عوامل ایشان هم شروع کردند مقدمه‌چینی که بله ایشان گاردی ندارند. به دنبال شایعه‌ی مسافرت دو تن از یاران ایشان به اروپا و شاید امریکا برای مقاصدی نامعلوم، ایشان روز ۱۴ اسفند با کمال صراحت و جسارت این شایعه را مطرح کرد. برای اثبات دروغ بودن آن، آن دو نفر مشارالیه را که آقایان منصور فرهنگ و سنجابی بودند، در تریبون نزد خود فراخواند و به مردم نشان داد و حضور آنان در آن ساعت را دلیل دروغ بودن شایعه‌ی مسافرت آنان قلمداد کرد.
 
سندی در اختیار هست که مسافرت آقای منصور فرهنگ را که مضمون شایعه‌ی تکذیب شده است، مسلم می‌سازد. سند: «وزارت امور خارجه، اداره‌ی گذرنامه. خواهشمند است دستور فرمایید جهت جناب آقای دکتر منصور فرهنگ و احمد تاجیک، مشاورین ریاست جمهوری که برای انجام مأموریتی عازم کشورهای فرانسه، انگلیس، ایتالیا، آلمان غربی، اتریش و سوئد هستند، گذرنامه‌ی سیاسی صادر و روادید لازم را تهیه فرمایید. فیش مبلغ چهل هزار یال پول عوارض خروج و چهار قطعه عکس و رونوشت شناسنامه مشارالیهما پیوست می‌باشد.»
 
البته بعد، در زیرش رئیس دفتر ریاست جمهوری، آقای تقوا آن را امضا کرده‌اند. در کنار این امضا هم با خط آقای تقوا نوشته است که به اداره‌ی امور مالی ایفاد می‌گردد تا نسبت به مورد مبلغ چهل هزار ریال که بابت عوارض هست، اداره‌ی امور مالی آن را بدهند و نیز بلیت رفت‌وبرگشت را تهیه کنند.
 
در مورد شایعه‌ی اقامت ایشان در یک کاخ، بارها نوشت و گفت که من هیچ خانه‌ای از خود ندارم و در هیچ کاخی سکونت نمی‌کنم. این‌جانب خود و همه اعضای شورای انقلاب سابق و یقیناً بسیاری از مسئولان دولتی و دوستان و مشاوران و محافظان و غیرهم شک نداریم و ندارند که ایشان تا آخرین روز اقامت خود در تهران، در کاخ یکی از اعضای خانواده‌ی رژیم سابق که در مجاورت کاخ نخست‌وزیری که محل کار ایشان بود زندگی می‌کرد و با همان تزئینات و همان تشریفات که دست‌نخورده باقی مانده بود، حتی آن تابلوها و اینها هم باقی مانده بود و در ایام اقامت در دزفول نیز در کاخ سلطنتی که در پایگاه هوایی دزفول است اقامت داشت. این‌جانب در هر دو محل بارها ایشان را زیارت کرده و به آن شهادت می‌دهم. این وضع تقوا و امانت و صداقت ایشان است و آیا با این وجود کسی می‌تواند مدعی کفایت و صلاحیت لازم در ایشان باشد؟ مثال دیگر وابستگی ایشان به جبهه ملی است که بارها آن را انکار کرده‌ است و مثال‌های فراوان دیگر.
 
6-  بی‌شک چهره‌ی منور و شخصیت والای معنوی و روحانی و هوشمندی و قاطعیت امام خمینی سنگین‌ترین وزنه‌ی انقلاب و جمهوری ماست. حضور مردم در صحنه وزنه‌ی عظیم دیگری است که دشمن را مأیوس می‌کند و نظام جمهوری اسلامی صحنه‌ی اقدام و مجاهدت امام و امت است. هم‌اکنون آیا کوشش عمدی یا سهوی در بی‌قدر کردن این عظمت‌ها به چه تعبیر می‌شود؟ به خیانت یا عدم کفایت؟ فعلاً ما به دومی اکتفا می‌کنیم.
 
اکنون به شاهکارهای آقای بنی‌صدر در این مورد توجه کنید. در مصاحبه با مجله‌ی «لوماتن» خبرنگار می‌پرسد آیا امام خمینی از این وضع نگران نیست؟ بنی‌صدر: «چرا. مسلماً. من به او نامه نوشته‌ام و در این‌باره با او صحبت کرده‌ام. امام برحسب اخبار و اطلاعاتی که دریافت می‌کند و طبق طرز فکر خاص خود عمل می‌کند. از آنچه می‌بینم و تجربه‌ای که در عمل به دست می‌آورم، این نتیجه حاصل می‌شود که امام با واقعیت تماس مستقیم ندارد. شاید هم عقیده دارد که اگر از تمام این مسائل سخن گفته شود، مردم ناامید خواهند شد.»
 
در مصاحبه با «میدل ایست» هم درباره‌ی محصور بودن اطلاعاتی امام مطالبی هست که البته این مصاحبه، از مصاحبه‌های مفصل و تکان‌دهنده است. در این مصاحبه، دو بار درباره‌ی امام صحبت می‌کند و هر دو بار می‌گوید که به امام اطلاعات نادرستی می‌دهند. در این تعبیر ایشان، امام یک فرد ساده‌ای است که آنجا نشسته است، می‌روند و به او خبر می‌دهند و ایشان هم بر طبق آن خبرها هی نظر می‌دهند. -تاریخ این مصاحبه ۸/۱/۱۳۶۰ است. - در بخش دیگری از همین مصاحبه درباره‌ی نظام جمهوری اسلامی، آقای بنی‌صدر می‌گوید: «قبلاً»، -یعنی در دوران شاه، «لااقل دورنمایی وجود داشت؛ دورنماهای تمدن بزرگ، امروز حتی این هم وجود ندارد.»

در بخش دیگری از همین مصاحبه درباره‌ی حضور مردم در صحنه می‌گوید: «لطیفه‌ای در ایران جاری است؛ طالقانی از بهشت تلگرامی به امام خمینی می‌فرستد که من در بهشت با شاه ملاقات کرده‌ام، اما از شهیدان انقلاب خبری نبود.» بنی‌صدر اضافه می‌کند: «این وحشتناک، ولی گویا و پرمفهوم است.» من از ملت ایران می‌پرسم آیا در ایرانِ شما چنین لطیفه‌ای هست که مضمون آن بی‌ایمانی به خون شهدای انقلاب و در مقابل، ایمان به شاه یعنی قاتل این شهدا باشد؟ آیا این لطیفه را ذهن بی‌اعتقاد آقای بنی‌صدر به انقلاب و خون‌های شهدای انقلاب نساخته و نپرداخته است؟
 
 
7-  رئیس‌جمهور باید حیثیت جمهوری را در خارج از کشور حفظ کند. تخلف از این کار قطعاً اگر خیانت نباشد، بی‌کفایتی سیاسی و اخلاقی و خیلی بی‌کفایتی‌های دیگری است.
 
در طول ۹ ماه گذشته، یعنی اوایل تشکیل دولت جدید و پیش از آن، بزرگ‌ترین بلندگوی تبلیغاتی علیه رژیم جمهوری اسلامی، آقای بنی‌صدر بود و شگفتا که با اصرار در مطبوعات خارج نیز درج و منتشر شد. دولت رجایی را مصیبتی بالاتر از جنگ دانستن، دولت اسلامی را یک دولت بی‌قانون معرفی کردن، این‌ها عیناً تعبیرات خود ایشان است که در مصاحبه‌های خارجی ایشان وجود دارد و در نزد من هم الآن موجود است، آزادی را در ایران به‌کلی پایمال شده وانمود کردن، شایعه‌ی شکنجه را علی‌رغم گزارش صلیب سرخ و نیز کمیسیون تحقیق در سطح عالم گستردن و خلاصه رژیم کنونی را از رژیم شاه هم بدتر معرفی کردن، جزو شاه‌بیت‌های اظهارات آقای بنی‌صدر است. به گوشه‌ای از مصاحبه با لوماتن توجه کنید:
 
آقای بنی‌صدر می‌فرمایند: «اکنون دیگر قانون وجود ندارد. چون گذشته افراد را دستگیر می‌کنند. شکنجه می‌دهند. کمیسیونی برای تحقیق در این مورد تشکیل شد و گزارش مسخره‌ای نیز تنظیم کرده‌اند. انسان هیچ حقی ندارد. او را دستگیر می‌کنند و چون زباله از بین می‌برند. قبلاً لااقل دورنماهایی وجود داشت؛ دورنماهای تمدن بزرگ، امروز حتی این هم وجود ندارد.»
 
آیا واقعاً می‌توان تصور کرد که این رئیس‌جمهور یک کشور است که درباره‌ی کشور و نظام خود سخن می‌گوید؟ ملت ایران باید بداند که آقای بنی‌صدر با این اظهارات چه کسانی را در سطح جهان خشنود می‌کرد. نامه‌ی سرگشاده‌ی آقای بنی‌صدر به امام که در آن، همه‌ی این اتهاماتِ بی‌قدر کننده‌ی جمهوری اسلامی، به اضافه‌ی نسبت تلویحی خیلی از اشکالات به شخص امام گنجانیده شده است، چگونه پخش شد و چگونه در سطح جهان منتشر گشت؟
 
در دست ما سندی هست که چگونگی انتشار آن را در سطح جهان روشن می‌کند. یکی از کارمندان روزنامه‌ی «هرالد تریبون» فاش می‌کند که در دوم نوامبر ۱۹۸۰ یک ایرانی به دفتر آن روزنامه آمد و پرسید که درج یک آگهی در روزنامه‌ی مذکور چقدر خرج برمی‌دارد؟ او نمی‌خواست که مشخص شود نامه به صورت آگهی چاپ شده و مایل بود به صورت خبر درج شود. روزنامه برای این کار مبلغ گزافی مطالبه می‌کند و وی از آن امتناع می‌ورزد. در روز ۱۶ ژانویه ۱۹۸۱ در حالی که نامه‌ای از دفتر مرکزی «هرالد تریبون» در نیویورک به دست داشت، مجدداً به آن روزنامه مراجعه می‌کند. در آن نامه دستور داده شده بود که نامه‌ی بنی‌صدر بدون دریافت وجه چاپ شود و بدین ترتیب به توصیه‌ی دفتر نیویورک آن نامه تماماً در صفحه‌ی اول روزنامه درج می‌گردد.
 
(در این هنگام حجت‌الاسلام خامنه‌ای، صفحه‌ی اول روزنامه‌ی هرالد تریبون را که نامه‌ی آقای بنی‌صدر در آن چاپ شده است، به نمایندگان مجلس و حضار جلسه نشان می‌دهد.)
 
کوشش آقای بنی‌صدر در بی‌آبرو کردن جمهوری اسلامی، بی‌شک با منافع دشمنان جهانی منطبق و مورد علاقه‌ی آن‌هاست. این کمک را به کمتر از عدم کفایت سیاسی نمی‌توان به چیزی تعبیر کرد.
 
8-  کمترین حد کفایت سیاسی آن است که محدوده‌ی مشاوران نزدیک‌تر و یاران و همکاران رئیس‌جمهور از عناصر بدسابقه و بدنام و لااقل مشکوک و مورد سوءظن پاک باشند. اینجا من لازم ندانستم در مورد اطرافیان آقای بنی‌صدر توضیحات زیادی بدهم، چرا که درباره‌ی آقای تقوا همین روزها مطالبی در روزنامه افشا شده بود. درباره‌ی آقای فضلی‌نژاد و بعضی از آقایان دیگر که آن اسناد را از وزارتخانه برده‌اند، لزومی ندارد که وقت را بگیریم.
 
9- افشای اسرار اقتصادی کشور نیز یکی دیگر از دلایل عدم کفایت آقای بنی‌صدر است. اظهار میزان نیاز ایران به صدور نفت و میزان موجودی ارزی کشور و اظهار فلج اقتصادی از آن جمله است.

وی بی‌آنکه توجه کند که موجودی ارزی در ماه هشتم سال پایین است، (که ایشان آن‌وقت این را صریحاً اظهار کردند) نمی‌توان آن را گناه دولتی دانست که در اواسط ماه ششم بر سر کار آمده است، بلکه معلول عدم کفایت دستگاهی است که بیش از ۹ ماه بر جریان اقتصاد جامعه و بانک مرکزی مسلط است و این خود او و دوستان نزدیکش را محکوم می‌کند. دولت رجایی را و در حقیقت کشور جمهوری اسلامی را در جهان بی‌اعتبار کرد و ضربه‌ی مهلکی بر اعتبار اقتصادی ایران در جهان وارد آورد.
 
ایشان صریحاً اعلان کرد که ما چقدر ذخیره‌ی ارزی داریم، برای اینکه آقای رجایی را بکوبد و بگوید که دولت از بانک مرکزی وام گرفته و چه کرده و کم شده، در حالی‌که تنظیم پول مستقیماً مسئولیتش با دستگاه اقتصادی کشور، یعنی بانک مرکزی و وزارت اقتصاد و دارایی است و اینکه آقای مهندس سحابی دیروز گفت که بنی‌صدر سه ماه وزیر اقتصاد و دارایی بود، این خلاف است. آقای بنی‌صدر بعد از آن هم که رئیس‌جمهور شد، خودش یک کفیلی گذاشت در شورای انقلاب.
 
همان وقت با تعیین یک وزیر در شورای انقلاب مخالفت شد؛ یعنی ماها مخالفت می‌کردیم و می‌گفتیم که باید به تصویب شورای انقلاب برسد و ایشان می‌خواست خودش کسی را بگذارد. تفصیلات زیادی دارد. ایشان می‌توانست به راحتی یک اکثریت ضعیفی در شورای انقلاب پیدا کند، یعنی آقای بنی‌صدر از همان وقت در شورای انقلاب یک اکثریت ضعیف یعنی نصف به علاوه یک می‌توانست برای خودش درست کند، دست و پا کند و این کار را هم کرد مثل خیلی‌ کارهای خلاف قانون دیگر.
 
10- در سی‌ام شهریور ۵۹ حمله‌ی بزرگ متجاوزان عراقی به خاک ما آغاز شد. سیزده روز قبل از آن، آقای بنی‌صدر در یک سخنرانی (۱۷ شهریور) با مشتعل کردن آتش اختلافات داخلی و با طرح مسائلی که در فارغ‌ترین اوقات نیز از یک فرد مسئول، ناروا و غیر مقبول است، منشأ یک سلسله خصومت‌های داخلی میان مردم و پیدایش جو اختلاف و کدورت شد. آیا بنی‌صدر در آن هنگام از حدوث قریب‌الوقوع جنگ مطلع بود یا نه؟ به هر تقدیر یکی از دو شق، بیهوشی و بی‌تقوایی یعنی به هر حال بی‌کفایتی بر آن منطبق است. به گمان زیاد، بنی‌صدر انتظار چنان حمله‌ای را داشت. خود ایشان یک جا تصریح می‌کند که من خبر داشتم، ولی قاعدتاً او چنان کسی است که مناقشات و درگیری‌های سیاسی برای او بر هرچیزی مقدم است؛ حتی در حال جنگ. نمونه‌ای از این روحیه را که در طول جنگ نتوانست آن را هرگز پوشیده نگه دارد، در شماره‌های متوالی کارنامه و در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های عاشورا و ۱۴ اسفند و قزوین و اصفهان و غیره به‌وضوح می‌توان دید. اکنون نمونه‌ای را که در ارتباط با حادثه‌ی سقوط بخش غربی خرمشهر عزیز است، ارائه می‌دهم.
 
در نامه‌ای که اینجانب دو سه روز قبل از این حادثه‌ی دردناک به ایشان نوشته‌ام، چنین نوشته‌ام:
 
این نامه را بنده به آقای بنی‌صدر نوشتم دو سه روز قبل از سقوط خرمشهر. همان موقع این نامه را به دفتر امام فرستادم، به [مرکز] اسناد سری مجلس شورای اسلامی فرستادم، در شورای انقلاب هم بایگانی کردم گفتم این‌ها برای ثبت در تاریخ بماند؛ و البته این را به شورای عالی دفاع هم فرستادم و آنجا هم ثبت شد. البته نامه اینجوری بود که من خدمت امام رسیدم، ایشان در پیام کوتاهی که به وسیله من به همه سران نظامی دادند چند نکته را گفتند که از جمله این بود که من مضمون فرمایش ایشان را تلگراف کردم همان شب به آقای بنی‌صدر و فرماندهان که شماره سه آن این بود: اظهار فرموده‌اند که در کار آبادان و خونین‌شهر از سوی مسئولان احساس تعلل می‌کنند. فرمودند اگر نمی‌توانید به من بگویید تا خود در این باره تصمیم بگیرم. من باید به اسلام و به این ملت پاسخ بدهم. این عین عبارت امام است که من همان‌جا بلافاصله یادداشت کردم و آمدم به آقای بنی‌صدر تلگراف کردم. آقای بنی‌صدر در جواب این تلگراف من که اول صبح به دست من رسید یک تلگراف خیلی تندی به من زدند که متن تلگراف ایشان هم موجود است و از این سؤالات و اظهاراتی که بنده کرده بودم به شدت رنجیده و ناراحت و طلبکار شدند که چرا شما چنین تلگرافی زده‌اید. من در پاسخ تلگراف ایشان یک نامه خیلی مفصلی نوشتم، این قسمت مورد نظر من اینجاست:
 
«9- در مورد خرمشهر و آبادان نظر من این بوده و هست که باید این دو شهر را با دو گردان پیاده مکانیزه یا یک گردان پیاده و یک گردان زرهی در دو سوی این شهر، یعنی یکی در محور خرمشهر-شلمچه و دیگری در تقاطع خطوط ماهشهر–آبادان و اهواز-آبادان حفاظت کنیم. تانک‌ها در سنگر قرار گیرند و از آسیب ضد تانک دشمن محفوظ بمانند و از پیش‌روی دشمن جلوگیری کنند و برای نیروهای ضد تانک ما این فرصت را فراهم کنند که به دشمن دستبرد و آسیب وارد آورد. شما در تلگراف از من پرسیده‌اید که اگر از نیروی دیگری اطلاع دارم، چرا به شما اطلاع نداده‌ام. مایه‌ی تعجب است. نیرویی که من از آن خبر دارم، نیروی ارتش است که شما فرمانده آن هستید، بلکه نیروهای پیاده و زرهی مستقر در دزفول است که شما به قول خودتان هر روز دو بار از آن بازدید می‌کنید. من می‌گویم این نیرویی که یک ماه است به تدریج جمع شده و هنوز مورد بهره‌برداری قرار نگرفته، می‌توانست بخشی از خود را به این منظور اختصاص دهد.»

این، بخشی بود که من برای آقای بنی‌صدر نوشتم؛ و ایشان در کارنامه‌ای که همان روزها نوشته بود و به خاطر مصالحی در روزنامه‌ی انقلاب اسلامی چاپ نشد، (اگر یاد برادران و خواهران باشد، یک شماره‌ی انقلاب اسلامی بدون کارنامه درآمد؛ و سؤال شد که چرا گفتند که مصلحت نیست. البته «مصلحت نیست» را آن وقت نمی‌گفتند [اما] به هر حال چاپ نشد و معاذیری آوردند. آن نسخه‌ی چاپ نشده‌ی‌ آن کارنامه الآن در اختیار من است.) [ایشان در این کارنامه] از این حادثه، مسئله‌ی خرمشهر و تکیه‌ی ما روی این مسئله چنین یاد می‌کند: «از آبادان تلفن می‌شد که خرمشهر سقوط کرده است. سرهنگ رضوی‌فر که در خرمشهر دفاع شهر را به عهده دارد، می‌گفتند حصبه دارد و پی‌درپی می‌گفت: «شما قول داده بودید که تا امروز مرا کمک کنید و نیرو برسانید. چرا نیرو نرساندید؟ در برابر خدا و در برابر ملت مسئول هستید.» (این را از قول سرهنگ رضوی نقل می‌کند) بعد دکتر شیبانی گوشی را گرفت که جیغ و داد کند. چند تشر به او زدم و گفتم مگر نیروها در کف دست من است که به سوی تو پرتاب کنم. آن روز که باید عقل به خرج می‌دادید، ندادید. حقیقت را از مردم پنهان کردید و به فرصت‌طلب‌ها میدان دادید و آن‌ها هم تیشه را برداشتند و به ریشه‌ها زدند.»
 
(منظور ایشان مسئله‌ی کشف کودتا و گرفتن عناصر کودتاچی است که از نظر ایشان، مسئول سقوط خرمشهر یا پیش‌روی دشمن در ۸۰ کیلومتر در خاک ما آن مسئله است.)
 
کی مانده است که برای شما بفرستم؟ مرا در هیچ زمینه‌ای یاری نکردید، در همه حال و در هر کاری تا وقتی پای حیات و موجودیت خودمان در میان بود، مرا تنها گذاشتید...» و تا آخر.
 
در صفحه‌ی بعد، باز می‌نویسد: «البته اگر جنگ را هم تمام کنیم، تازه اول داستان است. مشکل‌هایی از این گنده‌تر سر راه ماست. هشدارها دادم وقتی همه‌ی این‌ها بی‌فایده شد. در ۱۷ شهریور مسئله را باز در میان گذاشتم و باز هشدار دادم. متأسفانه روز بعد «سه تفنگدار» زبان به اعتراض به صورتی که همه از آن اطلاع دارند، گشودند. جوری هم رئیس مجلس عنوان مطلب کرد که پنداری امام به او گفته است این کار را بکنید. بعد معلوم شد امام گفته است که مرا با این کار کاری نیست. خود دانید، یا بکنید یا نکنید.» (که من لازم می‌دانم اینجا شهادت خودم را بدهم: من خدمت امام رسیدم. بعد از ۱۷ شهریور، ایشان بعد از مبالغی صحبت، به من فرمودند که آقای بهشتی و آقای هاشمی چیزی نگفتند. بخشی از بعضی از خلاف‌های آقای بنی‌صدر را جواب گفتند. این تعبیر امام بود که من همان‌ وقت به این برادرها و به بقیه‌ی برادرها گفتم که نظر امام و تعبیر امام این است، ایشان این‌طوری می‌گویند. حالا توجه بکنید که این حرف‌ها کی دارد نوشته می‌شود. این حرف‌ها در لحظه‌ای است که از خرمشهر دکتر شیبانی گوشی را گرفته، جیغ و داد می‌کند که نیرو بفرستید، رضوی می‌گوید نیرو بفرستید و باید نیرو بفرستند، [اما] آقا نشسته و دارد برای ملت ایران که باید همه نیروهایشان و ذهنشان و حواسشان متوجه خرمشهر باشد که دارد سقوط می‌کند این مطلب را می‌نویسد):
 
«... آقای رجایی رفت در همین مجلس و چنان شیر شد که گفت اگر به وزرای او توهین شود، یا جای اوست یا جای من و هرگز در کنار رئیس‌جمهور بر سر یک میز نخواهد نشست. صحیح! مدعی منتخب مردم شد. بازهم از هر سوی به من فشار آمد که دیگر دنبال نکنم ... (تا می‌رسد به اینجا) خب! خود این‌ها که این ‌جور دنبال قدرت می‌دویدند، این‌ها که می‌خواستند و می‌خواهند همه‌ی ابزار عمل قدرت در دستشان باشد، کجا هستند؟ چرا به فریاد آبادان و خرمشهر نمی‌رسند؟ (خرمشهر را ایشان گذاشته است که حالا که آقای رجائی نخست‌وزیری را گرفته است، برود به فریاد خرمشهر برسد. [در حالی که] فرمانده کل قوا هم ایشان است.) گفتند نیروی مردمی به آنجا می‌برند؛ پنج هزار، ده هزار، بعد شد ۵۰۰ تا هنوز هم نرسیده است. بله آنجا که پای خطر هست، دیگر آن‌ها نیستند.»
 
که من در همین نامه، دروغ ایشان را آشکار کرده‌ام و نوشته‌ام که نیروی مردمی را پنج هزار نفر ما فرستادیم و وارد خرمشهر شدند-ما فرستادیم یعنی بنده نفرستادم، من در اینجا به کمیته و سپاه گفتم، با مشهد تماس گرفتم، با همه‌ی‌ جاهایی که ممکن بود- و پنج هزار نفر وارد اهواز شدند که خود ما در آنجا تحویل گرفتیم و رفتند ماهشهر و خرمشهر و بودند.
 
11- رئیس‌جمهور باید در جهت تحقق آرمان‌های انقلاب اسلامی بکوشد و در این زمینه توجه به خط اصلی انقلاب و رهبری آن که مورد پذیرش تمام توده‌های میلیونی کشور است، حائز اهمیت فراوان است.
 
کفایت سیاسی رئیس‌جمهور در درک صحیح پایه‌های رهبری و حرکت در جهت رهنمودهای آن تجلی می‌کند. آقای بنی‌صدر نه تنها در این جهت حرکت نکرد، بلکه عملاً در مقابل رهبری ایستاد و رهنمودهای امام امت مبنی بر خط آرامش و جلوگیری از تشنج‌آفرینی را آشکارا زیر پا نهاد. اختلاف آشکار میان روش او و رهنمودهای امام در آنچه که گذشت و بیشتر از آن، در رفتار مشهود چند ماهه‌ی اخیر او قابل تشخیص است، اما بهتر آن است که از زبان و قلم خود او هم در این زمینه سخنی بشنویم. در همان شماره‌ی کارنامه‌ی منتشر نشده چنین می‌گوید:
 
«من از امام خواستم که این گروه‌ها را یا از خود براند یا بگذارد که ما با کمک مردم آن‌ها را از سر راه برداریم، ممکن نشد. هر تصمیمی به قراری و طوری بلائی به سرش آمد که نتیجه‌ی عکس داد. این آخری که شورای دفاع باشد... (ایشان حرفش این است اینجا که این را البته بارها به زبان هم آورده بود اینجا اما این را کتباً نوشته، در نامه‌ای هم به امام نوشته. ایشان نظرش این است که هر چه رفته به امام، مصلحت‌اندیشانه پیشنهاد کرده امام با نظر خودشان یک جوری [آن را] تغییر داده که نتیجه عکس داده و معتقد است که امام کارهای او را خراب کرده.) ...روز عید فطر من نزد امام رفتم. پنجاه و پنج دقیقه در منتهای هیجان و داد و فریاد همه چیز را گفتم. بعد هم گفتم و تکرار کردم و ... و... و. متأسفانه کسانی که کارشان افساد است، هر چیزی را جور دیگر وانمود کردند. نتیجه این شد که اکنون ما یک ملت تنها شده‌ایم در برابر دشمنی که از ابتدا خود را برای چنین دشمنی آماده می‌کرده است. بعد درباره‌ی مجلس گفتم که آقا من خواهان مجلس ضعیف نیستم، ولی این مجلس ضعیف است. مجلسی که انتخاباتش در وضعی انجام گرفت که گرفت،... (نقاط نظر ایشان با امام را توجه کنید و این‌ها را برای اطلاع مردم داشته ایشان می‌نوشته) ... که کسانی انتخاب شدند که شدند، مجلسی نیست که با احساس مسئولیت و علم و اطلاع نسبت به مسائل کشور اظهار نظر کند. در این مدت که از عمر مجلس می‌گذرد، محصول کارش، دولت رجایی است؛ که در یک نامه‌ای به امام نوشته‌ام که به نظر من مصیبت این دولت از مصیبت جنگ و تجاوز دشمن، به مراتب بیشتر است و دیگر هیچ...»
و فراوان است که دیگر نمی‌خواهم وقت را به این ترتیب بگیرم.
 
12- نفی قدرت مطلقه از ویژگی‌های انقلاب ما بود، طبعاً جمهوری ما از پذیرش هر قدرت دیگری ابا و امتناع داشت و قانون اساسی ما نیز بر همین پایه، پایه‌ی شکستن قدرت و تقسیم آن میان نهادهای قانونی، شکل گرفته است. آقای بنی‌صدر، درست به‌عکس، همواره جویا و تلاش‌گرِ قدرت مطلقه بود. طبیعی بود که در برابر او مقاومت می‌شود و او این مقاومت را کارشکنی می‌نامید و جای تأسف است که کسانی هنوز هم همان سخن را تکرار می‌کنند و قولاً و عملاً به قدرت‌طلبی و قدرت‌گرایی جنبه‌ی مشروعیت می‌دهند.
 
ایشان بر خلاف صریح قانون اساسی که قوا را از یکدیگر منفک و مستقل می‌شمارد و برخلاف اصول مردم‌گرایی، معتقد بود که مجلس باید هماهنگ با رئیس‌جمهور باشد. این توهینی آشکار به مجلس و نمایندگان مردم بود که بارها از طرف ایشان تکرار می‌شد. دستگاه قضایی را که حاضر نبود آلت دست ایشان شود و کسانی را که ایشان مایلند، به مناصب عالی قضائی بگمارد، بارها متهم به فساد و عدم رعایت قانون و شرع می‌کرد و اعضای شورای عالی قضائی را که همه منتخب امام و از برجستگان روحانی بودند، به قدرت‌طلبی و فسادگرایی، متهم می‌ساخت. حتی برای حفظ قدرت مطلق از تاویل و تفسیر نادرست قانون اساسی هم دریغ نکرد. ایشان در ۱۲ فروردین ۱۳۶۰ اطلاعیه‌ای دادند و استناد کردند به نص صریح قانون اساسی و بند پنج بیانیه‌ی مورخه ۲۵/۱۲/۵۹ رهبر انقلاب که گفته‌اند «مسائل مربوط به دفاع در شورای عالی دفاع مطرح و رسیدگی می‌شود و بعد از تصویب، تصمیم‌گیری با فرمانده کل قواست و بدون این نباید در ارتباط با مسائل دفاعی تصمیمی انجام بگیرد. لازم می‌داند به‌کلیه‌ی ارگان‌ها، وزارتخانه‌ها و نهادها و سازمان‌های مربوطه دولتی و رسمی یادآور شود که کلیه‌ی فعالیت‌های تبلیغاتی، نظرات، پیشنهادها، طرح‌های سیاسی درباره‌ی جنگ تحمیلی و هرگونه اقدامی در این زمینه که به نحوی از انحاء در جهان بازتاب داشته باشد (منظورش سیاست خارجی است)، باید در شورای عالی دفاع طرح تا پس از تصویب به وسیله‌ی فرماندهی کل نیروهای مسلح، ابلاغ و به اجرا گزارده بشود.» این را ایشان به صورت اعلامیه‌ای عنوان می‌کند و استناد می‌کند؛ اولاً به قانون اساسی ثانیاً به فرمان امام.
 
در قانون اساسی راجع به شورای عالی دفاع اصلاً به صورت مستقل بحث نشده است؛ به صورت تَطَفُّلی در ضمن وظایف رهبر اشاره‌ای به شورای عالی دفاع هست که در آن اشاره، شورای عالی دفاع هیچ ‌یک از آن وظایفی را که ایشان ذکر کردند، برعهده ندارد. در فرمان مورخ ۲۵/۱۲/۵۹ امام هم عیناً همین‌طور، یعنی قبلاً امام فرمانی داده بودند که طبق آن شورای انقلاب موظف و متعهد کلیه‌ی امور مربوط به جنگ بود بعد در فرمان ۲۵ اسفند، این وظایف را امام از شورای عالی دفاع گرفتند و شورای عالی دفاع را طبق قانون اساسی معمول داشتند. ایشان یک دروغ صریح و آشکاری را در اعلامیه می‌گنجاند و به آن استناد می‌کند و مقصودش این است که آقای رجایی همان وقت یک اظهاری در زمینه‌ی مسائل بین‌المللی کرده بودند که ایشان می‌گفت این به جنگ مربوط است و شما چرا در زمینه سیاست خارجی که به جنگ حالا با یک یا دو واسطه ارتباط پیدا می‌کند، این اظهار را کرده‌اید؟ این اعلامیه‌ی ایشان و نحوه‌ی بهره‌برداری ایشان از قانون اساسی است.
 
و حتی در مقابله با مردم نیز در مصاحبه‌ای اعلام کرد که این مردمند که باید خود را عوض کنند نه من؛ یعنی مردم باید طبق نظر آقای بنی‌صدر عوض شوند. به نظر می‌رسد که تنافی این خصلت باتقوا و امانت که از اهم شرایط ریاست جمهوری است، اوضح من الشمس باشد.

13- عجیب‌ترین پدیده‌ای که در رابطه با عدم کفایت ایشان قابل بررسی است، اخلال و شورشگری ایشان است. این از هر کس در یک نظام اجتماعی قابل تصور باشد، از رئیس یک دولت غیر معقول است. بارها ایشان مردم را، کارگران را، نظامیان را به مقاومت در برابر نظم موجود دعوت کرده است؛ گویا به جبران غیبت از ایران در دوران مقاومت عمومی در برابر رژیم پهلوی! تا آنجا که خبرنگار خارجی که با وی مصاحبه می‌کند، او را رئیس مخالفان دولت می‌نامد؛ ایشان هم قبول دارد. آیا این دعوت با آنچه که یکی از دوستان وی در مصاحبه‌ی تلویزیونی گفت که در انتظار یک بحران عمومی است، مرتبط است؟ این اخلال‌گری که تا آخرین نظر و سخن آقای بنی‌صدر در مقام ریاست جمهوری نیز منعکس است، لزوماً به معنای جذب گروه‌های اخلال‌گر نیز هست و فقط به معنای تحریک عناصر ساده‌ی کوچه و بازار نیست. اکنون ما شاهد آشوب‌های خیابانی‌ای در تهران هستیم که بی‌شک آقای بنی‌صدر از مسئولیت آن مبرا نیست. اگر سپرده شدن یک کشور به دست آشوب، از طریق رئیس‌جمهورش عدم صلاحیت و عدم کفایت او را نتیجه نمی‌دهد، پس چه چیز را نتیجه می‌دهد؟
 
14- خصلت‌های شخصی ایشان نیز هرکدام در سلب صلاحیت‌های لازم برای رئیس‌جمهوری یک دولت اسلامی دارای نقش و تأثیر است. غرور وی که خود را اندیشه‌ی بزرگ قرن و کتاب خود را بزرگ‌ترین اثر تاریخ اسلام می‌شناسد که نوار این گفته‌ی ایشان که اتفاقاً در همین‌جا در دبیرخانه‌ی کنونی مجلس گفتند موجود است. ترفند او که به ارتش وانمود می‌کند که اگر من کنار بروم، همه‌ی شما از بین خواهید رفت و به این وسیله سعی می‌کند خود را در چشم عناصر نظامی «فرشته‌ی نجات» معرفی کند تا شاید بتواند از ارتش بدین‌وسیله به صورت یک ابزار استفاده کند. در حالی ‌که ارتش پس از حمایت امام و اعلام برادری مردم، هرگز محتاج چنین واسطه‌ای میان خود و انقلاب نبود. مقام‌پرستی او که اطرافیان متملق و چاپلوس را در دایره‌ی نزدیک به او نفوذ می‌دهد. خودبزرگ‌بینی او که معتقد است پس از امام، کسی از او مناسب‌تر برای رهبری نیست و بسی خصلت‌های منفی دیگر در او عواملی هستند که از او آدمی فاقد صلاحیت‌های لازم برای احراز ریاست جمهور مسلمانان و ریاست یک کشور در جامعه‌ی اسلامی می‌سازد.
 
چند موضوع دیگر به نظرم مهم و اساسی می‌رسید که این‌ها را نرسیدم بنویسم. یک موضوع، مسئله‌ی قرارداد پیشنهادی چهار کشور غیر متعهد است که ایشان در اعلامیه‌ی اخیر خود در مورد این قرارداد یک دروغ آشکار گفته است. این قرارداد، یک قراردادی بود که در جلسه‌ی‌ شورای عالی دفاع رو شد و اگر چنانچه آن را در اینجا من مطرح کنم و نمایندگان محترم و ملت ایران اطلاع پیدا کنند که شرایطی که در آن قرارداد به ما تحمیل می‌کرد، چه بود، همه رد خواهند کرد. دو پیشنهاد در زمینه‌ی آن قرارداد در مجلس گفته شد که آن دو پیشنهاد، یکی از سوی آقای رجایی و یکی دیگر از سوی بنده مطرح شد و پذیرفته شد که اگر این دو پیشنهاد عمل بشود، آن وقت این قرارداد قابل قبول تلقی می‌شود و ما هنوز پاسخی به آن قرارداد نداده‌ایم؛ و ایشان در این اعلامیه وانمود می‌کنند که این قرارداد وجود داشته و بنا بوده که کشورهای غیر متعهد بیایند و تعقیب کنند آن را و عزل ایشان از فرماندهی کل قوا به این کار صدمه زده و پایان آبرومند جنگ را عقب انداخته است و این یک دروغ آشکار است.
 
مسئله‌ی دیگر، یکی دو تا خاطره‌ی مهم از دوران شورای انقلاب است. یکی خاطره‌ی تحویل گرفتن گروگان‌ها از دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و سپردن آنان به دست شورای انقلاب است. این از جمله مسائل غوغاانگیز آن روز بود در داخل شورای انقلاب. در آن روز ما معممین شورای انقلاب، مصراً با این کار مخالفت کردیم و گفتیم که این کار را ما حاضر نیستیم و تقبل نمی‌کنیم. ایشان و بعضی دیگر از آقایان که در شورای انقلاب بودند، مصراً پافشاری می‌کردند که ما بایستی گروگان‌ها را از دانشجویان بگیریم و در اختیار شورای انقلاب بگذاریم و این چیزی بود که همان وقت هیأت‌هایی که واسطه می‌شدند، این را می‌خواستند و ایشان اصرار می‌کرد که انجام شود. خاطره‌ی دوم مسئله‌ی نصب سرپرست رادیو و تلویزیون است که یکی از دوستان خود را در آنجا نصب کرد. این‌ها هرکدام یک حادثه است؛ اما این حادثه نشان‌دهنده‌ی یک جهت‌گیری در کار آقای بنی‌صدر است؛ ایشان که این همه دم از قانون اساسی می‌زند. البته از این کارها در آن دوران بارها داشته است، من سرانگشتی می‌شمارم. یکی این مسئله است. یک مسئله، مسئله‌ی پاک‌سازی است که ایشان یک فردی را به عنوان پاک‌سازی، خودش امضاء کرد و معرفی کرد و حکم شورای انقلاب به او داد و او تمام پاک‌سازی‌های کشور را انجام داده که همان آقای فضلی‌نژاد است که در دفتر ایشان است و مسئول مراجعه‌ی به وزارتخانه‌ها هم برای آوردن پرونده‌ها، همان ایشان بود؛ و ایشان را حکم داد و به امضای شخص خودش از سوی شورای انقلاب مسئول پاک‌سازی کرد و تمام کارهایی که در پاک‌سازی در سطح کشور انجام گرفته است، جز در آموزش و پرورش که مربوط به ایشان نبود، مربوط به این آقاست. این‌ها کمیته‌های پاک‌سازی در سطح کشور به وجود آوردند و در مقام پاسخ به اعتراض‌های مردم سعی کردند بهره‌ی خودشان را بپوشانند و وانمود کردند که پاک‌سازی‌ها از سوی روحانیون یا عناصری که خودشان مخالف بودند، از سوی آن‌ها انجام گرفته است.
 
مسئله‌ی آقای فراحی هم از همین قبیل است. ایشان یک روز در شورای انقلاب حاضر شدند، در حالی که چند ساعت قبل رادیو اعلام کرده بود که آقای فراحی از سوی شورای انقلاب به سرپرستی رادیو تلویزیون منصوب شده است. ما چند ساعت بعد که در جلسه شرکت کردیم و شدیداً به ایشان اعتراض کردیم که چرا این کار را کردی؟ گفت که من رأی‌گیری کردم و تصویب شد. ما گفتیم که این مسئله مطرح نشده و تصویب نشده است. گفت من رأی گرفتم. گفتیم که از کی رأی گرفتی؟ گفت که دکتر شیبانی موافقت کرده است. گفتیم آقای دکتر شیبانی شما موافقت کردی؟ گفت نه. گفت که آقای بازرگان موافقت کرده است. آقای بازرگان آمد، ایشان هم گفت که موافقت نکرده است. بعد [معلوم شد] ایشان نشسته پای تلفن به آقای بازرگان تلفن کرده و گفته آقا بقیه موافق هستند، شما موافقید که آقای فراحی سرپرست رادیو و تلویزیون باشد؟ آقای بازرگان هم گفته بود خوب. بعد تلفن کرده به آقای شیبانی که آقا بقیه موافقند، شما هم موافقید؟ تلفنی، از دور با این زبان از اعضای شورای انقلاب موافقت گرفته. البته ظاهراً از شش نفر که با خود ایشان می‌شود هفت نفر. ما این را رد کردیم و گفتیم این رأی قانونی نیست. البته چون اعلام شده بود از سوی رئیس‌جمهور و در رادیو اعلام شده بود که آقای فراحی سرپرست رادیو تلویزیون است، شورای انقلاب مصلحت نمی‌دانست که علناً و صریحاً مخالفت کند.
 
یکی دیگر از مسائل، ماجرای نظرخواهی ایشان است در مورد محبوبیت در بین مردم که ایشان یک نظرخواهی کرده بودند که نتیجه‌اش این بود که آقای بنی‌صدر (شاید ارقام را اشتباه کنم، درست یادم نیست، ولی نسبت‌ها نزدیک به این مقدار است.) در میان ۸۰ درصد مردم محبوبیت دارد، امام ۵۳ درصد در میان مردم محبوبیت دارد و بقیه هم که جای خود دارند. ایشان این را آوردند در شورای انقلاب و گفتند که نظرخواهی ما این را نشان می‌دهد که محبوبیت من از امام امروز در جامعه بیشتر است! و همین را ایشان در یک مصاحبه‌ی خارجی گفته بود و بعد در شورای انقلاب مطرح شد. آقای بهشتی سؤال کرد که شما این را گفتی؟ گفت: «نه این یک دروغ است.» یادش نبود که خودش در شورای انقلاب این را به ما هم گفته است و از اصل قضیه اظهار بی‌اطلاعی می‌کرد.

ایشان با یک چنین معرفتی نسبت به مردم و جامعه کارهای خودش را شروع کرد و ادامه داد. بنده خیال می‌کنم با این تفصیلات، یک دهمش کافی بود برای این‌که عدم کفایت ایشان را ثابت کند. بنده شاید سه برابر آنچه گفتم، الآن مطلب اینجا حاضر دارم که می‌توانم بیان کنم. مسئله‌ی عدم کفایت ایشان یک مسئله‌ی واضح و مبین است. واقعاً اگر کسی با این همه اظهارات و دلایل و شواهد قانع نشده باشد که آقای بنی‌صدر کفایت سیاسی و صلاحیت سیاسی و اخلاقی و غیره برای احراز ریاست جمهوری ندارد، باید گفت مثلاً در این مجلس نبوده و گوش نکرده، والا اگر کسی این حرف‌ها را گوش کرده باشد و به این نتیجه نرسد، برای من قابل قبول نیست.
 
اما مطلبی که راجع به هویزه دیروز خانم اعظم طالقانی یک جمله نقل کردند، وظیفه‌ی من است که بگویم آقایان، بنده روز پانزدهم دی ماه خودم در منطقه‌ی هویزه بودم. روز ۱۵ دی روز حمله‌ به نیروهای عراقی از طرف نیروهای ما بود. اینجا من لازم می‌دانم از این تریبون از فرمانده آن لشکر، سرکار سرهنگ لطفی که آن روز شجاعانه، مؤمنانه و بی‌پروا در صفوف اول حرکت می‌کرد و دائماً در میدان جنگ از آن طرف به این طرف می‌رفت، سپاس‌گزاری کنم و یاد و نام او را نیک بدارم. افسر لایق و شجاعی دیدم در این ماجرا ایشان را. میدان جنگ بود. نیروهای ما حمله می‌کردند. نیروهای دشمن منهدم شده بودند و یک لشکر ما به تمام در خطر بود و حرکت می‌کرد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۱
میر حسن سادات

جریان «واقفیه‌ انقلاب اسلامی» پس از رحلت امام خمینی(ره) از ولی‌فقیه زمان فاصله گرفت و شدت انحراف آنان را به رویارویی با مکتب امام کشاند. کمتر از یک دهه پس از رحلت امام (ره) پرده‌ها برافتاد و اینان که با نفاق خود را همراه با انقلاب و امام معرفی می‌کردند، عملاً ماهیت حقیقی خویش را اثبات کردند.

  پس از شهادت حضرت موسی بن جعفر (ع) رخنه‌ای در جهان تشیع بروز کرد که از آن به «واقفیه» تعبیر می‌گردد. شیخ مفید آخرین انشعاب از شیعه اثنی‌عشریه را واقفیه می‌داند که در امامت امام موسی کاظم (ع) متوقف شدند و امامت حضرت علی بن موسی‌الرضا (ع) را انکار کردند. ماجرا از آن قرار بود بنیان‌گذاران واقفیه سه نفر به نام‌های علی‌بن‌ابی‌حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی از وکلای امام کاظم(ع) بودند و اموال فراوانی که مربوط به آن حضرت بود را در اختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر(ع)زنده و غایب است. چراکه در صورت اقرار به امامت حضرت رضا(ع) ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. ازاین‌روی نه‌تنها اموال را غصب کردند بلکه از این امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر استفاده کردند.
به‌نظر می‌رسد، حب دنیا این یاران مورد وثوق اهل‌بیت را به ورطه خیانت و ضلالت کشاند و هرچند اثری از این فرقه در تاریخ به‌جای نماند، اما تکرار تاریخ بار دیگر در ادوار دیگر، یادآور ماجرای واقفیون است. مشابه چنین ماجرایی را در انقلاب اسلامی نیز می‌توان مشاهده کرد که در ادامه جزئیات این تشابه بر مخاطبان محترم روشن‌تر خواهد شد.
واگرایی پس از امام
در واپسین روزهای عمر امام راحل (ره) یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های ایشان حفظ و حراست از انقلاب و جلوگیری از نفوذ دشمن و نامحرمان به داخل نظام بود. این جمله از بیانات امام (ره) در این خصوص شنیدنی است که فرمودند:«تا من هستم، نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرال‌ها بیفتد. تا من هستم، نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بی‌پناه را از بین برند. تا من هستم، از اصول نه شرقی نه غربی عـدول نخواهم کرد. تـا من هستم، دست ایـادی آمریکا و شوروی را در تمـامی زمینه‌ها کوتـاه می‌کنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول همچون گذشته، پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند.»[1]
از سویی ایشان به عمق راهبرد «استحاله از درون» دشمن نیز پی برده بودند و در آن سال‌ها بدان هشدار می‌دادند:«حریف‌های ما که کارکشته و کارکرده و مطالعه کرده هستند، این‌ها مطالعه کرده‌اند که... یک ملت را نمی‌شود مهار کرد باید چه بکنند؟ تا این‌که انقلاب را نگذارند به ثمر برسد. باید خود انقلاب را از باطن داخل خودش فاسد کنند. فعالیت الآن این است که می‌خواهند که این انقلاب را در خودش ایجاد نفاق و اختلاف کنند...»[2]

موسوی‌خوئینی‌ها: من زمان امام(ره) هم ولایت مطلقه را قبول نداشتم اما ازآنجایی‌که امام جاذبه فوق‌العاده‌ای داشت و ما نیز از شاگردان ایشان بودیم رویمان نمی‌شد که جلوی امام مخالفت کنیم اما حالا که این شرایط نیست، من می‌گویم که از ابتدا هم این مسئله را قبول نداشته‌ام.

بازخوانی برخی حقایق پشت پرده همان دوران و نیز رویدادهایی که بعداً رخ داد نشان از عمق دوراندیشی حضرت امام (ره) در شناخت آسیب‌هاست.
در سال‌های واپسین عمر امام (ره) بازگشت گروهی از وابستگان جریان فکری لیبرال به بخش‌هایی از زیرمجموعه حاکمیت و ارتباط آن‌ها با برخی از شخصیت‌ها به شکل‌های مختلف عیان بود. افزایش مراودات مهندس بازرگان و همفکرانش با آیت آ... منتظری و نتیجتاً تأثیرپذیری شگرف منتظری از آن‌ها و نیز رخنه آرام‌آرام برخی دگر اندی‌شان سکولار به مؤسسات مطبوعاتی هم چون کیهان و اطلاعات -که تحت مدیریت جناح چپ سنتی بودند– همه و همه قرائنی برای یک خیزش خاموش ولی جدی به شمار می‌آمد.
هرچند حضرت امام (ره) با عزل منتظری و نیز هشدار به وی به‌خاطر تأثیرپذیری از منافقین و لیبرال‌ها، از به مخاطره افتادن ناگهانی انقلاب، جلوگیری کردند، اما خطر «استحاله» خطری نبود که به این راحتی‌ها بتوان آن را دفع کرد.
با رحلت حضرت امام (ره) موج «استحاله» کم‌کم خود را نمایان ساخت. در 30 مرداد 1368، یعنی 5/2 ماه بعد از رحلت امام (ره) درج مقاله‌ای به قلم علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، در روزنامه اطلاعات با مدیرمسئولی سید محمود دعایی عضو مجمع روحانیون مبارز – خشم نیروهای انقلابی را برانگیخت. او در این مقاله گذشته‌ای پر از خطا از دوران طی شده انقلاب اسلامی را ترسیم کرده و اظهار امیدواری نموده بود که دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی قرار است «خطا»های گذشته تکرار نشود. برای خوانندگان روزنامه اطلاعات تعجب‌آور بود که در روزنامه‌ای که مدیریت آن با جناح چپ رادیکال است، مردم به‌خاطر سردادن شعار مرگ بر آمریکا «احساساتی» خوانده‌شده بودند.[3]
هرچند متصدیان این روزنامه بعداً عذرخواهی کردند، اما با نگاهی به این مقاله و مقالات دیگر مشابه آن همچون یادداشت‌های «محمدجواد حجتی کرمانی» در همین روزنامه که دوران جنگ را دوران شعار و زمانه پس‌ازآن را دوران «شعور» قلمداد می‌کرد و بعدها نیز از «تساهل و تسامح» فرهنگی سخن گفت، نشان‌گر سوءاستفاده دشمن و نفوذ در صفوف خودی‌ها بود.
بااین‌حال جناح رادیکال و یا چپ سنتی تا مدت‌ها بر سر مواضع خود در مسائل اقتصادی و سیاست خارجی پابرجا بود. اما ارتحال امام (ره) در نگرش آنان در حوزه سیاست داخلی تغییراتی را ایجاد کرد.
جریان چپ که خود را با نام «خط امام (ره)» می‌شناخت، با ارتحال امام (ره) در تطبیق خود با شرایط جدید دچار مشکلاتی اساسی شد. این مطلب ناشی از آن بود که چهره‌های شاخص این جریان با غرور خاصی خود را منتسب به حضرت امام (ره) می‌نمودند، در مشاجرات سیاسی به مخالفین خود برچسب «مطرود امام (ره)»، «ضد خط امام (ره)» و «پیرو اسلام آمریکایی» می‌زدند. برای مثال یکی از نمایندگان مجلس سوم که از چهره‌های شاخص جناح چپ به شمار می‌آمد آن روزها در نطق پیش از دستور خود مدعی شد:
«اما امام از دید ما آنچه منعکس است و همه می‌دانند و قابل‌انکار نیست همواره از لحاظ تئوری برای مردم مشخص بود که طرفدار کدام طرز فکر هستند و بالخصوص در سخنان اخیر حضرت امام در منشورهای اول و دوم وصیت‌نامه و سایر پیام‌ها به روحانیون و دیگران مشخص بود که امام دقیقاً همان خطی را دارند که جناح خط امامی جناح رادیکال‌ها(؟!!) مدعی طرفداری از آن است یعنی ذره‌ای تردید در این زمینه وجود ندارد.»[4]
در چنین شرایطی مقام معظم رهبری در پاسخ به ادعای مدعیان پیروی از خط امام فرمودند:
«ما با این موافق نیستیم که هر کسی بیاید حرفی را به امام نسبت بدهد؛ درحالی‌که نمی‌داند روش و ممشای امام ( ره) چه بود. ممشای امام را اهل بصیرت و اهل خبره و کسانی که معاشر و محشور با ایشان بودند، می‌دانند؛ نه این‌که هر کس بیاید حرف بزند اگر امام (ره) بود چنین و چنان می‌فرمود...»[5]

در زمان صدور فرمان تاریخی امام مبنی بر ارتداد سلمان رشدی و لزوم اعلام انقلابی او بهزاد نبوی رسماً در جلسه هیئت دولت به این حکم اعتراض می‌کند و می‌گوید: «باید در قضیه قطع یا ایجاد ارتباط با دولت انگلیس، همیشه به‌صورت حساب‌شده عمل کنیم. زیرا قبلاً هم چند بار رابطه قطع‌شده و پس از مدتی دو بار تلاش و وساطت دیگران، این رابطه برقرار شده است. باید متوجه باشیم این قضیه رشدی، یک پوست خربزه نباشد که انگلیسی‌ها جلوی پای ما بگذارند تا قضایای قطع رابطه و برقرار مجدد آن دوباره تکرار شود.»

واقعیت آن است امروزه دلایل و مستندات محکمی وجود دارد که این ادعا که تجدیدنظرطلبان آن روزها واقعاً تمام‌عیار در خط امام بودند، را باطل می‌سازد.
از جمله این مستندات روایت «محمدحسین صفارهرندی» وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی از میزان اعتقاد سید محمد موسوی‌خوئینی‌ها -از چهره‌های شاخص جریان موسوم به چپ- به دیدگاه‌های امام(ره) است : «موسوی‌خوئینی‌ها در یکی از کلاس‌های درسش در یکی از واحدهای دانشگاه آزاد عنوان می‌کند که ولایت مطلقه فقیه اساساً مسئله قابل قبولی نیست و نمی‌شود آن را پذیرفت. از وی سؤال می‌شود که شما که جزو گروه‌محوری بودید که در زمان امام کسانی را که نسبت به مسئله ولایت‌فقیه تشکیک عملی کرده بودند به ضدیت با اسلام متهم کرده و گفتید که ضدانقلاب و طرفدار اسلام آمریکایی هستید پس چطور این حرف را می‌زنید؟ موسوی‌خوئینی‌ها گفته بود که من زمان امام(ره) هم ولایت مطلقه را قبول نداشتم اما ازآنجایی‌که امام جاذبه فوق‌العاده‌ای داشت و ما نیز از شاگردان ایشان بودیم رویمان نمی‌شد که جلوی امام مخالفت کنیم اما حالا که این شرایط نیست، من می‌گویم که از ابتدا هم این مسئله را قبول نداشته‌ام.»[6]
مستند دیگر مربوط به زمان صدور فرمان تاریخی امام مبنی بر ارتداد سلمان رشدی و لزوم اعلام انقلابی او است که بهزاد نبوی رسماً در جلسه هیئت دولت به این حکم اعتراض می‌کند و می‌گوید: «باید در قضیه قطع یا ایجاد ارتباط با دولت انگلیس، همیشه به‌صورت حساب‌شده عمل کنیم. زیرا قبلاً هم چند بار رابطه قطع‌شده و پس از مدتی دو بار تلاش و وساطت دیگران، این رابطه برقرار شده است. باید متوجه باشیم این قضیه رشدی، یک پوست خربزه نباشد که انگلیسی‌ها جلوی پای ما بگذارند تا قضایای قطع رابطه و برقرار مجدد آن دوباره تکرار شود.»[7]
و یا در ماجرای عزل آقای منتظری، پس از آن‌که فرمان امام مبنی بر محو عکس‌ها و آثار آیت آ... منتظری از ادارات و نهادها صادر می‌گردد، در جلسه 7/1/1367 هیئت دولت، بهزاد نبوی این اقدام را باعث به وجود آمدن مشکلات بسیار در جامعه می‌داند و سید محمد خاتمی نیز طرح این موضوع را برخلاف مصلحت می‌شمارد.[8]
اکبر گنجی که خود بعدها از چهره‌های جنجالی جریان چپ بود، به لحاظ خاستگاه سیاسی نزدیک به باند مهدی هاشمی بود. وابستگی وی به باند مهدی هاشمی به حدی بود که گفته می‌شود وی در زمان خلع منتظری از قائم‌مقامی رهبری به‌فرمان امام، در ترکیه حضور داشت، به‌محض شنیدن این خبر، در اقدامی موهن تصویر حضرت امام (ره) را بر زمین انداخت.[9]
آری، این دلایل به‌روشنی ثابت می‌کند که حداقل بخش مهمی از جریان موسوم به چپ که مدعی خط امام بود، در همان زمان حیات پربرکت امام (ره) نیز التزام چندانی بدان نداشت و صرفاً از آن به‌عنوان یک حربه سیاسی رسانه‌ای استفاده می‌کرد.
از سویی در دهه هشتاد میلادی، غول بلوک شرق و مظهر سوسیالیسم و اندیشه‌های چپ‌گرایانه در حال افول بود. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و فروریختن دیوار برلین، در آغاز دهه 90 میلادی زنگ خطر را برای همه چپ‌گرایان عالم به صدا درآورد.
جریانی که خود را نماینده تمام‌عیار خط امام می‌دانست و حتی قرائت چپ زده و سوسیالیستی خود از اقتصادی اسلام را معادل اندیشه‌ی امام معرفی می‌کرد، اینک اما در برابر سدی قرار گرفته بود و آن سیاست تعدیل دوره سازندگی بود که دقیقاً مسیری دیگر را دنبال می‌کرد.
با تشکیل دولت سازندگی اقتصاددانان و مدیران چپ‌گرای دولت موسوی یا به حاشیه رفتند و یا خود را با سیاست دولت جدید تطبیق دادند. رجال سیاسی این جریان نیز عملاً در چند کانون مهم به بازاندیشی و تجدیدنظر در اندیشه‌های خود پرداختند که حاصل یکی از مراکز یعنی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، پروژه قرائت «وبری» از ولایت‌فقیه بود.
چگونه ولایت‌فقیه با نظری «وبر» تفسیر شد؟
یکی از موضوعات محل اختلاف در جریان شکاف سیاسی درون جبهه انقلاب اسلامی مربوط به مسائل نظری و معرفتی و بالأخص قرائت از نظریه ولایت‌فقیه چه در مبانی چه در حدودوثغور آن بود. یکی جریان سیاسی به‌ جایگاه امام (ره)، منطبق بر جایگاه ایشان (مقام ولایت‌فقیه) بود و بنابراین معتقد بود چون ایشان صاحب‌ولایت هستند، فرمان ایشان فصل‌الخطاب است و در مقابل نگاه جناح مطابق منطبق بر شخصیت کاریزماتیک ایشان بود و لذا اعتقاد آن‌ها بر این بود که امام (ره) ازآنجایی‌که موردقبول عموم مردم بودند و همه با دل‌وجان حرفشان را پذیرا هستند بنابراین فصل‌الخطاب و مبسوط‌الید هستند.

آسیب اصلی نگاه کاریزماتیک به امام آن بود که از حضور امام (ره) به‌عنوان یک حادثه فردی و استثنایی تاریخی یاد می‌شد که این جایگاه به دلیل قاعده‌مند نبودن، قابل‌دوام و تکرار نخواهد بود. این دیدگاه ضمن عدم درک حقیقی از نظام ولایی شیعی، آن را به‌عنوان یک مرحله گذار و پوپولیسم نامطمئن و نادوام می‌شناسد که به دلیل ناپایداری باید به هر چه سریع‌تر به‌سوی دیگر اشکال قدرت تغییر جهت دهد.

در دهه 60 تعداد و سال‌های پس‌ازآن قابل‌توجهی از انقلابیون جناح چپ، ضمن الگوپذیری از آرای معرفتی «ماکس‌ وبر» رهبری امام خمینی (ره) و رابطه او با مردم را به رهبری «کاریزماتیک» و «فرهمندانه» تعبیر و تفسیر کردند و در مقابل رابطه مردم با او بر اساس ویژگی‌های شخصیتی و کنش عرفانی ایشان تحلیل می‌گردید.
«وبر» در تحلیل و نگاه تفهمی خویش کنش‌های افراد را به چهار نوع تقسیم می‌کند.
الف- کنش‌های عقلانی معطوف به هدف؛
ب- کنش‌های عقلانی معطوف به ارزش؛
ج- کنش‌های انفعالی و یا عاطفی؛
د- کنش‌های سنتی؛
در کنش‌های عقلانی معطوف به هدف، عمل، به شیوه‌ای محاسبه‌گرایانه به‌سوی هدفی دنیوی و قابل وصول جهت‌گیری می‌شود؛ مانند رفتار تاجر برای رسیدن به نفع و یا عمل فرمانده برای پیروزی.در کنش‌های عقلانی معطوف به ارزش، تلاش برای وصول به هدف خارجی نیست، بلکه برای وصول به یک امر ارزشی و یا وهمی است. در کنش عاطفی اثری از اندیشه، تعقل و محاسبه نیست. بلکه رفتاری است که در اثر یک ارتباط عاطفی ظاهر می‌شود؛ و در کنش سنتی تعقل و عاطفه نقشی ندارند و عمل در اثر عادت‌ها و عرفی است که به‌صورت طبیعت ثانوی فرد درآمده‌اند.
ماکس وبر به‌موازات نوع بندی انواع کنش‌ها به تقسیم انواع اقتدار و سلطه پرداخت. او از سه نوع اقتدار هم‌طراز با سه نوع از کنش‌های یادشده نام می‌برد. اول، اقتدار عقلانی و بوروکراتیک. این نوع از اقتدار در جامعه‌ای شکل نهادینه به خود می‌گیرد که رفتارهای عقلانی معطوف به هدف در آن گسترش‌یافته باشد. دوم، اقتدار کاریزماتیک و فرهمندانه؛ که از کنش عاطفی جامعه نسبت به یک فرد خاص پدید می‌آید. در مرکز این اقتدار شخصی است که در موضع یک قهرمان و یا فرد مقدس قرار می‌گیرد. سلطه فرهمندانه امری خارق عادت است و همراهی جامعه با آن، به شخصیت استثنایی رهبر بازمی‌گردد. سوم، اقتدار سنتی است. در اقتدار سنتی کنش‌های مبتنی بر عادات و رسوم نقش اصلی را ایفا می‌کنند.[10]
تحلیل مسائل ایران و خصوصاً حرکت امام از دیدگاه وبر، نیروهای جوان و انقلابی را در معرض آسیب‌های جدی معرفتی قرار می‌داد. اولاً این‌گونه تعبیرات بر مبنای مبانی معرفت‌شناختی اومانیستی (انسان‌محور) «ماکس وبر» تعریف‌شده و هیچ جنبه دینی ندارد ثانیاً جایگاه امام(ره) و رابطه ایشان با مردم و مردم با ایشان را تنها می‌توان در گرو شناخت مفهوم «ولایت» و جایگاه آن در فرهنگ شیعی ارزیابی کرد.
آسیب اصلی نگاه کاریزماتیک به امام آن بود که از حضور امام (ره) به‌عنوان یک حادثه فردی و استثنایی تاریخی یاد می‌شد که این جایگاه به دلیل قاعده‌مند نبودن، قابل‌دوام و تکرار نخواهد بود. این دیدگاه ضمن عدم درک حقیقی از نظام ولایی شیعی، آن را به‌عنوان یک مرحله گذار و پوپولیسم نامطمئن و نادوام می‌شناسد که به دلیل ناپایداری باید به هر چه سریع‌تر به‌سوی دیگر اشکال قدرت تغییر جهت دهد.
هرچند نمی‌توان تنها ریشه‌ی تجدیدنظرطلبی را در این تفسیر «وبر»ی از امامت دانست، اما به‌نظر می‌رسد، تأثیر شگرفی بر جهت‌گیری‌های آینده این جریان داشت. سال‌ها بعد سعید حجاریان، از تئوریسین‌های اصلی تجدیدنظرطلب در دادگاه فتنه 88 صراحتاً ریشه و خاستگاه این تفکر را در همین قرائت و نگرش دانست: «علوم انحرافی غرب در دانشگاه‌های ایران یکی از مهم‌ترین این نظرات انطباق شرایط کشورمان با تئوری ماکس وبر درباره‌ی سلطانیسم است که معتقد است بر بسیاری از امپراتوری‌های شرقی این شیوه از حکومت جاری بوده و یک حاکم پاتریمونیال تیول‌دار و تعدادی حامیان وی که هرکدام خیل عظیمی از تحت‌الحمایگان را یدک می‌کشیده‌اند نظام سلطه را در سراسر قلمرو سرزمین مستقر کرده بودند.»[11]
او همچنین به تأثیر علوم انسانی غربی در ترویج تفکر غربی در داخل کشور پرداخت و در ادامه و در نقد تطبیق نظریه وبر بر سیاست ایران گفت: «ماکس وبر تجربیات خود را عمدتاً از امپراتوری عثمانی، امپراتوری چین و امپراتوری مغول‌های هند گرفته بود و یک نظریه عمومی بنام پاتریمونیالیزم یا سلطانیزم وضع کرده بود وجه مشترک این کشورهای منطبق بر این نظریه به شرح زیر بود. اولاً) این کشورها به‌صورت امپراتوری و سلسله‌های خاندانی بودند. ثانیاً) این امپراتوری‌ها ماقبل مدرن بوده و هیچ قانونی حاکم بر آن‌ها نبود و در رأس آن‌ها حکام خودکامه جلوس کرده بودند. ثالثاً) حکومت در این کشورها از راه خون و وراثت مستقر می‌شد و به‌اصطلاح نظام‌های موروثی بودند. رابعاً) مردم به‌عنوان رعایا از کلیه حقوق شهروندی محروم بودند و همراه زمین خریدوفروش می‌شدند.
نظام ولایت‌فقیه مشروعیت خود را از ناحیه مقدسه امام زمان (عج) می‌گیرد با این اوصاف انطباق نظریه ماکس وبر، بر شرایط کنونی ایران کاملاً نابجا و بی‌ربط است چون : اولاً) جمهوری اسلامی ایران، نظامی مابعد انقلابی است که مردمی رشید دارد تحت تربیت حضرت امام (ره) به‌خوبی به حقوق خود واقف‌اند. ثانیاً) نظام ما دارای قانون اساسی مدونی است که در آن حق حاکمیت ملی به رسمیت شناخته‌شده و مسئولان آن به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم از سوی مردم انتخاب می‌شوند لذا مردم ما شهروندند نه رعیت. ثالثاً) حکومت در ایران موروثی نیست و از طریق خون منتقل نمی‌شود بلکه خبرگان مبعوث مردم هستند که در هر زمان اعلم معدل و اشجع مجتهدین را که مدیر و مدبر و آگاه به مسائل زمان است انتخاب می‌کنند. رابعاً) مذهب غالب مردم ایران تشیع است و نظام ولایت‌فقیه مشروعیت خود را از ناحیه مقدسه امام زمان (عج) می‌گیرد و بدین لحاظ حکم ولی‌فقیه شعبه‌ای از ولایت رسول اکرم (ص) می‌باشد.»
حجاریان در تأثیر این اندیشه بر عمل سیاسی جریان خود می‌گوید: «من بعد از ارتحال حضرت امام (ره) و آغاز دولت سازندگی به معاونت سیاسی مرکز تحقیقات استراتژیک برگزیده شدم در آنجا بود که فهمیدم برای هدایت پروژه‌ها تجربه علمی سیاسی کارساز نیست و لاجرم باید آموزش دانشگاهی هم داشته باشم لذا فوق‌لیسانس و دکترای خود را در علوم سیاسی اخذ کردم و انبوه نظریات و ایدئولوژی‌های سیاسی نادرست در ذهنم تلنبار شد بدون آنکه بازنگری و نقد آن‌ها را داشته باشم. با شروع موج اصلاحات و به‌خصوص تشکیل جبهه مشارکت که به تئوری راهنمای عمل نیاز داشت طبعاً از من توقع می‌رفت که به‌عنوان نظریه‌پرداز دست‌به‌کار شوم و تحلیلی علمی از شرایط جامعه، دولت و نیروهای سیاسی عرضه کنم تا راهنمای عمل حزبی قرار گیرد.»

در میان «واقفیه انقلاب پس از امام»، عده‌ای از ابتدا عقیده و ایمان درستی به خط امام (ره) نداشتند و منافقانه خود را در صفوف انقلاب جای‌داده بودند، گروهی دچار فقر معرفتی و خطای اندیشه ورزی بوده و همین ضعف تئوریک آنان را پس از امام دچار خطای راهبردی و سیاسی کرد و نهایتاً گروهی دیگر مطامع مادی اقتصادی، آلودگی به مفاسد، جاه‌طلبی‌های سیاسی و غرور کاذب مانع از پذیرش حق از سوی آنان شد و عملاً آن‌ها را به واگرایی از مکتب امام کشاند.

در ادامه خواهیم دید چگونه، در ساحت عمل نیز جریانی که زمانی مدعی خط امام بود، رویاروی مکتب آن روح خدا قرار گرفت.
از جدایی تا رویارویی
پیش‌تر گفتیم که جریان واقفی‌های که پس از شهادت حضرت امام موسی الکاظم (ع) بروز یافت، مشابهی نیز در انقلاب اسلامی دارد که از آن می‌توان به «واقفیه انقلاب اسلامی» تعبیر کرد. جریانی که پس از رحلت امام (ره) از ولی‌فقیه زمان فاصله گرفت و شدت انحراف آنان را به رویارویی با مکتب امام کشاند. کمتر از یک دهه پس از رحلت امام (ره) شرایط سیاسی کشور به گونه گردید که پرده‌ها برافتاد و جمعی از آنان که با نفاق خود را همراه با انقلاب و امام معرفی می‌کردند، عملاً ماهیت حقیقی خویش را اثبات کردند.
فضای توسعه سیاسی چنان برخی را مسحور خودکرده بود که آنچه تا پیش‌تر در نهانخانه دل خویش، پنهان می‌کردند را در بازار مبارزه‌طلبی تجدیدنظرطلبان با نظام عرضه کنند.
هنگامی‌که رهبر معظم انقلاب اسلامی با هدف بازخوانی آرمان‌ها، اندیشه‌ها و مکتب امام(ره) سال 1378 را به نام امام خمینی (ره) نام‌گذاری کردند، روزنامه‌ی زنجیره‌ای صبح امروز متعلق به سعید حجاریان در مخالفت با این نام‌گذاری و ضمن اعتراف به رویگردانی گروه‌های خط امامی از حضرت امام، در خصوص دلایل این اقدام نوشت:«علت اصلی برگشت از دیدگاه‌های حضرت امام این بود که اصلاً مردم و جوانان این روش را نمی‌پذیرفتند. ثانیاً امام طرفدار جامعه تک‌صدایی و تک‌حزبی بود که با مواضع بعدی گروه‌های خط امام تطابق نداشت و ثالثاً ایده‌های امام فقط برای ایجاد انقلاب مفید بود و از آن ایده‌ها برای استمرار جمهوری اسلامی نمی‌شود استفاده کرد.»[12]
اکبر گنجی از چهره‌های جنجالی جریان دوم خرداد در حاشیه کنفرانس برلین در مصاحبه روزنامه‌ی «تاگس اشپیگل» مورخ 8 آوریل 2000 جملاتی موهن را بیان کرد. تیتر این مصاحبه «[امام]خمینی به موزه سپرده خواهد شد.» از آغاز نشان‌دهنده جسارت‌ها و اهانت‌های درون آن بود.گنجی در این مصاحبه گفت: «ما در سال‌های اول انقلاب فهمیدیم این راه [انقلاب] به دموکراسی ختم نمی‌شود»[13] وی هم‌چنین در خصوص سکولار بودن اصلاح‌طلبان گفت: «در یک جامعه مدرن این جدایی [دین و سیاست] یک امر بدیهی است. اگر جامعه مدرن شود این جدایی الزامی است.» اکبر گنجی هم‌چنین در خصوص بحث حجاب گفت: «در قانون اساسی، پوشش اجباری وجود ندارد. بلکه محافظه‌کاران با خشونت، این موضوع را اِعمال کرده‌اند.»
اما جنجالی‌ترین قسمت این مصاحبه پاسخ گنجی به سؤال خبرنگار نشریه در خصوص حضرت امام (ره) بود. گنجی گفت: «ما سعی می‌کنیم نظرات [امام] خمینی (ره) را به نحوی تفسیر کنیم که در تضاد با دموکراسی قرار نگیرد... اما درنهایت هیچ‌کس نمی‌تواند از این مانع بشود که وی در موزه قرار نگیرد. این‌یک تحول تاریخی است...»[14]
البته به‌جز این‌ها، توپخانه رسانه‌ای روزنامه‌های زنجیره‌ای نیز با وقاحت تمام به تخریب، توهین و نفی اندیشه‌ها و آرمان‌های امام راحل (ره) می‌پرداخت.
روزنامه جهان اسلام متعلق به جریان دوم خرداد در مطلبی به قلم حسن‌یوسفی اشکوری مدعی گشت: «مبانی و اصول آیت آ... خمینی که متکی به فقه و سنت شیعه است دیگر کارآمد نیست و در شرایط فعلی دنیا نمی‌تواند جوابگو باشد و بین مسائل جدید و اندیشه امام تعارضی وجود دارد».[15]
نشریه زنجیره‌ای آبان نوشت: «تاریخ‌مصرف نظرات سیاسی امام خمینی(ره) گذشته و مربوط به دوران ماقبل مدرن و زائیده افکار عامیانه و قدیمی است».[16]
روزنامه خرداد نظر حضرت امام در خصوص تشکیل داده ویژه روحانیت را یک بدعت خوانده و نوشت: «تشکیل آن از این‌که متناسب با این زمان نیست یک بدعت است».[17]
نشریه‌ی «خانه» از فرصت اباحه‌گرایانه‌ای که دولت دوم خرداد فراهم آورد استفاده کرد و به درج نامه وهن آلود یک خانم 21 ساله پرداخت که در آن نوشته بود: «این امامی که می‌گویید جامع‌ترین شخصیت زمان معاصر بوده است، رساله‌اش را هیچ خوانده‌اید؟ احکام تطهیر و نجاسات و آداب جنابت و... و هزار مطالب نامربوط دیگری را که اصلاً عالمانه نیست و... هرگز دیده‌اید؟ هیچ دانشمند مؤدبی آیا به خودش اجازه می‌دهد که حتی اسم چنین چیزهایی را ببرد. حقیقتاً فکر می‌کنید که مسلمانان با دین خرافاتشان چه دردی از دردهای امروز جامعه بشری دوا کرده‌اند؟ مرا به پیروی از چه الگوهایی فرامی‌خوانید؟ مرا به اطاعت از چه کسی فرامی‌خوانید که با حکم سلمان رشدی ایران را به تروریست بین‌المللی تبدیل کرده است».[18]
ماهنامه زنان نیز امام خمینی و شهید نواب صفوی را خشونت‌گرا و امثال کسروی و حکمی‌زاده را اصلاح‌طلب معرفی می‌کرد.[19]
پایان دوم خرداد هم سبب نشد تا تجدیدنظرطلبان از ضدیت با مکتب و آرمان‌های امام راحل عظیم‌الشأن دست بکشند. هاشم آغاجری عضو سازمان منحله مجاهدین انقلاب اسلامی ایران که پیش‌تر با سخنرانی جنجالی و موهن خود تقلید و فقاهت را مورد تمسخر قرار داده بود، در زمستان 1387، با ایراد سخنان دیگری در منزل عبدالله نوری با تحریف سخنان امام خمینی(ره) خاطرنشان کرد: «مشهور است که بنیان‌گذار انقلاب گفته ما مأمور به انجام‌وظیفه هستیم نه نتیجه که این یعنی ما به نتیجه کاری نداریم و فقط وظیفه خود را انجام می‌دهیم. خواه این وظیفه درست و خواه نادرست باشد.» آغاجری به جمله‌ای دیگر از بیانات امام راحل (ره) اشاره و آن را متناقض با جمله پیش‌گفته برشمرد و تأکید کرد: «بنیان‌گذار انقلاب در جای دیگری گفته است که حفظ نظام از اوجب واجبات است که این دو جمله در تضاد آشکار با همدیگر هستند.» وی با متهم نمودن نظام اسلامی به استبداد و سلطه‌گری عنوان کرد: «نمی‌توان هم وظیفه‌گرا بود و هم به هر قیمتی که شده نظام را حفظ کرد زیرا ممکن است ما در حفظ نظام، متوسل به‌زور و استبداد و سلطه شویم و این در تضاد آشکار با اخلاق است.»[20]
جالب اینجاست که سخنان هتاکانه آغاجری تنها با واکنش ملایم و آرام یکی از حضار که از اعضای سابق دفتر امام راحل(ره) بوده، مواجه شد که آغاجری نیز در پاسخ به وی با طرح ادعای نبود آزادی بیان در کشور، به تجدیدنظرطلب بودن خود اعتراف کرد و گفت: «من مسائلی که شما می‌گویید را 15 سال قبل در کتاب‌های خود نوشته و تدریس کرده‌ام. اما امروز همان حرف‌ها را قبول ندارم و به این نتیجه رسیده‌ام که این‌گونه نیست چراکه مواردی هست که نمی‌توان آن‌ها را بیان کرد.»

بهزاد نبوی در اصلاح قطع‌نامه پایانی کنگره دوازدهم سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که به قلم محسن آرمین تقریر شده در هامش بیانیه خطاب به آرمین می‌نویسد: «برادر آرمین، با سلام اولاً صفحات اول خیلی لحن اپوزیسیونی دارد، همه این حرف‌ها را همراه با دفاع از انقلاب، امام و... می‌توان زد.»

عبدالکریم سروش از تئوریسین‌های اصلی تجدیدنظرطلبی در مصاحبه‌ای با توهین به امام خمینی طرح نظریه ولایت‌فقیه از سوی ایشان را غیراخلاقی دانست و ادعا کرد که فقه اسلامی و به‌تبع آن فقه جعفری، محدودتر از آن خواهد بود که بتوانیم همه قوانین را از آن استخراج‌کنیم. وی در ادامه اظهارات موهن خود گفت: «تئوری ولایت‌فقیه، عین استبداد دینی است. با این تئوری اصولاً نمی‌توان نظم دموکراتیک به وجود آورد. حتی هیچ‌کس نمی‌تواند در ذیل تئوری ولایت‌فقیه، عدالت بورزد. تئوری ولایت‌فقیه آیت‌الله خمینی از همان آغاز یک تئوری غیراخلاقی بود ولی در عمل هم خوشبختانه ماهیت خودش را نشان داد و اکنون بیش از گذشته با تجربه تلخ جمهوری اسلامی مشخص‌شده که تئوری ولایت‌فقیه، تئوری عدالت‌ورزانه‌ای نبوده و نیست.»[21]
محمدرضا خاتمی نیز که از پیوند سببی با بیت امام برای مطامع سیاسی خود حداکثر استفاده را می‌کند، در اظهاراتی عجیب، به‌ضرورت انتقاد از مواضع امام راحل (ره) (!) اشاره‌کرده و اظهار داشت:د«وقتی مطالب امام (ره) را بررسی می‌کنیم، چیزهایی به سود و چیزهایی هم به ضرر ما است. متأسفانه ما امام (ره) را به یک شخصیت دست‌نیافتنی تبدیل کردیم که حتی بحث در مورد ایده‌ها و افکارشان، امروز مجاز شمرده نمی‌شود. ممکن است چند سال دیگر خیلی دیر شده باشد. بحث نقادی امام (ره) باید طرح شود تا دیدگاه‌های اصلی ایشان مشخص شود. ما که امام(ره) را معصوم نمی‌دانیم. امکان دارد که ایشان هم در دوره‌ای کمی و کاستی داشته باشند. افکار امام (ره) از قبل از انقلاب تا بعد از انقلاب خیلی تغییر کرد.»[22]
مصطفی تاج‌زاده از فعالان اصلی فتنه 88 در دوره مرخصی از زندان، نامه‌ای را منتشر کرد که به‌نحو ملموسی گذشته انقلاب و عملکرد و اندیشه‌های امام را زیر سؤال می‌برد.. مصطفی تاج‌زاده در بخشی از این نامه، در واقع به اعدام تروریست‌ها، ضدانقلاب و ساواکی‌های اوایل انقلاب اشاره می‌کند و می‌نویسد: «واضح‌تر بگویم، سکوت تأیید آمیز درباره نحوه محاکمات دادگاه انقلاب خطای ما بود... به همین دلیل ما حتماً باید اعتراف کنیم اما نه در دادگاه‌های نمایشی و آن‌طور که بازجوها می‌خواهند و به اتهامات موهوم مرتکب نشده، بلکه در پیشگاه ملت و بر اساس حقیقت.».
تاج‌زاده در ادامه به این مسئله می‌پردازد که: «نسل انقلاب باید اعتراف کند. اعتراف می‌کنم که اگر در زمان خود در مقابل مواجهه نادرست با آیت‌الله شریعتمداری و برای حفظ حریم مرجعیت اعتراض می‌کردیم، کار به‌جایی نمی‌رسید که امروز حرمت مراجع و عالمانی همچون مرحوم آیت‌الله منتظری و حضرات آقایان وحید خراسانی، موسوی اردبیلی، صانعی، بیات زنجانی، دستغیب شیرازی، طاهری اصفهانی، جوادی آملی و... حتی در صداوسیما مورد تعرض قرار گیرد و کار به‌جایی برسد که حتی بیت و نوه امام و حسینیه و مرقد ایشان و نیز آرامگاه مرحومان صدوقی و خاتمی از تعرض مصون نماند.».
تاج‌زاده در ورای استفاده از نام بزرگانی همچون جوادی آملی، وحید خراسانی، صدوقی و حتی حضرت امام، سعی دارد استدلالات خود را هماهنگ با آن‌ها القا نماید، این در حالی است که شریعتمداری در کسوت مرجعیت، علاوه بر توطئه‌های سنگین علیه انقلاب، در برنامه‌ریزی ترور امام خمینی نیز نقش فعالی داشت. یا آیت‌الله منتظری که در هنگام حضور امام و حتی بعد از رحلت ایشان تا آخر عمرش از تقابل با انقلاب و خط امام دست نکشید و همچنین افرادی همچون شهید صدوقی که خود قربانی تروریست‌هایی بودند که روند محاکمه آن‌ها در این نامه، مورد اعتراض تاج‌زاده قرار گرفته بود. تاج‌زاده همچنین در ادامه به دفاع از بازرگان و نهضت آزادی می‌پردازد که از دید حضرت امام خمینی، موجب انحراف بسیاری از جوانان از خط اصیل اسلامی شده بودند و این‌چنین عمق افکار خود را در تبعیت از اندیشه‌های حلقه کیان و سروش و همچنین هم‌اندیشی با ملی- مذهبی‌هایی مانند نهضت آزادی برملا می‌کند.
نقاب جدید نفاق واقفیه
در ابتدای این مقاله از انحراف و انشعاب واقفیه سخن راندیم که صاحب نظرات عرصه تاریخ اسلام، ریشه اصلی انحراف سران این فرقه را در انحرافات عقیدتی- اخلاقی و مطامع مادی می‌دانند. ضعف معرفتی و ایمانی نسبت به جایگاه امامت و شخص امام حاضر- علی‌رغم آنکه جزو اصحاب نزدیک امام معصوم (ع) هم بودند-، برتری‌جویی‌های اقتصادی و سیاسی و غرور شخصیتی می‌تواند دلایل اصلی ایجاد چنین انحرافاتی باشد و تصمیمات غلط خواص می‌تواند گمراهی خیل قابل‌توجهی از عامه مردم را به همراه داشته باشد.
«واقفیه انقلاب پس از امام» نیز وضع مشابهی دارند، عده‌ای -آن‌گونه که پیش‌تر مستنداتش ارائه شد- از ابتدا عقیده و ایمان درستی به خط امام (ره) نداشتند و منافقانه خود را در صفوف انقلاب جای‌داده بودند، گروهی دچار فقر معرفتی و خطای اندیشه ورزی بوده و همین ضعف تئوریک آنان را پس از امام دچار خطای راهبردی و سیاسی کرد و نهایتاً گروهی دیگر مطامع مادی اقتصادی، آلودگی به مفاسد، جاه‌طلبی‌های سیاسی و غرور کاذب مانع از پذیرش حق از سوی آنان شد و عملاً آن‌ها را به واگرایی از مکتب امام کشاند.
ذکر این نکته ضروری است که هرچند تعدادی از عناصر متواری شده و یا تاریخ‌مصرف گذشته این جریان با ادبیاتی صریح و آشکارا دیگر خط امام را نفی می‌کنند و علناً از شعار «خط امام» عبور کرده‌اند، اما عقلای این قوم همچنان می‌دانند که اعتبار مکتب امام (ره) در این جامعه خریداران فراوانی دارد و خصوصاً پس از تجربه شکست تجدیدنظرطلبی دوم خرداد و فتنه 88 دریافته‌اند که هرگونه عمل سیاسی باید در پوشش و با رنگ‌ولعاب خط امام و با بهره‌گیری از نمادهای مربوط به آن مانند بستگان نسبی آن عزیز سفرکرده انجام پذیرد.
حتی همان زمان که خیلی از تجدیدنظرطلبان به سودای تمام‌شده تلقی کردن کار نظام، رسماً از ادبیات لیبرال بهره می‌جستند، برخی چهره‌های کارکشته‌تر این جریان همچنان معتقد بودند که باید از نقاب خط امام بر چهره استفاده کرد تا بتوان اهدافی را که هیچ سنخیتی با اندیشه‌های امام ندارد را پیش برد. برای مثال بهزاد نبوی در اصلاح قطع‌نامه پایانی کنگره دوازدهم سازمان مجاهدین که به قلم محسن آرمین تقریر شده در هامش بیانیه خطاب به آرمین می‌نویسد: «برادر آرمین، با سلام اولاً صفحات اول خیلی لحن اپوزیسیونی دارد، همه این حرف‌ها را همراه با دفاع از انقلاب، امام و... می‌توان زد.»[23]
آری آنچه بهزاد نبوی در این توصیه دوخطی به هم‌قطارانش تذکر داده است، راهنمای امروز تجدیدنظرطلبان و تعامل‌گرایان با کانون‌های قدرت و ثروت جهانی است. اینان برای اقتدار افزایی سیاسی و پیشبرد مطامع فکری گفتمانی خود ابایی ندارند تا به هرگونه هزینه کردن از امام خمینی (ره) دست بزنند. آنچه اولویت نخست این‌ها را تعیین می‌کند، نه آرمان‌های حضرت روح‌الله (ره) که اعتبار ملی و بین‌المللی آن سیاستمدار الهی است تا هرچه بیشتر این اعتبار را خرج مطامع خود سازند. خاطره‌سازی‌های مضحک، نمادسازی از بستگان سببی و نسبی امام، انتساب اندیشه‌هایی که هیچ‌گونه همگونی با مبانی نظری امام نداشته به آن عزیز سفرکرده، همه و همه ابعاد از این طراحی جدید تجدیدنظرطلبان است که امید دارند، میوه‌های آن را در گام‌های آتی خصوصاً انتخابات پیش رو بچینند.
این نوشتار را با بیانی زیبا از رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی)، به پایان می‌بریم: «نقشه‌ی راه هم در مقابل ما است. ما نقشه‌ی راه داریم. نقشه‌ی راه ما چیست؟ نقشه‌ی راه ما همان اصول امام بزرگوار ما است؛ آن اصولی که با تکیه‌ی بر آن توانست آن ملت عقب‌افتاده‌ی سرافکنده را تبدیل کند به این ملت پیشرو و سرافراز. این اصول، اصولی است که در ادامه‌ی راه هم به درد ما می‌خورد و نقشه‌ی راه ما را تشکیل می‌دهد. اصول امام، اصول روشنی است. خوشبختانه بیانات امام، نوشته‌جات امام در بیست‌وچند جلد در اختیار مردم است؛ خلاصه‌ی آن‌ها در وصیت‌نامه‌ی جاودانه‌ی امام منعکس است؛ همه می‌توانند مراجعه کنند. ما مفید نمی‌دانیم که به اسم امام تمسک کنیم، اما اصول امام را به فراموشی به سپریم؛ این غلط است. اسم امام و یاد امام به‌تنهایی کافی نیست؛ امام با اصولش، با مبانی‌اش، با نقشه‌ی راهش برای ملت ایران یک موجود جاودانه است. نقشه‌ی راه در اختیار امام است و آن را به ما عرضه کرده است؛ اصول امام مشخص است.
به گزارش م.شیر علیا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۶
میر حسن سادات

"امام خامنه ای در بیست وششمین سالگرد ارتحال امام (ره) از منظومه فکری امام (ره) که در ابعاد فکری، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی، اقتصادی و ابتنای این منظومه بر جهان‌بینی توحیدی است، سخن گفتند؛ اینکه چرا پس از 26 سال آیت الله العظمی خامنه‌ای سخن از خطر "تحریف امام و اصول امام (ره)" به میان آورده‌اند، مهم است."

به گزارش «پایگاه خبری تحلیلی رئیس جمهور ما»؛ متن یادداشت محمدکاظم انبارلویی با عنوان «بازخوانی اصول امام (ره)» را در ذیل می خوانید:
26 سال از ارتحال ملکوتی امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر نهضت همیشه پیروز اسلامی می‌گذرد. ملت ما در یکصد سال اخیر سه نهضت را تجربه کرد و تنها نهضت سوم به پیروزی رسید.
پاسداشت رمز و راز این پیروزی یکی از مهمترین وظایف انقلابی ماست. انقلاب اسلامی را در جهان به نام خمینی (ره) می‌شناسند و هنوز سکه خمینی در بازار سیاست منطقه و جهانی معتبر و راه او پر رهرو است.
رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه‌ای 26 سال است مومنانه در نگاهبانی از خط امام (ره) چیزی فروگذار نکرده است.
او انقلاب را در حالی از خمینی کبیر تحویل گرفت که هیچ ادعایی برای جانشینی او نداشت. این بار عظیم و سترگ را خبرگان به گردن او نهادند.
بی‌تردید امام خمینی (ره) در ریل‌گذاری رهبری پس از خود برحسب نقل نزدیکان امام (ره) بویژه مرحوم سیداحمد آقا نقش آفرین بود. هم او بود که رهبری را به فردی سپرد که در صدق، ایثارگری، شجاعت، علم، حلم، امانت‌داری، عدالت و آگاهی‌های او تردید نداشت. اینکه چرا پس از 26 سال آیت الله العظمی خامنه‌ای سخن از خطر "تحریف امام و اصول امام (ره)" به میان آورده‌اند، مهم است.
مخاطب او در درجه اول نسل سوم انقلاب و در درجه دوم مسئولان نظام است، چرا که نسل اول و دوم، امام را درک کرده‌اند و نسل سوم از امام (ره) و یادگاری‌های او فقط 21 جلد صحیفه نور را در اختیار دارد.
رهبری معظم انقلاب در بیست وششمین سالگرد ارتحال امام (ره) از منظومه فکری امام (ره) که در ابعاد فکری، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی، اقتصادی و ابتنای این منظومه بر جهان‌بینی توحیدی است، سخن گفتند.
تصویری که او از امام (ره) ارائه می دهد یک انقلابی است که حرف اول را در ضدیت با کفر و استکبار جهانی در جهان می‌زند. کسی که پویا و پرتحرک و در میدان عمل، رهبری عملیات را خود به دست می‌گرفت، درست همین تصویری که ملت ایران از رهبری کنونی انقلاب دارد، کسی که الحق پا جای پای مقدس امام (ره) گذاشته و با درس آموزی از امام (ره) همان نقش را درست ایفاء می‌کند؛ قاطع، راسخ و غیرمتزلزل در برابر دشمنان و لطیف و پرعاطفه در برابر ملت بویژه محرومان و مستضعفان.
رهبر معظم انقلاب در نطق 14 خرداد امسال خود 7 اصل از اصول خط امام را بازخوانی فرمودند که یادآوری سرفصل های این اصول خالی از لطف نیست؛
1- دفاع از اسلام ناب محمدی(ص) و مبارزه با اسلام آمریکایی
2- اتکال به خداوند و ایمان به صدق وعده الهی و بی‌اعتمادی به قدرت‌های زورگوی جهانی
3- اعتقاد به اراده مردم و احترام به رای ملت
4- حمایت از محرومان و مستضعفان
5- مقابله با قلدران جهان و دفاع از مظلومان عالم
6- پاسداشت استقلال کشور و مقابله با سلطه‌پذیری
7- پاسداری از وحدت ملی و مقابله با توطئه‌های تفرقه‌افکن
بیانات مفصل معظم له به تشریح خطوط هفت‌گانه بازخوانی اصول احکام اختصاص یافت.
آنچه امروز از این روشنگری نصیب دولت و ملت می‌شود این است که در دفاع از اسلام و انقلاب راسختر از گذشته عمل کنند. باید به خدا اعتماد کنیم و از اعتماد به قدرت‌هایی که در صدد غارت کشور و بازگشت استبداد و سلطه خارجی هستند پرهیز کنیم. در این راه، دولت سرمایه اجتماعی حمایت مردم بویژه محرومان را دارد و باید از آن غفلت نکند.
امروزه مهمترین وظیفه، حفظ استقلال کشور در برابر زیاده‌خواهی‌های دشمن است. پیروزی در برابر دشمن تنها یک رمز دارد؛ آن هم وحدت ملی است. کسانی که به جای فریاد بر سر دشمنان اسلام و ایران بر سر دلسوزان و مشفقان و منتقدین فریاد می‌زنند، به بیراهه می‌روند.
امسال سال همدلی و همزبانی است. باید از دولت حمایت کرد تا بارهای سنگینی را که بر دوش دارد به مقصد برساند. مهمترین بار، اکنون نبرد دیپلماتیک با دشمن است. این نبرد باید با پیروزی ملت و عقب نشینی دشمن پایان یابد. ان شاء الله.
رهبر انقلاب در سخنان 14 خرداد خود در حرم امام (ره) تاکید کردند که اصول امام (ره) منحصر در این موارد نیست، صاحب‌نظران می توانند در این زمینه تحقیق کنند.
به نظر می‌رسد یکی از اصول و مبانی حضرت امام (ره) تاکید ایشان بر نقش علما و مراجع در پدیداری انقلاب و حفظ استقلال کشور بوده است. امام (ره) بارها حمایت از حوزه‌های علمیه و روحانیون را یادآور شده‌اند و به اصل ولایت فقیه به عنوان یک اصل که کشور را از خطر استبداد نجات می‌دهد تکیه کرده‌اند.
امام سه ماه قبل از ارتحال ملکوتی خود در پیامی خطاب به روحانیون، مراجع و مدرسین و طلاب و ائمه جمعه و جماعات که بعدها به "منشور روحانیت" معروف شد، این جایگاه مهم را تبیین و مطالب کلیدی و مهمی مطرح فرمودند که در خور توجه است.
بازخوانی این پیام، امروز برای تبیین یکی از کلیدی‌ترین اصول خط امام (ره) یعنی نقش و جایگاه روحانیت در پدیداری انقلاب و حفظ اسلام، ضروری است. در خصوص ولایت فقیه به عنوان یکی از اساسی‌ترین اصول و مبانی امام کافی است به چند جمله زیر توجه کنید؛
- ولایت فقیه ولایت رسول الله(ص) است.
- ولایت فقیه برای شما یک هدیه الهی است.
- به ملت اطمینان می‌دهم اگر امر دولت اسلامی با نظارت ولایت فقیه باشد آسیبی بر این مملکت وارد نمی‌شود.
اعتقاد و التزام به ولایت فقیه کلید فهم اصول امام (ره) است. اگر این کلید را در دست نداشته باشیم اصول دیگر امام را نمی‌فهمیم و خیلی زود به وادی فتنه و فتنه‌گری سقوط می‌کنیم. کما اینکه در فتنه سال 88 جمعی به این وادی سقوط کردند و هنوز هم رهایی نیافته‌اند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۲
میر حسن سادات


بی‌بی‌سی فارسی در سالگرد فتنه مطلبی را منتشر کرده که در آن به اعترافاتی در زمینه دروغ بودن ادعای تقلب گسترده در انتخابات پرداخته است و ذهن را به این سو می کشاند که این رسانه به چه دروغهای دیگری در آینده اعتراف خواهد کرد.

بمتن یادداشت هادی شریفی با عنوان «اعتراف بی‌بی‌سی‌فارسی به شکست «شورش» سبز و عدم تقلب گسترده در انتخابات» را در ادامه می خوانید:
در سالگرد فتنه 88 بی‌بی‌سی فارسی یا همان رسانه فارسی بنگاه سخن پراکنی بریتانیا (که بودجه خود را از دولت انگلیس دریافت می کند و هیات امنای منتخب ملکه انگلیس رئیس آن را انتخاب و استراتژی آن را تدوین می کند) و ید طولایی در مدیریت و تحریک فتنه گران برای براندازی داشت مطلبی را با عنوان "شورشی که جنبش نشد" منتشر کرده که تعجب همگان را برانگیخته است.

این مطلب که در زمینه آسیب شناسی شکست فتنه سبز نگاشته شده و برای ساماندهی و مدیریت فتنه بعدی برنامه ریزی می کند و راهکار ارائه می دهد، چند اعتراف مهم را در پی دارد و چند سوال اساسی را در ابتدا عنوان می کند:"چرا «جنبش سبز» شکست خورد؟"، "آیا اعتراضات انتخاباتی هشتاد و هشت «جنبش» بود؟" و "آیا جنبش سبز یک «شورش» نیست؟" و در پاسخ به این سوال چند نکته را متذکر شده است و اعتراف می کند:
اعتراف به شورش بودن فتنه 88
نکته ای که به آن اعتراف می کند جنبش نبودن و شورش بودن فتنه 88 است. این مطلب با برشمردن شاخصه های یک جنبش می نویسد:"برآیند تجربه‌های تاریخی و تحلیل‌های جامعه‌شناختی اغلب نشان می‌دهد که، هر حرکتی برای بدل شدن به یک جنبش اجتماعی از سه مرحله‌ اعتراضی گذر می‌کند؛ این سه مرحله را می‌شود «انگیزش»، «ابراز»، و «استمرار» خواند" و در ادامه می افزاید:"بحثی اگر باشد البته بر سر استمرار این انگیزش و ابرازها است، دقیقاً به این دلیل ساده که آن‌چه حرکت‌های اعتراضی را از شکل شورش‌های کم‌اثر، کم‌دامنه، یا بی‌نتیجه به شکل جنبش‌های موفق و کارآمد در می‌آورد استمرار انگیزش و ابرازها به منظور رسیدن به یک هدف یا سلسله‌ای از هدف‌ها است؛ وگرنه هر شورشی هم انگیزش و ابرازی دارد، اما به دلیل بی‌استمراری از حصول اهداف اولیه باز می‌ماند". و به این ترتیب جنبش بودن فتنه سبز را رد می کند.
این مطلب در قسمت دیگری در رد جنبش بودن و تایید شورش بودن فتنه 88 می آورد:" شورش اجتماعی در صورتی می‌تواند به جنبش اعتراضی مبدل شود که نه فقط توان برانگیختن، بسیج کردن، و به صحنه آوردن داشته باشد، بلکه همچنین بتواند این انگیزش و ابراز اعتراض را با برنامه‌ریزی واقع‌بینانه و خلاقانه سازمان‌دهی، هدایت، و مدیریت کند: به بیان ساده، استمرار بخشد (نه فقط به صحنه آوردن که در صحنه نگه داشتن)؛ وگرنه صرفاً به اتکای «مطالبات فروخورده»، «نیروهای بالقوه»، و «سرمایه‌های نمادین»، به صرف گفتمان‌سازی شاعرانه، نمی‌شود از یک شورش جمعی به یک جنبش اجتماعی رسید."
اعتراف به عدم تقلب گسترده در انتخابات
نکته دومی که عنوان می شود اعتراف به آرای بسیار محمود احمدی نژاد و عدم تقلب گسترده در انتخابات 88 است. این سایت می نویسد:"بسیاری از رأی‌دهندگان رأی خود را به نفع کاندید «برنده» به صندوق انداخته، در نتیجه انگیزه‌ جدی یا دلیل بسنده‌ای برای اعتراض به وضع «ناعادلانه» انتخاب او نمی‌دیدند."
نادیده گرفتن حامیان فراوان دکتر احمدی نژاد توسط هواداران موسوی

نکته سوم نادیده گرفتن حامیان فراوان احمدی نژاد توسط هواداران موسوی است. این مطلب ادامه می دهد :"خوب یا بد، کاندیدای برنده در میان اقشار فرودست جامعه و حتی بخشی از مرفهان حامیان فراوان داشت: واقعیتی که عموماً از سوی هواداران حرکت اعتراضی نادیده گرفته شد، و همچنان می‌شود – این که ناخشنودی از نتایج انتخابات آن دوره شامل حال «عموم مردم» یا «تمام آحاد ملت» یا «تک تک شهروندان ایران» نبود."
اعتراف به هدایت فتنه از خارج کشور و شکست خود
نکته چهارم اعتراف به مدیریت اعتراض ها از خارج کشور است. این مطلب در رابطه با ضعف مدیریت فتنه گران می نویسد:"هیچ‌یک از اقدامات و ایده‌ها برای برنامه‌ریزی نظری و هماهنگی عملی، برای مدیریت اعتراض‌ها در داخل کشور و هدایت آن‌ها از خارج کشور، به نتیجه‌ لازم نرسید". و البته شکست خود را در هدایت فتنه اعتراف می کند.
عدم مستند بودن ادعای تقلب گسترده در انتخابات
نکته پنجم اعتراف به عدم مستند بودن ادعای تقلب گسترده در انتخابات و خالی بودن دست سران فتنه از سند برای ارائه به مردم است. این مطلب می افزاید: "اکراه «رهبران» و «نمایندگان»شان از افشای مستندات مشروح و برانگیزاننده (درباره‌ چندوچون تقلب در انتخابات، «مهندسی انتخاباتی»، و سرقت آرای مردم) به افت التهاب و اعتماد عمومی منجر شد و برخی از معترضان را از میدان و خیابان به خانه فرستاد".
اعتراف به هدف اصلی فتنه 88 یعنی "براندازی نظام"
نکته اصلی این مطلب پس از رد ادعای تقلب گسترده در انتخابات، روشن شدن قصد اصلی فتنه 88 یعنی "براندازی نظام" است؛ این مطلب که سعی در رفع اتهام از سران فتنه و نمایندگانشان برای براندازی نظام دارد با اشاره به اینکه "بی‌میلی «رهبران» و «نمایندگان»شان به هم‎آوایی با مطالبات فراانتخاباتی (فراتر از اصلاح‌طلبی در چارچوب حکومت فعلی) انبوه دیگری از معترضان را از ادامه‌ اعتراض باز داشت" در ادامه می نویسد:"استمرار یک حرکت اجتماعی البته ضمانت‌کننده‌ دست‌یابی به هدف‌ها نیست، اما تنها راه دست‌یابی به هدف‌ها است. «جنبش سبز» از جمله به همین دلیل عملاً امکان تحقق بخشیدن به هدف‌های خود را نیافت." و تلویحا هدف خود را براندازی اعلامی می کند.
فتنه 88 آزمایشی برای شناخت صحیح طرفداران براندازی!
این مطلب در پایان فتنه 88 را آزمایشی برای شناخت صحیح طرفداران برانداز خود اعلام می کند و می نویسد:"حامیان «جنبش سبز» حوادث هشتاد و هشت را با عبارات و عناوین مختلفی وصف کرده‌اند. گویاترین عبارت احتمالاً عنوانی است که مخالفان «جنبش سبز» به آن داده‌اند: «فتنه»، نه به معنای رایجی که مدافعان حکومت مراد می‌کنند (آشوب و اغتشاش)، که به معنای اصلی و اولیه‌ آن: گداختن زر در بوته به منظور تعیین عیار آن، و توسعاً به معنای آزمون بسیار دشوار. شش سال پیش، میلیون‌ها معترض، با مطالبات انتخاباتی و فراانتخاباتی، برای احقاق حقوق خود به صحنه آمدند و، در عین سرکوب و شکنجه، علیه نظم مستقر شوریدند؛ اعتراض معترضان به نتیجه‌ دلخواه‌شان نرسید، اما عیارشان روشن شد: این همان «آزمون بسیار دشوار» بود، آزمونی که یک پرسشِ پایه را پیش روی‌شان گذاشت: نه این که «چرا جنبش سبز شکست خورد؟»، این که «چرا شورش جمعی هشتاد و هشت به یک جنبش اجتماعی مبدل نشد؟»"
اما سوالاتی که این مطلب نادیده می گیرد و پاسخ نمی دهد چند نکته است:
1- چرا بنگاه سخن پراکنی بریتانیا مخاطبان خود را با ادعای تقلب گسترده در انتخابات فریب داد؟ و چرا 6 سال پیش اعتراف به آرای بسیار احمدی نژاد نکرد؟
2- این مطلب که سرتاسر اعتراض به برخورد با براندازان نظام جمهوری اسلامی ایران است و خود به برانداز بودن فتنه 88 تاکید می کند؛ اگر اتفاق مشابهی در همان بریتانیا افتد، یعنی اگر در بریتانیا عده ای با ادعای دروغین تقلب در انتخابات قصد براندازی نظام سراسر ظلم بریتانیا که ردپای ظلمش از ایران و هند و عراق و سوریه و ... در همه جا دیده می شود را داشته باشند، چه برخوردی با آنها خواهد شد؟ آیا این رسانه برخورد وحشیانه پلیس انگلیس با معترضان به قتل یک سیاهپوست توسط پلیس را در سال 2011 فراموش کرده است؟
3- سوال دیگر اینکه آیا این رسانه باز هم با دروغهای دیگری حامیان خود را به مهلکه خواهد کشاند؟ و آیا باز پشت حامیان خود را پس از دروغی دیگر خالی نخواهد کرد؟ و آیا اتکا و اعتماد به همچین رسانه ای معقول و صحیح است؟
4- سوال مهمتر اینکه این رسانه در آینده به چه دروغهای دیگری اعتراف خواهد کرد و یا چه دروغهای دیگری خواهد گفت؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۹
میر حسن سادات

تاکید پی در پی تیم مذاکره کننده در هفته گذشته بر اینکه دسترسی مدیریت شده با بازدید و بازرسی تفاوت دارد، نوعی واژگان رمزی است که هدف از آن عادی سازی دسترسی های پروتکلی به برنامه نظامی ایران است.

  متن یادداشت مهدی محمدی با عنوان «همه راه ها را ببندید» به شرح ذیل است:
تاکید پی در پی در هفته گذشته بر اینکه دسترسی مدیریت شده با بازدید و بازرسی تفاوت دارد، نوعی واژگان رمزی است که هدف از آن عادی سازی دسترسی های پروتکلی به برنامه نظامی ایران است.
در بهترین حالت، تیم مذاکره کننده دریافته است که در سپردن تعهد به 1+5 -هم در ژنو و هم در لوزان- درباره دسترسی های فراتر از پروتکل اشتباه کرده است و سعی دارد این اشتباه خود را جبران کرده و دسترسی های آژانس را به سقفی که پروتکل تعیین کرده محدود نماید.
تا همین جا هم البته پیشرفت خوبی است، اما، علاوه بر پذیرش رژیم بازرسی های ویژه، 3 اشتباه بسیار مهم دیگر هم از سوی تیم مذاکره کننده وجود دارد که تا وقتی همه آنها رفع نشود، نمی توان از عدم دسترسی بازرسان آژانس و سرویس های اطلاعاتی غربی به اسرار نظامی و امنیتی ایران مطمئن بود.
1- اشتباه اول پذیرش این موضوع است که آژانس مامور راستی آزمایی تعلیق فعالیت هایی است که ایران در توافق با 1+5 متعهد به تعلیق آنها شده است. وقتی می پذیرید که آژانس باید فی المثل ساخته نشدن فلان قطعه را در ایران راستی آزمایی کند، آژانس برای اطمینان از اینکه آن قطعه واقعا در ایران ساخته نمی شود می تواند بدون محدودیت به هر کارگاهی که خواست –نظامی یا غیر نظامی- دسترسی پیدا کند. «راستی آزمایی تعلیق» یک مفهوم کاملا من درآوردی و بدن مبنا در ادبیات آژانس است که راه را برای رفتارهای سلیقه ای و زیاده خواهانه از سوی آژانس باز می کند.
2- اشتباه دوم آنجا رخ داده است که پذیرفته شده است که افزایش زمان گریز هسته ای به بالای یک سال مبنای توافق باشد. هنگامی که افزایش زمان گریز به مبنای توافق بدل می شود، راه برای این درخواست از سوی آژانس باز می شود که در هر نقطه ای از این موضوع مراقبت کند که ایران مشغول انجام فعالیتی نباشد که زمان گریز را کاهش بدهد.
3- بدتر از همه این است که پذیرفته شده اساسا درباره PMD بحث شود. دقت به این موضوع بسیار مهم است که اساسا غربی ها PMD را به عنوان یک بهانه جعل کردند تا با اتکا به آن به ایران فشار بیاورند و هدفشان هم از این فشارها محدود کردن برنامه هسته ای ایران به همین میزانی بود که در لوزان به آن دست یافته اند. بسیار خوب، حالا که این هدف محقق شده ... حداقل اتفاقی که باید بیفتد این است که بهانه هایی که دقیقا برای رسیدن به این هدف تراشیده شده بود، کنار گذاشته شود. در یک معامله سیاسی، بر سر پرونده هسته ای ایران، نباید نتیجه یافتن یک راه حل برای PMD –یعنی باز گذاشتن آن- بلکه نتیجه باید بستن این بهانه برای همیشه باشد. اما به جای اینکه این درخواست کاملا منطقی از طرف مقابل مطرح شود و از آنها بخواهد حالا که به هدف خود رسیده اند دیگر مسئله PMD را کنار بگذارند، به دنبال ارائه دسترسی هایی به آنها هستند که خروجی آن بدون تردید کش پیدا کردن PMD خواهد بود.

   گزارش م.شیرعلیا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۶
میر حسن سادات

در حال نمایش 20150610_202430-1.jpgدر حال نمایش 20150610_202430-1.jpg

 سلام علیکم:

احتراما بدینوسیله ابلاغیه حکم مدیریت محترم یاس فیلم در کاندیداتوری انتخاباتی مجلس محترم شورای اسلامی رابه جنابعالی تبریک عرض مینماییم وامیداست در خدمات وفعالیتهای حضرتعالی درجامعه اسلامی همواره موفق وپیروز باشید.

 دوستداران شما پرسنل روزنامه و پایگاه خبری ماهین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۰۲:۳۹
میر حسن سادات

مستند من روحانی هستم

چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۵۵ ق.ظ

سخنگوی قوه قضائیه در نشست خبری/5: کسانی که می‌گویند قسمت‌هایی از مستند 'من روحانی هستم' دروغ است، رسما اعلام کنند تا دادستان مسأله را بررسی کند/ وزارت ارشاد تاکنون کتبا اعلام نکرده که این فیلم مجوز می‌خواسته؛ بسیاری از فیلم‌های مستند، بدون مجوز ساخته می‌شود

  غلامحسین محسنی اژه‌ای ادامه داد:
- تاکنون وزارت ارشاد به صورت کتبی به ما اعلام نکرده که مستند "من روحانی هستم" مجوز می‌خواسته یا خیر و چه تخلفی صورت گرفته است
در رابطه با محتوی مستند "من روحانی هستم"، کسانی که گفته‌اند دروغ است، بیایند و رسما این موضوع را اعلام کنند.
- امروز بسیاری از فیلم‌های مستند، بدون مجوز ساخته می‌شود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۵۵
میر حسن سادات

کشف مواد مخدر

چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۵۴ ق.ظ

سخنگوی قوه قضائیه در نشست خبری/2: اعضای یک باند بزرگ تهیه و توزیع مواد مخدر در تهران و یک باند دیگر در اصفهان شناسایی و دستگیر شدند/‌ یکی از این باندها، بیش از 130 کیلوگرم مواد مخدر به همراه داشته است

  حجت‌الاسلام غلامحسین محسنی اژه‌ای در شصت و دومین نشست خبری خود این خبر را اعلام کرد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۵۴
میر حسن سادات

شناسایی معوقات در لیست قوه قضاییه

چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۵۲ ق.ظ

سخنگوی قوه قضائیه در نشست خبری/3: در لیست قوه قضائیه تعداد افرادی که معوقه بانکی بیش از 10 میلیارد تومان در سال 92 داشتند، بیش از 980 نفر است/ جمع این معوقات 62 هزارمیلیارد تومان برآورده شده است/ سال 91 حدود 820 نفر از با معوقه بیش از 10 میلیارد تومان شناسایی شدند

غلامحسین محسنی اژه‌ای افزود:سال 91 طبق گزارشات حدود 820 نفر از کسانی که معوقه بیش از 10 میلیارد تومان داشتند شناسایی و مجموع بدهی انها 45 هزار میلیاردتومان بود، تعداد این ابراد در سال 92 به 980 نفر افزایش پیدا کرد و مجموع معوقات طبق اسناد در این سال 62 هزار میلیارد تومان برآورد می‌شود.
- این آمار از سوی قوه قصاییه جمع‌آوری شده است. از سوی بانک مرکزی چندی پیش لیستی در این خصوص برای دستگاه قضا ارسال شد که تفاوت‌هایی را با لیست خود قوه قصاییه داشت.
- در بررسی‌های انجام شده مشخص شد نام تعدادی از افرادی که معوقه بالا داشتند در این لیست دکر نشده است.
- در خصوص علت معوقات بانکی هم بررسی‌هایی انجام شد که طی آن مواردی از جمله عدم صمانت کافی، ارزش کافی نداشتن وثیقه اعلام شده و تخلفات در خصوص تبادل وثیقه‌ها به چشم می‌خورد، تا کنون دستکاه قضا 146 نامه به بانک مرکزی و بانک‌های مختلف ارسال کرده است.
- برای برخی از بدهکاران بانکی در دادگستری‌های شهرهای مختلف پرونده تشکیل شده است.
- خود بنده به عنوان دادستان کل جلساتی را با جمع کثیری از مدیران بانکی داشتم و اعلام کردم که حاضر به ارایه هرگونه کمک در رابطه هستم. از این تعداد کثیر تا کنون 10 نفر هم مراجعه نکردند.
- برخی از مسئولان بانکی صراحتا مخالف ورود دستگاه قصا به این موضوع بودند، با این حال دستگاه قضا آمادگی کمک به دولت و بانک مرکزی برای وصول معوقات بانکی را دارد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۵۲
میر حسن سادات

سخنگوی قوه قضائیه در نشست خبری/5: کسانی که می‌گویند قسمت‌هایی از مستند 'من روحانی هستم' دروغ است، رسما اعلام کنند تا دادستان مسأله را بررسی کند/ وزارت ارشاد تاکنون کتبا اعلام نکرده که این فیلم مجوز می‌خواسته؛ بسیاری از فیلم‌های مستند، بدون مجوز ساخته می‌شود

به گزارش خبرنگار «نسیم»، غلامحسین محسنی اژه‌ای ادامه داد:
- تاکنون وزارت ارشاد به صورت کتبی به ما اعلام نکرده که مستند "من روحانی هستم" مجوز می‌خواسته یا خیر و چه تخلفی صورت گرفته است
در رابطه با محتوی مستند "من روحانی هستم"، کسانی که گفته‌اند دروغ است، بیایند و رسما این موضوع را اعلام کنند.
- امروز بسیاری از فیلم‌های مستند، بدون مجوز ساخته می‌شود.
     گزارش حسن اردی خانی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۴۹
میر حسن سادات